۱ پاسخ

خب بقیش

سوال های مرتبط

مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۴ ماهگی
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۲ ماهگی
ادامه۳:
این‌داروی بیهوشی بود و بیهوشمم کردن(وقتی انقباض و درد زایمان داشته باشی کامل بیحس نمیشی )اما انگار دوز بیهوشی زیاد بالا نبود چون من یکی دوبار یچیزایی رو شنیدم [خب یه اتفاق جالب و عجیب ک برای من رخ داده بود این بود موقعی ک دکتر شکمم رو باز کرد شنیدم ک گفت بچه با پاعه در صورتی ک من فقط یک روز قبل از زایمانم رفته بودم پیش دکتر دکتر تو مطب سونو انجام واسم و بپه با سر بود کلا بچم تو کل سونو ها سفالیک بود اما تو یک روز چرخیده بود و بریچ شده بود ] و یک چیز دیگم ک شنیدم دکتر گفت مثل پنبه اس بچه ...خلاصه عمل من تموم شد و منو بردن داخل بخش ریکاوری دستگاهارو بهت وصل میکنن و پتو روت میکشن و یچیزی مثل لوله ک گرما ازش بیردن میار رو گذاشتن زیر متو تا لرز نکنم و سردم نشه
زیاد لرز نکردم ما چون اتاق خصوصی گرفته بودیم تقریبا ۳ ساعت داخل بخش ریکاوری بودم ک اتاق خالی بشه تو این فاصله یک بار اومدن رو شکمم افتادن تا خونا بره و اینکه کم کم بی حسی رفت و دردا شروع شد اون فشار دادنه ک بیحسی داشتم دردم نیومد
یچیز دیگه من پمپ درد هم ددشتم ک هزینش ۲ تومن‌بود ب پرستار و دکتر گفتم و داخل همون اتاق عمل برام وصلش کردن
از وقتی بیحسی رفت و دردا شروع شد پمپ دردو فشار میدادم و یکم ارومتر میشدم
دردای داخل ریکاوری زیاد شدید نبود و قابل تحمل
داخل همون ریکاوری یه رب ۲۰ دقیقه بعد از اینکه رفتم بچمو اوردن خودشون گذاشتن رو سینم و چند قطره شیر خورد
خلاصه بعد از اون گذاشتنم روی تخت دیگه و بردنم ک برم‌ سمت بخش و یکبار هم اینجا روی شکمم افتادن ک اینجا خیلی درد داشت
مامان delsa مامان delsa ۲ ماهگی
قسمت پنج تجربه زایمان من:
ماما از پرسید شام خوردم و من تایید کردم ک شام سنگین خوردم و بهم گفتن انقباض هات نرمال نیست چای زعفران استفاده کردی ک گفتم مهمونی بودم و ب احتمال زیاد داخل چایی بوده.چند دقیقه بعد متخصص بیهوشی برای آمپول نخایی اومد و با مهربانی بهم میگفت مامان جون من بخاطر شما و کوچولو تمام چراغ قرمز هارو رد کردم فقط تکون نخور ک زود کارم تموم شده .چند ثانیه بعد پاهام بقدری داغ شده بود ک انگار داخل دیگ آب جوش بود درد بود ولی من انگار روی هوا این درد رو می‌کشیدم ساعت نزدیک ۷بود و درد همچنان ادامه داشت پرستار یک آمپولی داخل سرم زد ک انقباظ هام کمتر بشه و منی ک از همه جا بی خبر بودم دکتر رسید بالای سرم گفت آخه عزیزم همه چیز اینقدر خوب داشت پیش می‌رفت اینقدر مامانت گفت دخترم درد نکشه ک اینجوری شد و منی مات و مبهوت نمی‌دونستم ماجرا از چ قراره ،خلاصه کنم ک نی نی بیدار شده و باید بهش برسم 😁.دکتر گفت تا دو مین دیگه نی نی بغلته اصلا نگران نباشی ها و رفتیم اتاق عمل .بهم گفتن ک شرایط تغییر کرد و باید سزارین بشم.بااین حرف حسابی استرس گرفتم و فشارم رفت بالا