۴ پاسخ

کدوم بیمارستان بودی عزیزم

3️⃣دوسانتی ۶ صب بود زنگ زد ب شوهرم این فشارش افتاده چیزی بیار بخوره کمپوت اورد خوردم بد گف ماما براش بگیر کمکش کنه خلاصه ماما همراهم گرفتم یکم ورزشم داد کیسه اب داغو موزیکو تنفسو ولی دیگ واقعا فایده نداشت هر ی رب نیم ساعت چند نفر میریختن بالا سرم معاینم میکردن انقد درد داشتم درد معاینه چیزی نبود اینا تا مچ دستشونو میکردن تو بدن من شد ساعت ۸ گفتن تو این خونا ما رگه سبز دیدیم ی نفر سر دلمو فشار میداد ی نفر معاینم میکرد میگفتن بچه سرش سمته لگنه ولی نمیدونیم چرا باز نمیشه همین جوری من درد میکشیدم و قسم میدادم تروخدا ولم کنید دارم میمیرم دیگ فقط خدا و اماما و پیامبرارو صدا میزدم هی میگفتم یهو فول میشم چون دردا هزار برابر شده بودمن کم کم داشتم از حال میرفتم ک گفتن فشارش خیلی اومده پایین مدامم معاینم میکردن سری زنگ زدن دکترم و چن تا ماما اومدن بالا سرم دکتر چن باری معاینه کرد و ماما ها معاینه کردن اخر دکترم گفت بچه مدفوع کرده ببریدش اتاق عمل خودمم نفسم دیگ در نمیومد دستگاه اکسیژن میذاشتن رو صورتم فشارمم ۷بود افت فشار داشتم خلاصه ساعت ۱۰ بود بردنم بد ۱۷ساعت درد کشدن و بچه بدنیا اومد سیاه کبود بود تا بچه رو دیدم از حال رفتم دیگ چیزی نفهمیدم دیدم ساعت ۱۲و نیم و من تو ریکاوریم.الان ۲ماهو ۷روز میگذره و من همچنان خونریزی در حد اخرای پریودی یا ی روز لکه نارنجی ی روز قط میشه باز دوباره همون جوریه شما میدونید ک باید چی کنم؟ طبیعیه اصلا؟

2️⃣ک نمیشد خوابید اصلا۳صبح بود ک ماما دید خیلی درد دارم اومد معاینم کرد همون یک سانت بودم برام قطره اسطوخودوس زد ب صورتم و بد ی پنبه داد بهم ک دردام شروع ک شد بوش کنم واقعانم تعصیر داشت سرعت سرم رو زیاد کرد وای دردای من ی جوری غیر قابل تحمل شده بود دیگ گفتم الان دو دقیقس زایمان کنم ماما اومد دوباره معاینم کرد گفت خیلی خوب پیش رفتی ۲سانت شد بدنت کیسه ابمو پاره کرد از من فقط خون اومد من همین جوری وحشت ناک درد میکشیدم ک باز اومد معاینه کرد و گفت

چقدر طول کشید کل زایمانت

سوال های مرتبط

مامان نیک مامان نیک ۳ ماهگی
زایمان پارت 1
۳۸هفته و ۵ روزم بود که ساعت ۱:۳۰شب یهو کیسه ابم پاره شده رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بود با دکترم هماهنگ کردن ک اگ تا صبح دردم شروع نشه صبح زود امپول فشار میزنن خلاصه منم انقد میترسیدم مدام گریه میکردم خلاصه دردم شروع نشد بهم امپول زدن اولش دردم کم بود ساعت ۹صبح شدید شد دیگ ۱۰به بعد هر یه دیقه شده بود دردم معاینه میکردن کند پیش میرفتم با درد شدید ۲سانت بودم دیگ ساعت ۱۱ دردم یکسره بود مثلا اول میگرفت ول میکرد این دیک کلا درد داشتم جیغ میزدم دوست داشتم بمیرم خیلی خیلی درد داشتم ک دکترم اومد معاینه کرد ساعت ۱ بعداظهر بود ک همون ۲ سانت بود پیشرفتی نداشتم اورژانسی بردنم سزارین انقد درد داشتم گریه میکردم سریع بچه رو در بیارین من دارم میمیرم از درد زیاد فقط میلرزیدم خلاصه سزارین شدم ساعت ۲:۰۵ بعداظهر پسرم به دنیا اومد تو ریکاوری بودم بهم گفتن پمپ درد نمیخوای گفتم ن خداروشکر درد نداشتم فقط دوبار شکممو فشار دادن درد داشتم
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
خلاصه یه هفته مونده بود به زایمان اسهال شده بودم و از اونجایی که اینجا میخوندم که اسهال میتونه از علائم زایمان باشه کم کم خودمو آماده میکردم و میفهمیدم وقتشه😅
چهارشنبه ۱۴ آذر بود که ساعتای ۴ صبح با درد از خواب بیدار شدم دردم در حد دردای خفیف پریودی بود و هر ۱۰ دقیقه میگرفت چون دردای نامنظم زیاد داشتم اولش اهمیت ندادم تا ساعت ۵ شد دیدم دردام همینطور منظم و هر ۱۰ دقیقس تا ساعت ۶ همونطور تو تخت بودم و تحمل کردم ساعت ۶ دیگه پا شدم رفتم دوش آبگرم گرفتم(قبلا که دردام نامنظم بود دوش آبگرم که میگرفتم دردام تموم میشد)اما ایندفه همون ۱۰ دقیقه منظم بود بعد حمام، هیچی هم از دردم نمیگفتم به همسرم و مادرم ک هر ۱۰ دقیقس چون میدونستم خیلی هول میکنن و سریع میخوان منو ببرن بیمارستان😂
دیگه نزدیکای ساعت ۷ درد من هر ۵ دقیقه یکبار شده بود به مامانم گفتم و زنگ زدم به مامای همراهم گفت اگههر ۵ دقیقه یکباره یه چیز شیرین بخور و بیا معاینت کنم امروز خودمم شیفتم دارم میرم بیمارستان
مامان 💙araz🌈 مامان 💙araz🌈 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی 🦋🥰
پارت1️⃣
۱۴۰۳/۱۱/۱۱
خب خب من از اول بارداری تا اخرش اصلا نه پیاده روی کردم نه ورزش 🤭
خلاصه تقریبا یه هفته مونده بود به زایمانم که دکترم دو بار معاینه تحرکی انجام داد آمدم خانه ظهر بود 🥲 منم گفتم ک دیگه دادم زیاد بشه از ظهر تا شب ساعت ۱۲ اینا کار خانه کردم با اینکه هیچی کاری هم نبود 🤣🤣مثلا ده بار شاید سرامیک های آشپرخانه را تمیز کردم کلا خانه را جارو کردم جارو کردنم هم ۲ ساعت طول میکشید😂 بعد با اینکه حیاط خانه تمیز بود سه چهار بار تمیز میکردم میشستم 😂خلاصه دیگه شب ساعت یک من هنوز شام هم نخورده بودم کمردرد زیاد داشتم ولی قابل تحمل بود بعد هم انقباض داشتم اونم با یکم راه رفتن و درست نفس کشیدن قابل تحمل‌تر میشد دیگه انقد کار کرده بودم خوابم برده بود تقریبا ساعت ۳ شب بود یهو با یه کمر درد شدید و انقباض ک با فاصله هر دو دقیقه که کل شکمم سفت می‌کرد بیدار شدم یکم تو خانه راه رفتم دیدم که شدیدتر میشه ساعت ۴ شوهرم بیدار کردم 🥲اونم با هزار بدبختی 😂😒 هر کاری میکردم بیدار نمیشد ک
خلاصه دردام دیگه یه دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد موقع که می‌گرفت داد میزدم عشققققم کمرررم😂😂🤣 (وای چقدر مسخره بود😂😂😂)
اونم کمرم ماساژ میداد یکم خوب میشدم خوابم می‌برد و اینم بگم ک من همیشه میخواستم یه چهار سنج سانتی باز بشم بعد برم بیمارستان
ادامه پارت بعدی 😂
نینی بیدار شد دیگه😉😂
مامان لیانا مامان لیانا ۲ ماهگی
سلام خانما. من پارت مارت نمیگم اله یکم از تجربیاتم میگم میرم .ورزش میکردم پیاده روی میکردم تاثیری نداشت ربطی بدون جلو گیری کردم بازم اثری نکرد. تا اینکه ی شب ک تو هفته ۳۹ دو روز بودم خونرو از صبح تمیز میکردم شبم ساعت ۳ رابطه بدون جلوگیری کردیم ب دلم افتاده بود میزام بعد ساعت ۴ شد شکمم کمر درد کرد گفدم ولش کن همیشه درد میکنه دگ هیچی ب هیچی الکی میرم بیمارستان باز برمیگردم. ساعت گذشت شد پنج دیدم ن این درد فرق میکنه ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فاصلش داش کمتر میشد ک گفدم بزا ساعت ۷ بشه بریم بیمارستان رفتیم بیمارستان گفتن هفته تو چون طبیعی هسدی زوده نگا نمی‌کنیم برو بالا درمانگاه تا دکتر بیاد. ساعت ۱۰ دکتر اومد شوهرم ساک دخترم و مال منم برده بود ک میگفت باید اینبار بزاییی 😅😅خلاصه دکتر دردم خابیده بود دکتر معاینه کرد گفت ۴ سانتی نامه بستری داد ک تا سات ۱ طول کشید رفتم تو زایمان تا ۶ درد کشیدم. بعد ۶ عصر زایمان کردم انقد زور داده بود بعد زایمان نای نداشتم دگ با یروز بستری با دخترم اومدیم خونه هر سوالی داشتید بپرسید
مامان آریشا❣️👶🧿❣️ مامان آریشا❣️👶🧿❣️ ۴ ماهگی
پارت2زایمان
خلاصه نمیدونم یه دفعه چی شد چجوری یه فکری اومد تو ذهنم پاشدم رفتم دستشویی با سرم فشار بهم وصل بود رفتم یکم سرم خالی کردم بعد پرستار اومد بهش گفتم بابا من دردم نمیگیره ببین چقدر از سرمم. رفته هنوز دردم نگرفته 🫣😂گفتم توروخدا ببرید منو سزارین دکتر میگفت نمیشه به ما گیر میدن باید دلیل داشته باشی. منم گفتم خب دلیل ازاین بهتر من بچم مدفوع میکنه خطر داره میگفت ن چون بچه اولت هست تایم داری یه شب دیگ هم بستری باشی سرم فشار بگیری اینو ک گفت من سکته داشتم میکردم بعد دستمو سرمو درست کردن قطره قطره میرفت منم تا پرستار از اتاق میرفت بیرون سرم قطع میکردم بعد هواسم بود نزدیک اتاقم میشدن سرم وصل میکردم😂😂خلاصه این کارو چند بار کردم تا دردم نگیره چون واقعا میترسیدم و توان زایمان طبیعی نداشتم دوتا زایمانم ک انجام شد شنیدم صداشون بدتر شده بودم خلاصه من این کارو هي تکرار کردم نذاشتم سرم بره تو بدنم دکتر غروب ساعت 7شب اومد گفت چه خبر گفتم هیچی درد ندارم اصلا... 😂🫣بعد دیدم پچ پچ میکنن باهم دکتر معاینه کرد دید 2سانت باز شدم گفت حاضر بشید بریم اتاق عمل سزارین اینو ک گفت انگار دنیارو به من دادن خلاصه رفتم اتاق عمل دکتر اومد آمپول بی حسی بزنه کمرم بهش میگفتم توروخدا کجا میخوای بزنی درد داره؟؟؟ دکتر می‌خندید زد آمپول من بی حس شدم خیلی بد بود اعصابم ریخته بود بهم سرفه میکردم پاهام تکون نمی‌خورد به دکترا میگفتم توروخدا یه ذره پاهامو تکون بده خلاصه ک باهام همکاری کردن بعدم یه رب بعد ساعت ده دقیقه به8شب پسرم به دنیا اومد من از شدت استرس و ذوق زدم زیر گریه و کلی آوردن بوسش کردم این شد بهترین روز زندگی من..... 😂❣️🥰🧿🧿❣️
مامان 💙araz🌈 مامان 💙araz🌈 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی 🦋🥰
پارت2️⃣
۱۴۰۳/۱۱/۱۲جمعه

خلاصه همینجوری ک پارت قبلی هم گفتم هی دردم می‌گرفت ولی اون لعنتی درد کمر واقعا خیلی بد بود هر یه دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد جز کمرم جای دیگه هم درد نمی‌کرد بعد منم هی تو خانه راه میرفتم یکم بهتر میشدم یهو درد می‌گرفت داد میزدم شوهرم کمرم ماساژ میداد ولی واقعا ماساژ کمر خیلی خوبه خیلی درد کاهش میکنه اونای ک زایمانشون نزدیک حتما موقع زایمان امتحان کنن 😉
خلاصه دیگه تا ساعت ۸ صبح همینجوری بود بعد دیگه حتی نمیتونستم راه برم به پهلو دراز کشیدم شوهرم هم کمرم ماساژ میداد 😂
بیچاره هزار بارم بهم گفت بریم بیمارستان منم قبول نمیکردم آخه اونقد بد نبود چون درد با ماساژ کمتر میشد بعد بچه اولم هم بود منم با خود میگفتم اول هاش اس حتما یکی دوسانت تازه بازم شدم حتما ک دردش اخرا خیلی بدتر اس 😂😂 شوهرم هم ترسیده بود🤣هر چی میگفت بریم منم میگفتم نه عشقم آخه این اولش اس چون با گفتن مادرم زایمان طبیعی خیلی بد اس انگاری میمیری🤣🤣
گفتم بزار یکم دردم تو خانه بکشم
خلاصه دیگه ساعت ۱۱ بود با هر کمر دردی ک می‌گرفت گریه میکردم دیگه شوهرم گفت بریم حداقل اونجا سرم چیزی میزنن یکم خوب میشی منم قبول کردم لباسام پوشیدم سوار ماشین شدیم زنگ زدم مامانم گفتم بیا من میرم بیمارستان😅
خلاصه بیمارستان هم خداروشکر نزدیک بود یه ۱۰ دقیقه رسیدیم اونجا سریع ماما منو معاینه کرد بعد گفت زود زود پاشو منم گفتم چند سانت باز شدم😂😂😂فقط میخواستم بشنوم ک بگه ۵ سانت شدی ولی اون یه چپ نگام کرد چیزی نگفت 😅خلاصه زنگ زد دکترم گفتن سریع بیا ک فلان مریضت اومده (فول) اس😱😂
وای نگم ک من اون موقع چقدر خوشحال شدم 😂🤦‍♀️
بعد گفت ...
ادامه پارت بعدی 😂
مامان حسنا خانم مامان حسنا خانم ۵ ماهگی
تجربه زایمان #پارت دو
دردام شروع شد و من جیغ و داد هی ماما میگفت زور بزن من جیغ میزدم آخه ی ماه استراحت مطلق بودم و بچه از رحم جدا نمی شد دردام خیلی شدید بود دیگه ی سانت آخر مثل جنازه افتاده بودم رو تخت و توان زور زدن نداشتم سر بچم تو مثانه ام بود میگفتن اگر زور نزنی باید مثانه ات را پاره کنیم من واقعا دیگه نمی تونستم یهو دیدم ی پرستار در ابعاد ی غول اومد پرید سر معدم یهو بچه اومد بیرون و من از حال رفتم
خیلی بخیه خوردم از بس بخیه خوردم ترسیده بودم هم درد داشتم نمی تونستم دستشویی کنم شاش بند شدم و تو بیمارستان راه میرفتم ادرار داشتم زیاد کلیه هام درد داشت و نمی تونستم ادرار کنم هی بهم می گفتن برو آب بگیر ب خودت حتی پرستار اومد آب بهم گرفت از ترس شاش بند شده بودم دیگه اومدن سون بهم وصل کردن خودشون تعجب کرده بودن تو نیم ساعت چهار تا سون خالی شد از بس بهم سرم زده بودن کلیه هام پر بود و مثانه ام خالی نمی شد
بد بختی اونجا بود ک شیر نداشتم 😥تا پنج روز شیر نداشتم روز سوم ک تو بیمارستان بودم دیگه خود پرستارا ترسیدن شیر خشک درست کردن ب دخترم دادن زردی گرفت دخترم از بس شیر نداشتم
دو سه روز هم ب خاطر زردی بالاش بستری شد از روز ب دنیا آمدنش تا خونه رفتنم ی هفته بستری شدیم
اومدیم خونه بعد ی هفته خون ریزی شدید گرفتم بخیه هام باز شده بودم دوباره رفتم بیمارستان برا معاینه میخواستم بستریم کنند با رضایت خودم اومدم خونه
مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
پارت2
دیگه رفتم دراز کشیدم گفتم نمیشه معاینه نکنید من نرفتم زایمان طبیعی که این چیزارو نکشم گفتن نه باید ببینیم دهانه رحمت چقدر باز شده میتونیم صبرکنیم دکترت بیاد یا نه اورژانسی عملت کنیم که معاینه کرد منم باوجود اون دردایی که مثل پریودی بود میگرفت و ول میکرد معاینش برام دردناک بود که معاینه کرد و گفت یک سانتی میتونیم صبر کنیم ولی کیسه ابت نشتی داره دیگه ان استی وصل کردن بهم که ضربان قلب بچه و چک کنن دیگه زنگ زدن به دکترم و دکترمم گفت من تا ساعت ۴ میتونم بیام منم ساعت یک و نیم ظهر بود که رسیده بودم بیمارستان مجبور بودم یه دو سه ساعتی اون درد و تحمل کنم مثلا سزارین انتخاب کردم ک درد نکشم ک اخرم درد طبیعی کشیدم منم هی خوابم میبرد باز یهو درد میگرفت میپریدم دستامو مشت میکردم فشار میدادم تا اون درد کوفتی تموم بشه دردش بیشتر از درد پریودی ولی دقیقا همون نوع درد ولی خیلی بیشتر بعد در حد سه دقیقه میگرفت ول میکرد انگار نه انگار تا یک ربع بعد دیگه داشت فاصله دردام کوتاه میشد و تایمش طولانی تر منم تو یه اناق تنها نه گوشی همراهم بود نه چیزی مادرم و همسرمم پشت دره اتاق زایمان بودن...