سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان آیهان مامان آیهان ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
من زایمان طبیعی بوشهر بیمارستان قائم با کلینیک ماهسون گرفته بودم
من پیاده روی از هفته 35 با روزی 20 دقیقه شروع کردم و تو هفته 37 به صورت سر سخت روزی یک ساعت ورزش های مخصوص بارداری انجام میدادم و انتظار داشتم توی 38 هفته زایمان کنم،به صورت عجیبی از وقتی رفته بودم توی ماه 9 دردام قطع شده بود و حالم خوش بود،اصلا انگار نه انگار که باردار بودم،این قضیه کلی اذیتم می‌کرد دیگ روز های آخر کارم شده بود گریه و حس میکردم که سوزن فشاری میشم،بخاطر زایمان از خونه و شوهرم دور بودم همین باعث شده بود روحیم کلا ببازم،توی 37 هفته و 3 روز معاینه لگنی شدم گفت دهانه رحم 1 سانت و سر بچه کامل تو لگن هست و خیلی لگن خوبی دارم برای زایمان طبیعی که گفت با دوتا زور میتونی راحت زایمان کنی،دیگ من خیلی خوشحال بودم گفتم حتما تا هفته دیگ به سانت میرسم و راحت زایمان میکنم،و ورزش ها پیاده روی بیشتر کردم،و هفته بعد توی 38 هفته 2 روز رفتم برا معاینه تحریکی متاسفانه گفت هنوز همون 1 سانت هستم و وضعیتم دیگ تغییر نکرده و گفت با 1 سانت خوب نمیتونم تحریکت کنم اما تمام سعی خودم میکنم ،بعد معاینه کمی درد داشتم و رفتم پیاده روی 1 ساعت و تا آخر شب هم درد پریود داشتم و صبحش قطع شد دیگ ،باز ناامید نشدم و ادامه دادم تا روز بعدش که دیگ ترشحات موکوسی داشتم و این ترشحات کرم رنگ بود و ادامه داشت (برای من ترشحاتم دیگ بعد معاینه تحریکی قطع نشد)باز وضعیتم همینطور بود بدون درد و هیچ انقباضی تا که 38 هفته و 5 روز باز رفتم برای معاینه تحریکی که باز گفت همون 1 سانت پیشرفت نداشتم نمیتونه برام تحریکی انجام بده
ادامه تاپیک بعد میزارم
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان ❤️Arsam❤️ مامان ❤️Arsam❤️ ۳ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمانم☺️
پارت ۱
سعی میکنم خلاصه بگم اگر سوالی داشتید بپرسید قشنگا🌼
خب من از نیشابورم و خونه مامانم مشهد تصمیم گرفته بودم برای زایمان بیام مشهد برای همین یه ماه به تاریخ زایمانم اومدم خونه مامانم اگر زودتر دردم گرفت سریع برم بیمارستان. تاریخ زایمانم طبق ان تی ۱۴ شهریور زده بود.
زیاد فعالیت نداشتم ولی روزی نیم ساعت پیاده روی میکردم یا خیابون یا خونه چون مامای بهداشت گفت بیرون روزای آخر نرو ممکنه کیسه آب پاره بشه برا همین تو خونه راه میرفتم و اسکات میزدم.
از طبیعی و سزارین هردو می‌ترسیدم سپردم به خدا دیگه هر چی پیش بیاد.
۳۲ هفته پسرم بریچ بود ۳۷ چرخید و سفالیک شد 😁.
من از هفته ۳۷ رفتم زیر نظر خانم دکتر فصیحی فرد تو مشهد که برا زایمان بالاسرم باشه چ طبیعی باشم چ سزارین.
ویزیت اول ک رفتم پیش خانم دکتر ۳۷ هفته بودم یه نامه بستری برا ۱۴ شهریور داد بیمارستان مادر گفت اگر دردت گرفت برو وگرنم هفته بعد بیا معاینه کنم ببینم برا طبیعی میتونی یا لگنت تنگه سزارین بشی .
منم هفته بعد یعنی روز شنبه دومین نوبت رو برای رفتن پیش خانم دکتر و معاینه گرفتم ساعت ۵ عصر شنبه نوبت داشتم .
روز شنبه ۳ شهریور ظهر رفتم حموم قشنگ ترو تمیز کردم و زیر دوش گرررم ۲۰ تا اسکات زدم وقتی اومدم بیرون موقع ناهار خوردن خیلی بی حال بودم رفتم اتاق دراز کشیدم ساعت ۲ و نیم ظهر بود ک یکم بخوابم عصر بریم با شوهرم دکتر. هنوز تازه دراز کشیدم یهو شر شر ازم آب اومد سریع رفتم سرویس در همون حال هم ازم آب می‌ریخت انگار شیر باز بود و یه ترشح خونی هم دیدم. فهمیدم کیسه آبه به مامانم گفتم و شوهرمو بیدار کردم و رفتیم سمت بیمارستان مادر..
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت سوم:آخرین سونوگرافی که رفتم ۳۶ هفته بود بعدش جوابو بردم پیش دکترم و دکترم بهم تاریح زایمان داد چون بچم از هفته ۲۰ به بعد بریچ بود و بریچ هم موند زایمانم سزارین اجباری شد خیلی خوشحال بودم که بریچ موند بچه و من مجبور نبودم نگران کمیسیون پزشکی باشم خلاصه دکتر برای ۲۲ اردیبهشت بهم تاریخ زایمان داد از اون روز تازه استرسام زیادتر شد ولی سعی می‌کردم به روی خودم نیارم🥴از دخترم بخوام بگم ی چیز جالب در موردش این بود که توی ۲۴ ساعت شبانه روزی تقریبا ۲۰ ساعت در حال تکون خوردن بود جوری ک من همیشه نگران تکون خوردنای زیادش بودم و همیشه به دکترم میگفتم اخه این بچه پس کی تو شکم می‌خوابه ک مدام در حال لگد زدن و دکترم هم میگفت بچت شیطونه😁
دو هفته مونده بود به زایمان رفتم بیمارستان چون میخواستم فیلمبرداری و عکاسی اتاق عمل و رزرو کنم وقتی وارد بیمارستان و بخش ها شدم رنگم عین گچ دیوار شده بود و مادر و همسرم که باهام بودن متوجه شدن چقدر ترسیدم🥺 بالاخره دو هفته گذشت و دو روز مونده بود به زایمانم یعنی پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت من رفتم بیمارستان تا کارای پذیرشمو انجام بدم صبح ساعت ۸ با همسرم رفتم خیلی برام عجیب بود ک اون روز اصلا استرس نداشتم و هی شوهرم از می‌پرسید استرس داری من میگفتم نه ریلکسم و واقعا هم همین طور بود