۲۹ پاسخ

تجربه زایمان اخر
.
صدای برش رو من متوجه شدم ، برای بخیه ها هم اصلا بی حس نشده بودم و شدیدا درد کشیدم و کلی بانداژ میذاشتن ، بعدشم که دختر قشنگمو اوردن بهم نشون دادن و لمسش کردم
الله و اکبر که اون لحظه که زیبایی و معصومیتش رو میبینی اون حس با هیچ چیز قابل قیاس نیست و نی نیه من دقیقا بعد از ۳ ساعت درد زایمان ساعت ۱۸:۳۵ دقه دنیا اومد ، بعدشم که برای مراقبت ها بستری بودیم تا امروز و الان ترخیص شدیم و با درد شدیدی که توی باسنمه (گفتن بخاطر فشارای دیروز هست) دارم اینارو توی ماشین براتون مینویسم
😂😂 من بخاطر عربدهای دیروز یه کوچولو گلومم گرفته
اگر جمله بندیم داغون بود به بزرگواری خودتون ببخشید 💜 انشالله که دامن همه اقدامی ها سبز بشه و همه مامانای باردار نی نی هاشون رو سالم و سلامت بغل بگیرن

تجربه زایمان ۳
.
.
تمام تکنیک های تنفسی رو از درد زیاد کامل فراموش کرده بودم و نمیتونستم انجام بدم و به زور فقط ورزش میکردم که بعد نیم ساعت به ۶ سانت رسیدم بعدش گذاشتنم توی وان اب گرم و یه ۴۰ دقیقه ای اونجا بودم که یعنی باسنم میخواست پاره بشه از درد و فشار و مدام گیج میشدم و سر گیجه و ضعف داشتم و بی حال بودم
فوری از وان اوردنم بیرون گفتن حتما بچه ات داره میاد بردنم روی تخت معاینه کردن تا ۸ سانتم ، توی هشت سانت وقتی دردام شروع میشد میگفتن زور بزن ، نزدیک به ۶ تا زور زدم که گفتن ۹ سانتی ، باز ۴ تا زور زدم که گفتن فولی و سر بچه داره میاد و دیگه زور نزن فوری بردنم روی تخت زایمان ، اونجا پنج شش تا زور زدم و بالاخره نی نی دنیا اومد (تمام تاکیدشون این بودی تو انقباضات و دردها زور بزنم) وای وقتی نی نی اومد بیرون کلی سبک شدم و راحت شدم

تجربه زایمان فیزیولوژیک ۲
.
بعد از اون دردام هر ۲۰ دقه یبار شد
با ماما خصوصیم تماس گرفتم گفت هر وقت هر ۵ دقه یبار شدی حرکت کن بیا بیمارستان (فاصله ما تا بیمارستان مد نظرم ۲ ساعت و نیم الی ۳ ساعت بود)
ساعت ۱۱ بود که دردام هر ۵ دقیقه یبار شد و به مدت ۲۰ ثانیه میگرفت ، حرکت کردیم رفتیم اول مطب شخصی مامام گفت ۳ سانت و نیمی برو ورزش کن ۴ سانت بشی بعد میریم بیمارستان
من ۳۰ دقه ورزش کردم دوباره معاینه ام کرد گفت ۴ سانتی ولی یهو کیسه ابمم پاره کرد که فوری رفتم بیمارستان و بستری شدم (ساعت ۱۵:۳۶ دقیقه )
بعد از پاره شدن کیسه ابم انقدددددر شدت دردام زیاد بود ک معده ام میخواست از حلقم دراد ، اینکه بدن ها متفاوته واقعا حقیقت داره ، من ۳ هفته رو ۲ سانت بودم اصلا درد نداشتم ولی ۴ سانت منو به مرگ رسوند واااقعا برای بدن من تحمل این درد سخت بود ، ورزش میکردم و عررررررر میزدم😅

چه قدر لذت بردم از نوشتارت😍 صمیمی و مهربان
ان شاءالله زیر سایه پدر مادر موفق و پیروز باشه افرا خانم

پاهام شل شد خوندم🤣
کاش میشد تخم گذاشت🥲🤣

عزیزم شما چندتا بخیه خوردی؟من هفتا بیرونی خوردم الان بعد 6 روز خیلی عاجزم حس درد و کشیدگی داره وقتی دستمال میکشم حس میکنم ازش چرک میاد ،تو برای جوش خوردن بخیه چیکار کردی چند روزه بخیه ها خوب شدن

از کی تو بارداری ورزش رو شروع کردی

ای جانم الهی که زیر سایه پدر و مادر بزرگ‌بشه قد بکشه خانوم‌بشه خدا حفظش کنه چقدر یاد‌ لحظه ی زایمان خودن افتادم انگار وقتی نی نی میاد تو بغلت همه ی دردارو میشوره میبره ❤️❤️❤️

ای خدا مبارکههههه😍😍
درخواست دادم قشنگم

وای هرچی میام تجربه طبیعی میخونم یکم ترس برم میداره🥹🥹😢😢
خداراشکر که الان خودت و نی نی خوبین🥹😍 مبارک باشه عزیزم

خوش بحالت زایمان کردی من همچنان منتظرم دردام شروع شه 🥴

مبارک باشه عزیزم
نی نی منم ۳۹هفته و ۱روز بدنیا اومد

شما ورزش هم میکردین تو بارداری؟

خداروشکر عزیزم قدم نورسیده مبارک
برا ماهم دعا کن زایمان راحتی داشته باشیم من که خیلی میترسم استرس دارم

مبارک باشه
دوسانت بودی دکتر بهت استراحت بودی؟

بسلامتی و دل خوش قدمش مبارکه عزیز😍❤️🌹

قدم نورسیده مبارک گلم

خداروشکر عزیزم واژینیسموس اذیتت‌نکرد؟🥲

عزیزم مبارکه خداروشکر هردو حالتون خوبه اشکم اومد ازون لحظه ی دیدار نینی گفتی🥲

مبارک باشه عزیزم قدمش خیر باشه افرا جان

بارداری اول سخت خدا دختر نازتو برات حفظ کنه

بسلامتی عزیزم مبارک باشه

مبارکه گلم برای منم دعا کن بتونم زایمان خوبی کنم

مرسی خیلی خوب مفید بود🫠🙏

خداااااا میترسم😣عزیزم همون کنگان بودی؟

بسلامتی و مبارکی🥹❤️

آخی خداروشکر راحت شدی

لایک کن منم ببینم

مبارکه عزیز دلم

سوال های مرتبط

مامان مهیار🤎🧸 مامان مهیار🤎🧸 ۲ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان امیرماهان مامان امیرماهان ۳ ماهگی
مامان گل پسر مامان گل پسر روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
من تجربه ی خوبی از زایمان طبیعی نداشتم. اگر تصمیم قطعی دارید ک طبیعی زایمان کنید و ممکنه با خوندن متن من بترسید، پس بی خیال شید و ازش بگذرید.
۳۹ هفته ام تموم شده بود ک صبح ساعت پنج و نیم ، دیدم آب و خون ازم خارج میشه. البته کم کم.‌ زنگ زدم بیمارستان و گفتن ک برم برای بستری. ساعت هشت بستری شدم و آمپول فشار زدن. دردهام شروع شد. قرار بود ک من یک زایمان طبیعی بدون درد رو تجربه کنم! این قولی بود ک دکترم داده بود. تا ساعت ده درد کشیدم تقریبا پنج سانت بودم ک اپیدورال کردن.‌ از ده تا یک بی حس بودم و ده سانت شدم. دکترم دیرتر اومد. تقریبا ساعت یک بود ک اومد.‌ از ساعت یک به من بی حسی نزدن و اثر اپیدورال هم رفته بود.‌گفتن اگر بی حس کنیم نمیتونی زور بزنی. از ساعت یک ظهر دکتر و ماما و چند نفر دیگه بودن. ساعت دو بود و من دیگه توان زور زدن نداشتم. تمام بدنم درد میکرد. هر بار ک دردم شروع میشد به خودم میگفتم چرا فکر کردم اپیدوارال یعنی هیچ دردی متوجه نمیشیم.‌؟! دیگه ساعت دو شد و دکتر ناامید شد ک من بتونم با زور زدن بچمو به دنیا بیارم.‌ شنیدم ک دکتر گفت دستگاه رو بیارید، کاپو وصل کنید و ....
دو نفر از تختم رفتن بالا و اقتادن روی شکمم. از طرفی دستگاه وکیوم وصل کردن و از طرفی هم شکممو فشار میدادن. فشااااار، جوری ک حس میکردم تمام محتویات شکمم داره از پهلوهام میزنه بیرون.‌ وسطاش مشکل قلبی پیدا کردم و متخصص قلب آوردن. با اینکه من اصلا مشکل قلبی نداشتم. اونم دارو داد و ادامه ی فشارها!!!
ساعت سه بود ک بچم به دنیا اومد، گریه نکرد! متخصص اطفال آوردن.‌ بهش اکسیژن وصل کردن، و پنج دقیقه ی بعد گریه کرد! حالم اصلا خوب نبود، تمام اتاق زایمان پر بود از خون.‌ در و دیوار!
مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی و دومین زایمانم
پارت ۲
۳۸ و سه روز بودم که صب ساعت ۸ بود دردام شرو شدن و چون زایمان دومم بود و از زایمان اولم تجربه هایی داشتم فهمیدم که بله این درد درد زایمانه واقعا بعد ولی خیلی راحت میتونستم کنترلش کنم بعد هر یه ربع یا ده دقیقه یبار میمومد میگرف و خفیف بود پاشدم با شوهرم صبحونه خوردیم بعد اون رف منم تنهایی خونه بودم پسرمم فرستاده بودم مدرسه شرو کردم به تمیز کردن خونه بعد خونه رو برق انداختم همه کارامو کردم بعدش رفتم پیاده روی یه ساعتی پیاده روی کردم موقع پیاده روی هم دردام میومدن ولی من خیلی راحت کنترلش میکردم میتونستم تحمل کنم دردامم همزمان از کمرم و شکم میگرف تیر میکشید بدجوری بعد از پشت بهم زور میومد و تیر میکشید مقعدم بعدش احساس کردم یچیز گرمی ازم اومد رفتم دسشویی دیدم یچیز کشدار و خیلی بلند ترشح بود به رنگ شیری و کرمی همراه با رگه های خونی اومد ازم خیلی بلند بود ولی اولین بار بود میدیدم چون زایمان اولم از این ترشح نیومد ازم بعدش رفتم حموم یه نیم ساعتی با اب داغ حموم کردم اسکات زدم بعد کل بدنمو تمیز کردم با ژیلت🙈😅خلاصه اومدم اماده شدم ساک بچم و خودمو برداشتم که قبلا اماده کرده بودم به شوهرم زنگ زدم اومد و...
مامان تپلی مامان تپلی روزهای ابتدایی تولد
سلام به مامانای قوی و فداکار😍
منم بعد از ۷ روز اومدم تجربه م رو از زایمان طبیعیمو بگمم
دختر نازم حسابییی بهش خوش گذشته بود و هیچ جوره نمیومد و دقیقا روزی که ۴۰ هفته پر شدم ساعت ۹ شب یواش یواش یه دردای پریودی اومد سراغم ولی اصلا به روی خودم نمیاوردم قشنگگگ شام خوردم خوابیدم
و با درد شدیدددد ساعت سه ونیم صبح از خواب پریدم
یکم منتظر موندم دیدم واقعااا درد دارم😂
شوهرمو صدا کردم درد و استراحت بینشو اندازه گرفت هر دو دقیقه ۲۰ تا ۳۰ ثانیه درد داشتم ماما همراهم گفت زودد برس بیمارستان
رفتم ۴ سانت رو به ۵ بودم با نرمی دهانه رحم خیلیی بالا دردامو با تنفس کنترل میکردم خیلییی خوب بود اصلا جیغ و داد نمیزدم
ساعت ۵ بستری شدم ورزش کردم یکم اب گرم گرفتم رو شکم و کمرم
چون میخواستم زایمانم فیزیولوژیک باشه نه امپول فشار گرفتم و فقط سه بار معاینه شدم
معاینه اخری فول شده بودم و یکم دهانه رحمم لبه دار شده بود وگرنه دخترم زودتر به دنیا میومد ساعت ۸صبح با دوتا زور دخترم دنیا اومد🥰
برش نخوردم و فقط یکم دخترم پاره کرده بود که کلا دوتا بخیه خوردم
امیدوارم هرکسی انتخابش طبیعی هست یه زایمان عالیییی داشته باشه😘🩷
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم
من دیروز صبح ساعت ۵ ربع کم صبح رفتم سرویس بهداشتی ترشح زیاد آبکی دیدم با رگه های خونی زیاد توجه نکردم و گفتم حتما ترشحات موکوسی شروع شده و تا چندروز دیگه زایمان میکنم چون من ۳۹ هفته و ۴ روز بودم و هیچ دردی نداشتم هیچی معاینه هم نشده بودم تا حالا
خلاصه رفتم خوابیدم دوباره ولی دستمال هم گذاشتم برای احتیاط دوباره رفتم سرویس بهداشتی دیدم ترشحات قهوه ای همراه با لکه های خونی دارم یه دردای کمی هم داشتم ولی خب توجه نکردم دوباره رفتم خوابیدم که ساعت ۶ دردام شروع شد و هرچی تایم می‌گرفتم دردام منظم نمیشد و هی بیشتر میشد اما منظم نمیشد تا ساعت ۸ونیم تحمل کردم دردارو و دیگه گفتم پاشم برم حموم و بعدش هم یه صبحونه بخورم برم بیمارستان
رفتم حموم قر کمر رفتم زیر آب گرم کمرمو ماساژ دادم و بعدش اومدم بیرون از حموم و همچنان دردام ادامه داشت اما دیگه فاصلشون رو نمیگرفتم ببینم چقدره مامانم روز قبلش اومده بود خونمون برام صبحونه آماده کرد که نتونستم جز یه لقمه چیزی بخورم شوهرمو از خواب بیدار کردم و لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان.....