۱ پاسخ

عزیزم ایشالله خدانینیتو برات نگه داره😍دکترت کیبود

سوال های مرتبط

مامان سید کوچولو🩵 مامان سید کوچولو🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۲

بغیر از همه اینا من بچم خیلی کم حرکت بود و بخاطر اون نشتی ۳۱ هفته من هر هفته سونو بیوفیزیکال و ان اس تی داشتم و مدام با دکتر در ارتباط بودم
دکترمم خیلی حساس و استرسیه
۱۰ دی ماه بود فک کنم ک به دکترم گفتم من اینجوری معده درد میگیرم گاهی گفت درد دنده ام داری ؟ گفتم اره اونم گاهی تیر میکشه موقع نفس کشیدن
از وزنمم ک خبر داشت هر هفته وزنم میکرد اینجوری شد ک برام ازمایش دفع پروتئین ۲۴ ساعته نوشت
تا جواب ازمایش بیاد شد ۱۷ ام و من یکم دفع داشتم عددش ۳۹۶ بود و دکتر گفت مسمومیت بارداری داری و باید ختم بارداری بدیم (قبلش همه داروهامو بخاطر معده درد قطع کرد و پنتوپر‌از‌ل داد ک خوب شده بودم) دکتر گفت یبار دیگه تست ۲۴ ساعته دفع پروتئین بده اگر این عدد بیشتر شده باشه باید همی هفته پنجشنبه یا یمشنبه هفته بعد (داخل ۳۷ هفته ) ختم بارداری بدیم 😐من استرس شدید گرفتم خدایا حالا چیکار کنم من ۲۲ ام وقت اکستشن و بافت داشتم و قرار بود یه هفته قبل زایمان با بیمارستان برای اتاق و فیلبردار هماهنگ کنم و …
اورژانسی از صبح ۱۸ دی ماه من ادرار جمع کردم صبح ۱۹ دی ماه ادرار رو تحویل ازمایشگاه دادم شب ساعت ۸ جواب ازمایش اومد عددش ۴۱۶ بود برای دکتر فرستادم
گفت زود برو بیمارستان دارم میام 😐😐😐😐😐
مامان 𝑬𝒍𝒊𝒏🧸🫧 مامان 𝑬𝒍𝒊𝒏🧸🫧 روزهای ابتدایی تولد
سلامامانا خیلی گفته بودین تجربه زایمانمو بگم
من سزارین اختیاری بودم ۳۸ هفته و ۲ روز رفتم برا عمل ساعت۸ صب رفتمو ۹ ونیم صب بستری شدم رفتم بلوک زایمان تا لباس بپوشمو‌برا عمل اماده بشم
سروم وصل کردن بهم و اتاق دادن تا منتظر بمونم نوبتم بشه من چهارمین مریض بودم ک قرار بود عمل بشم و بخاطر همونم یکم طولانی‌موندم تو بلوک زایمان من از زایمان طبیعی متنفرم و وحشت دارم از شانس من ینفر تو اتاق روبه رویی من داشت طبیعی زایمان میکرد و از اول تا وقتی ک برم اتاق عمل مجبور بودم صداشو بشنوم خیلی حس بدی داد بهم فشارم اینا افتاد خلاصه تا برم اتاق عمل کلن از لحاظ روحی و جسمی حالم خراب شد
خلاصه ساعت ۱۲ بلخره اومدنو سوند وصل کردن سوند یکی از ترسای من از زایمان بود ک واقنم چندش و ترسناکه حالا نمدونم من حساسم یا همه همینن
سوندو وصل کردنو رفتم دم در با خانواده ام خدافظی کردمو رفتم اتاق عمل
نمیدونم از ترس بود یا هر چیز دگ ای ولی من کلن حال نداشتم مثل صب ک با ذوق رفتم بیمارستان نبودم و دلیلشم انگار اون صدای اون خانومه بود ک زایمان طبیعی میکرذ🤦🏻‍♀️
رفتم نشستم رو تخت و نوبت امپول بیحسی شد بر خلاف تصورم از سوند خیلی راحت تر بود امپولو ک زد یه کوچولو درد داشت و گف دراز بکش
دراز کشیدم حس کردم پاهام داغ شد و دگ حسشون نمیکردم
پرده رو کشیدن و شروع کردن ۵ دیقه‌نکشید که بعد یه تکون شدید ک خوردم صدای گریه دخترم اومد🥲اشکامو نمیتونستم کنترل کنم خیلی حس خوبی بود خیلی عجیب بود کل اون تایمی ک اتاق عمل بودم نتونستم گریمو کنترل کنم و تو فیلمبرداریم همش گریه کردم ...
مامان رادوین👶🧿 مامان رادوین👶🧿 ۱ ماهگی
خب خب بریم برای تجربه ی زایمان طبیعی....

من تقریبا سه روز پیش شب بخاطر فشار بالا اعزام شدم زایشگاه چون دو هفته پیش هم بخاطر فشار بالا دو روز بستری بودم و این دفه هم فکر کردم دو روزی بستری میشم و بعد مرخص میشم فشارمم رو ۱۵ بود هواستون باشه اگه یوقت فقط سردرد هم داشتین پشت گوش نندازین و برین فشارتونو چک کنید چون فشار بالا واسه مادر و بچه خطر داره خلاصه وقتی رسیدم رایشگاه معاینم کردن گفتن یه سانتی و منو بستری کردن بعد فهمیدم که ختم بارداری دادن و اینکه من هیچ دردی نداشتم شب تا صب زیر نظر بودم بلاخره ساعت هشت صبح بهم امپول فشار زدن یساعت بعدش یعنی ساعت ۹ کیسه ابم پاره شد و کم کم دردام شروع شد اول از کمرم شروع شد ولی زیاد نبود حالت پریودی بود و اینکه منو بعد پاره شدن کیسه آبم دوباره معاینه کردن هنوز همون یه سانت بودم کم کم دردام شدت میگرفت ولی چند ساعت اول خوب بود قبل تحمل بود دردامو با نفس عمیق و ورزش کردن کنترل میکردم دخترا فقط اینو بگم نفس عمیییق خیلیی خوبه و بهتون کمک میکنه و یکی دیگه اسکات زدن من دردام دو سه دقیقه یبار شده بود رفتم سرویس و موقع درد اسکات میزدم
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۳ ماهگی
خب خانم ها تجربه زایمانم سزارین

من از ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم تا ۳۱ هفته گفتن دیگه نمیخواد خوب شدی از ۳۴ هفته هم شروع کردم ورزش کردن و پیاده روی روزی نیم ساعت تا اینکه ۳۵ هفته شدم صبح روز چهارشنبه بود از خواب بیدار شدم چشام پف کرده بودن رفتم بهداشت فشارم رو گرفتن ۱۴ بود بعد عصری رفتم برا دکترم بهم آزمایش نوشت انجام دادم نشونش دادم رفتم گفت که بستری نامه بستری رو دادن زودی اعزام شدم بیمارستان و من کلی اشک و غصه میخوردم تو زایشگاه بودم هر کاری کردن فشارم کنترل نشد شدم ۳۵ هفته و ۱ روز ختم بارداری دادن ساعت ۴ عصر بود که بهم گفتن از این به بعد چیزی نخور و به شوهرت زنگ بزن بیاد منم با کلی گریه که نکنه بچم بره دستگاه رفتم اتاق عمل خلاصه رفتم اتاق عمل و سوند وصل کردن زیاد درد نداشت بعد آمپول بی حسی رو زدن و شروع کردن به عمل کردن وسط عمل یهویی فشارم‌۱۶ شد زودی اکسیژن وصل کردن و صدای گریه بچه رو شنیدم تو ریکاوری ۲ ساعت بودم و همچنان اکسیژن بهم وصل بود همراهم‌رو صدا درد داشتم ولی قابل تحمل بود منو آوردن تو بخش کلی درد داشتم بهم سرم و شیافت زدن خوب شدم بعد از چند دقیقه بچم رو آوردن اینم تجربه زایمانم من از اول عاشق طبیعی بودم ولی الان میگم خوبه که سزارین رو انتخاب کردم چون با مسکن میتونم‌درد رو تحمل کنم عالیه فقط اینکه وقتی راه میرین واسه اولین بار درد داره ولی بعد از چندتا قدم عالی میشین الان انگار من زایمان نکردم خداروشکر فقط زیادی راه برین من زیادی راه رفتم که بی‌حال نشدم
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۳ ماهگی
مامان طاهر مامان طاهر ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم .
پریشب با سردرد شدید رفتم بیمارستان و با ترس فشار بالا بستری کردن . دکترم گفت صبح آمپول فشارو شروع کنن . منم که یکی دو هفته رو همون دوسانت مونده بودم . خلاصه صبح شد ساعت ۶ و سرم شروع شد . همون دقایق اول دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود . خلاصه گذشت و گذشت دردام خیلی زیاد شد ک معاینه کردن هنوزم ۲ سانت بودم . گفتن دیگ وقتشه کیسه ابو پاره کنیم . کیسه ابو پاره کردن در لحظه شدم ۶ سانت و دیگ خواستم گاز بیدردی رو بدن بهم . حالا این گاز چیه 😂😂 نفس میکشم دیگ منگ منگم انکار می‌خوام غش کنم . خلاصه درد داری ولی نمیتونی صداتو دربیاری. تا اینکه شدم ۸ سانت و دیگ گازو ازم گرفتن . ولی ی حس خیلی جالبی داشت گاز . دیگ وقتش بود فقط زور بزنم . ماما می‌گفت هرچی بیشتر زور بزنی زودتر ب دنیا میاد دیگ فقط دست توعه. منم تو اثر گاز درست حسابی نمیتونم زور بزنم و تمرکز کنم . خلاصه کل زایمانم ی ساعت هم طول نکشید ولی ی دردی بود ک صدسال از یادم نمیره 😭😭
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
خب خانوما تجربه زایمانمو میزارم بیشتر بخاطر مامانایی ک استرس زایمان دارن و از طبیعی میترسن اول اینکه من از 36 هفته یه سری انقباض گرفتم ک البته انقباض کاذب بود ولی ب خاطر همونا دکتر پیاده روی و ورزش و رابطه و... چیزای دیگ ک ب زایمان کمک میکنه رو برا من عقب انداخت و گفت تا 38 هفته هیچکاری نکنم ک من وقتی 37 هفتم کامل شد ب صلاح دید خودم شروع کردم ب پیاده روی روزانه😬 (از نیم ساعت شروع کردم تا اخرا ک شد روزی 2 ساعت شایدم بیشتر) رابطه هم هر چند شب یکبار داشتم ولی بعد رابطه درد و انقباضای شدید میگرفتم ک به زایمانم ختم نمیشد و رسما الکی درد میکشیدم بخاطر همین خیلی کم داشتم شیاف گل مغربی هم هر دو شب یکبار میزاشتم، هفته اخر دیگه رسما خسته شده بودم و همه کار میکردم ک دردم بگیره ولی هیچی ب هیچی تا 40 هفتم کامل شد و تو اون چند روز اخر حرکات بچمم خیلی خیلی کم شده بود رفتم دکتر و بهم گفت ک دو روز بعدش برم بیمارستان برای ختم بارداری اما فرداش قرار شد یه سونو بدم برا احتیاط ، صبح هیجدهم رفتم سونو و متوجه شدم اب دور بچم خیییلی کم شده و علت کاهش حرکات هم همون بود همونجا ب دکترم زنگ زدم ک بهم گفت فردا صبحش برم بیمارستان و بستری بشم