🫃🏻👼🏻 #پارت 1
28 تیر بود که همینطوری تو خونه یک بیبی چک داشتم شوهرم گیر داده بود ک بزن من مطمئنم که حامله ای منم انقد تو این ۱۱ ماه بیبی چک زده بودم و دلمو خوش میکردم و منفی بود ک گفتم ولش کن این ماه میشه یکسال که اقدامم بذار بزنم عکس بیبی چک منفی رو براش بفرستم وقتی که دو خط قرمز همزمان باهم دیدم باورم نمیشد همش تو ذهنم میومد ینی شد وای خدایا شکرت همش آینه خودمو نگاه میکردم و باورم نمیشد عکسشو برای شوهرم فرستادم نوشتم فک کنم بابا شدی انقد ذوق کرد و خوشحال شد و همش میگفت وای انگاری میدونستم حامله ای ، دوباره فرداش یک بیبی چک دیگه زدم و اونم دوخط قرمز شد ۳ روز مونده بود به پریودم اما رفتم آزمایش دادم که مطمئن شم بتام ۳۱۱.۳ بود و گفتن ک مثبته ... ۳ روز گذشت یک روز حموم بودم دیدم لکه بینی سیاه و قهوه ای دارم انقد ترسیدم که سریع رفتم دکتر و بهم شیاف و قرص و سُرم داد و گفت استراحت کن و از پله بالا ،پایین نرو ... منم همه وسایلامو برداشتم و رفتم خونه مامانم تا هفته ۵ خوب بودم و لکه هام با شیاف و قرص کنترل شده بود اما هفته ۷ یهویی خودمو ک پاک کردم دستمال خونی شد انقد ترسیدم جونم به لبم رسید تا ۸ هفته شدم و رفتم سنوگرافی برای شنیدن صدای قلبش همه چی عالی بود اما رحمم.. دوشاخ بود .. یک رحم باردار بود و یکی دیگه باعث این لکه بینی ها میشد ... دیگه همه چیم خوب بود بازم هفته ۹ و ۱۱ هفته لک دیدم و سنو ۱۲ هفته همه چی خوب بود هر دکتری که میرفتم میگفت باید تا ۱۴ هفته سرکلاژ کنی بخاطر اینکه رحمت دوشاخه ..‌

۳ پاسخ

سلام عزیز دلم ،خوش به حالت که تو ،تو بارداری فهمیدی که رحمت دو شاخه ،برا من هیچ دکتری تشخیص نداد لکه بینی هامو ،روزهایمان فهمیدیم که رحمم دو شاخه ، علت خونریزی هامو میگفتن یا جفتت ضعیفه یا هماتوم داری ،اما هیچکدوم نبود من هفته ۷ تا ۱۲ لکه بینی داشتم شدید و شیاف هر ۱۲ ساعت ،و وسطا خوب شدم دوباره از هفته ۲۵ لکه بینی هام شروع شد تا هفته ۳۷ روز زایمان ،شما چجور تشخیص دادی رحمت دو شاخه؟؟؟؟ آخه میگن با عکس رنگی الرحمن مشخص میشه فقط،بل سونگرافی نمیشه، حتما دکترت خیلی باتجربه بود

درخواست بده تا بتونم بخونم

اخی عزیزم خب

سوال های مرتبط

مامان معجزه خدا💙🌱 مامان معجزه خدا💙🌱 ۹ ماهگی
🫃🏻✨️# پارت ۲
واقعا میترسیدم اولین باری بود ک میخاستم برم اتاق عمل نمیدونستم اصلا چی هست ... منو فرستادن سنوگرافی اونجا بود ک گفتن ارتفاع دهانه رحمت خیلییییی کمه طول سیرویکس ۱۷ بود سنو رو ک ب دکتر نشون دادم گفت فردا بستری شو ..اون روز انقد گریه کردم ... ساعت ۶ صبح رفتم بیمارستان تا کارای بستریمو انجام دادم شد ساعت ۱۰ و منو بردن اتاق عمل تا منو اماده کردن دکتر اومد فضای اتاق عمل شاد میکردن و از همه چی صحبت میکردن و هر کی مشغول یک کاری بود ... یهو یک عاقایی اومد و بهم گفت ۳ تا نفس عمیق بکش و دیگه هیچییی متوجه نشدم .. زمانی فهمیدم ک از اتاق اومده بودم بیرون و تو بخش بودم و مامانم با یک چای نبات کنارم بود . پرستارا منو بردن دسشویی و بعدش یک نفر اومد یک دستمال خونی گنده رو ازم کشید بیرون و دیدن ک حالم خوبه ساعت ۸ شبش مرخصم کردن . تا ۳ روز لکه بینی داشتم .. و گفته بودن دهانه رحمم یک سانت باز بوده و با عمل بستنش و باید استراحت نسبی داشته باشم اما من میترسیدم و استراحتم مطلق کردم تا یکماه از جام تکون نمیخوردم و همش دراز کشیده بودم .. ۱۴ هفته بودم که اولین حرکتاشو حس میکردم ...خیلی شیرین بود .. دکتر شیاف برام قطع کرد .. و بجاش آمپول نوشت قرار بود تا هفته ۳۴ استفاده کنم ... هر وقت میرفتم دکتر همش منو میترسوند گریه منو در میاورد که در معرض زایمان زودرسی خوب شد سرکلاژ کردی با وجود سرکلاژ ، استراحت و.. سنوگرافی آنومالی طول سیرویکسم ۲۰ بود .. دائم دراز کشیده بودم حتی تا یک مسیر کوتاه پیاده نمیرفتم
مامان 🦋سدنا🦋 مامان 🦋سدنا🦋 ۱ ماهگی
گاهی اوقات که بیکارم..دخترم که میخوابه.میشینم بهش زل میزنم کل خاطرات میادجلوچشمم..یادش بخیر روزایی که اقدام میکردم..روزایی که صبح با استرس بیدار میشدم برای زدن بی بی چک که نکنه منفی باشه..متاسفانه همش منفی میشد منم کلی گریه میکردم..شوهرم میگفت نگران نباش..یه روز میرسه که همه این روزا برات میشن خاطره..یادش بخیر روزی که بی بی چک مثبت شده بود باورم نمیشد دوباره‌ فردا صبحش زده بودم..روز دوشنبه بود..حالم اصلا درست نبود تمام تنم دردمیکرد..انگارمیخواستم سرمابخورم..بودم خونه مامانم اینا..توی کمال ناباوری به داداشم گفتم منوببره داروخونه..باموتور رفته بودیم..دوتا بی بی چک و یه شربت دیفن خریده بودم..با اینکه ناشتا نبودم و اولین ادرارم نبود خیلی نا امید بی بی چک زدم..که با این مثبت شدن مواجه شدم..باور نمیشد فقط زول زده بودم بهش..فرداش که زدم دیدم واقعا مثبته..پنج شنبه بود که روز مرد بود ماشین گرفتم رفتم خونه خودم..پارسال روز مرد به شوهرم کادو بی بی چک مثبت داده بودم🥹🫶۵بهمن جواب آزمایش تیتربتا مثبت شده بود..یادمه نذر کرده بودم اگه آزمایشم مثبته جوابش هرعددی باشه به اندازش صلوات میفرستم..که جوابش ۱۷۵۰ بود🥹
با اذان ظهر خاطره‌ های قشنگی دارم..روزی که عقدکرده بودم وقتی هردو تامون جواب بله رو گفته بودیم یهو اذان ظهر گفته بود..روزی که داشتم از دکتر حسن زاده جواب آزمایش تیتربتا رو میگرفتم اذان ظهر گفته شد..دکتر حسن زاده هم تبریگ گفته بود🥹🫀
خدایا شکرت که دارمت وجودت توی زندگیم کلی نعمته🥹🤍همینه دارمت توی روزای سختی کنارمی برام کافیه🌸
مامان معجزه خدا💙🌱 مامان معجزه خدا💙🌱 ۹ ماهگی
مامان آنید 🫀 مامان آنید 🫀 ۴ ماهگی
تجربه زایمان

سزارین:۱

وقتی تقریبا ۱۴ هفته بودم چکاب ک دادم یه کوچولو قندم بالا بود. همونجا دکترم دو شب منو بستری کرد و قندامو‌چک کردن اوکی بود ولی بازم واسم انسولین داد گف دو هفته قنداتو‌ چارت کن.منم وقتی فهمیدم واقعا قندمصنوعی رو حذف کردم و بقیه چیزارو با احتیاط میخوردم.تا اینک قندم کلا نرمال شد و انسولین نزدم کلا دو هفته زدم. ولی دکترم گف بازم حواست باشه و چک کن همیشه. دستگاه داشتم دگ هر روز معمولا یدفه گاهی دو دفه چک میکردم. تا اینک از ۳۵ ببعد یهو یروز قندم پایین بود دوباره یهو خیلییی میرف بالا. این دو سه هفته اخر واقعا استرس داشتم واس قند. با دکترم ک مشورت کردم گف باید بستری شی اگ قندات بالا باشه ختم بارداری بدیم چون دگ تقریبا ماه ت هم داره کامل میشه. دکتر خودم بیمارستانی بود ک خیلی از مسبر خونمون دور بود. دگ من سه شنبه رفتم یه بیمارستان نزدیک ک پرونده تشکیل بدم ک اگ این مدت دردمم گرف اطلاعاتم اونجا باشه. من رفتم بیمارستان حالا اسم بیمازستان رو نمیارم. اصن مهم نبود ک قندم بالاس یسری ازمایش و‌سونو نوشتن برام گفتن برو شنبه بیار جواباتو. خلاصه اومدم خونه و اصن تو دلم اشوب بود ب دکترم ز زدم و توضیح دادم گف فردا بیا نامه بدم بستری شی. دگ من فردا ک چهارشنبه بود صب رفتم نامه داد رفتم بستری شدم شب قندامو چک کردن نرمال بود. دگ گفتن آزمایش خون و ادرارم گزفتیم فردا اماده میشه گفتن صبح هم اماده باش ک سونو دارین. صبح اومدن قندمو گرفتن قندم پایین بود. دگ ۹ صبح بود صدام زدن رفتم واس سونو. من چون زایمان اولم بود میخاسم سزارین شم ولی بیمارستان قبول نمیکرد. دگ نوبتم ک شد سونو شدم چون قندم بالا پایین بود وزن بچه بالا بود ینی تو دو سه هفته وزن بچه از ۲۷۰۰ شده بود ۴.
مامان نیکان مامان نیکان ۵ ماهگی
تجربه بارداری پرخطر
سلام من ۱۷ روزه که زایمان کردم ولی دوره بارداری بشدت سختی داشتم و پراسترس. از همون هفته ۵ و ۶ که فهمیدم باردارم لکه بینی داشتم که به خونریزی هم رسید که هماتوم بود و تا سونو ان‌تی که رفتم ادامه داشت
بعد سونو متوجه شدم که طول سرویکسم کمه ۲۲ بود و هفته ۱۴ سرکلاژ شدم و چند هفته استراحت مطلق بودم و فقط برای دستشویی پامیشدم تا هفته ۲۵ استراحت نسبی داشتم کار خاصی نمیکردم فقط برای دستشویی غذا و داروخوردن بلند میشدم ولی با این حال فانلینگ شدم با وجود سرکلاژ و مجبور شدم پساری هم بذارم. دیگه کلااا استراحت مطلق شدم و هفته ۳۲ طول سرویکسم بخاطر یبوست کمتر شد آمپول بتا زدم یه هفته بعدش آب دور جنینم کم شد و بستری شدم هرروز دوبار nst و سونو میدادم و تو هفته های آخرم کلستاز بارداری گرفتم و آنزیم های کبدیم بالا رفت🫠
ولی با همه اینا ۳۷ هفته و ۱ روز زایمان کردم و پسرم سالم و سلامته❤️
حین زایمان برای همه باردارا دعا کردم چون خودم سختی و استرسشو کشیدم و میدونم یه باردار به چه چیزای وحشتناکی میتونع فکر کنه من خیلی استرس داشتم و همیشه گریه میکردم و کلی افکار منفی تو ذهنم بود ولی خداروشکر همه چی به خیر گذشت و اگه به گذشته برگردم سعی میکنم از بارداریم لذت ببرم تا اینکه با فکرای بیهوده و وسواس الکی واسه خودم زهرش کنم🤦‍♀️
امیدوارم همه مامانا بسلامتی و با دل خوش زایمان کنن🤲
مامان سید حسین مامان سید حسین ۲ ماهگی
خب من بالاخره اومدم از زایمانم بگم😂
زایمانم طبیعی بود
اول از همه یه صحبتی دارم با اون دکتر عزیزی که اوایل بارداری گفتم یکممممممممم کمردرد دارم و بهم شیاف داد.. سلام عزیزم.. بر جد و آبادت صلوات دلبندم😊❤️
اخه زنننننن.. برای چی من وقتی هیچ مشکلی ندارم بهم شیاف میدی اونم دو بستهههه..😑😒 من نه سرویکسم کم بود(40 بود).. نه جفتم پایین بود نه دل درد داشتم نه لکه بینی.. هیچی دیگه..
دهانه رحمم سفتتتتتت شده بود من تا خود چهل هفته هیچچچچچچچچ درد و انقباضی نداشتم.
سه ساعت میرفتم زیر دوش اسکات میزدم.. 600تا پله میرفتم.. پیاده روی.. ورزش.. رابطه.. شیاف گل مغربی.. ابزن..ماساژ نقاط تحریکی..
خلاصه هر روشی رو بگید من رفتم..
میرفتم سه ساعت فعالیت سنگین میکردم به امید ذره ای درد.. بعد میومدم به شوهرم میگفتم پنااااااااه بر خدا...ذره ای انقباض ندارم😑😂
و آخرشم 40/0 هفته به دلیل فشار بالا 14/9 و یکم سرگیجه با دهانه رحم یک و نیم بستری شدم.البته دو بار آزمایش دادم و گفتن مسمومیت ندارم. با اینحال دیگه چون هفته‌م بالا بود و فشارمم بالا رفته بود ساعت ده شب اون حدودا بستری شدم.
و خوشحال و خندان بودم و نیشم تا گوشم باز بود از اینکه بالاخره بستری شدم..
چون قبلش سه چهاربار بیمارستان رفته بودم و هر سری میگفتم من پاکوچولوموووو میخوام ولی دست از پا دراز تر برگشته بودم خونه😂