تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
خلاصه یه هفته مونده بود به زایمان اسهال شده بودم و از اونجایی که اینجا میخوندم که اسهال میتونه از علائم زایمان باشه کم کم خودمو آماده میکردم و میفهمیدم وقتشه😅
چهارشنبه ۱۴ آذر بود که ساعتای ۴ صبح با درد از خواب بیدار شدم دردم در حد دردای خفیف پریودی بود و هر ۱۰ دقیقه میگرفت چون دردای نامنظم زیاد داشتم اولش اهمیت ندادم تا ساعت ۵ شد دیدم دردام همینطور منظم و هر ۱۰ دقیقس تا ساعت ۶ همونطور تو تخت بودم و تحمل کردم ساعت ۶ دیگه پا شدم رفتم دوش آبگرم گرفتم(قبلا که دردام نامنظم بود دوش آبگرم که میگرفتم دردام تموم میشد)اما ایندفه همون ۱۰ دقیقه منظم بود بعد حمام، هیچی هم از دردم نمیگفتم به همسرم و مادرم ک هر ۱۰ دقیقس چون میدونستم خیلی هول میکنن و سریع میخوان منو ببرن بیمارستان😂
دیگه نزدیکای ساعت ۷ درد من هر ۵ دقیقه یکبار شده بود به مامانم گفتم و زنگ زدم به مامای همراهم گفت اگههر ۵ دقیقه یکباره یه چیز شیرین بخور و بیا معاینت کنم امروز خودمم شیفتم دارم میرم بیمارستان

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
خب بعدش رفتم داخل معاینه برام انجام داد هنوز دو سانت بودم😵‍💫
انقد دردام زیاد شده بود دریغ از یه سانت پیشرفت😑
گفت برو یه ساعتی پیاده روی کن بعدش بیا تا ان شاالله کمکت کنیم امروز فارغ بشی هم خوشحال بودم و هم نمیدونستم چی در انتظارمه🤦🏻‍♀️
دردامم زیاد بود که دستمو گرفته بودم به میله راهرو بیمارستان میله بیمارستان از جا افتاد زمین😂😂🤦🏻‍♀️
بعدش اومدیم بیرون از بیمارستان بنده خدا مادرشوهرم کسی نبود بیارتش بیمارستان منم یه ساعت وقت داشتم همسرم گفت خب تو این تایم بریم دنبال مامانم منم گفتم بریم ساعتای ۱۲ بود رفتیم و تو ماشین دردام خیلی زیاد تر شده بود به حدی که به خودم میپیچیدم به ساعت که نگاه میکردم دیگه دردام شده بود هر ۳ ۴ دقیقه دیگه ساعتای ۱۲ و نیم بود به همسرم گفتم بریم بیمارستان دیگه نمیتونم تحمل کنم رفتیم و من دوباره رفتم تو اتاق معاینه،اون روز از شانس من مامای همراهم شیفت بود و بچه ها رو خودش به دنیا میاورد از ساعت ۱ تو اتاق معاینه بودم و هی میکفتم مامای همراهمو صدا بزنید بیاد میگفتن میاد و نمیومد چون در حال انجام زایمان بود
خلاصه من خودم تنها اونجا بودم و با دردام😵‍💫 اصلا روی تخت نمیتونستم دراز بکشم و همش ایستاده کمرمو تکون میدادم و نفس عمیق میکشدم بیار بشین بیار پاشو تا ساعت رسید به ۲ دیگه ماما همراهم اومد و معاینه کرد کفت حالا رو به ۳ سانتی🤦🏻‍♀️ با خودم گفتم انقد دارم درد میکشم و اصلا پیشرفت خوبی ندارم اما خود ماما میگفت وضعیتت خوبه
مامان تو دلی💓 مامان تو دلی💓 ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۱ با تاخیر😂
علت اینکه تا الان ننوشتم این بود که خاطره ی خیلی تلخی از روز زایمانم داشتم، نمیتونستم بنویسم، ولی الان دیگه باهاش کنار اومدم
من تو بارداری هر سری میرفتم سونو وزن بهم میگفت وزن بچه زیاده، ولی دکترم قبول نمیکرد، میگفت نه قدش بلنده، وارد هفته چهلم شده بودم اما هیچ خبری از درد و انقباض نبود، رفتم معاینه تحریکی گفت یک سانت بازی، پیاده روی میرفتم، باشگاه بارداری هم میرفتم که زیر نظر ماما همراهم بود، خودش بهم تمرین میداد ولی بازم دردم شروع نمیشد، دفعه بعد معاینه تحریکی شدم گفت دو سانتی، دیگه هرکاری کردم، شیاف گل مغربی، اسکات زیر دوش تب، پیاده روی، پله، رابطه و... بالاخره ۳۹ هفته و ۵ روز ساعت ۵ صبح با یه درد خفیفی از خواب بیدار شدم، حس کردم با بقیه دردام فرق داره، خوابیدم، نیم ساعت دیگه دوباره همون درد اومد، دیگه پاشدم اومدم تو پذیرایی، مطمئن شدم درد زایمانه، یکم راه رفتم دیدم آره هر نیم ساعت میاد، صبحونه آماده کردم پسرمو بیدار کردم راهی مدرسه کردم، به همسرم گفتم اگه میشه امروز نرو سرکار، فکر کنم دردام شروع شده، گفت زنگ بزن به ماما همراهت، گفتم نه زوده، میخوام تا آخرین لحظه تو خونه درد بکشم، دیگه تا ساعت ۸/۵ دیدم دردام رسیده هر بیست دقیقه، زنگ زدم بهش گفت سریع بیا بیمارستان، گفتم یه دوش بگیرم بیام، گفت نه زود بیا، دیگه راه افتادیم تا رسیدیم ساعت ده بود، معاینم کردن گفتن همون دوسانتی، ولی بستریم کردن، مامام اومد یکم ورزش داد بهم، سرمم وصل کرد آمپول فشار زد، دردام شدیدتر شد،یکم بعدش دکتر بخش اومد معاینم کنه گفت چه خبره اینقد درشتش کردی، چطور میخوای زایمان کنی؟
مامان فراز🍭👦 مامان فراز🍭👦 ۵ ماهگی
مامان کارن مامان کارن ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 🥰
من با اینکه چیزی از زایمان طبیعی نمیدونستم ولی برا زایمانم انتخابش کردم چون دیدم یه عمل کوچولو آپاندیس خواهرم چقدر درد داشت
من عاشق برنامه اینستام ولی خوب خیلی باهام مخالفت میشه همچنان
همینطور ک داشتم فیلم هارو میدیدم چنتاشون هم ورزش برا زایمان طبیعی بود ذخیره کردم و ازشون فیلم گرفتم دقیق از 34 هفته 3 روز هر شب اونارو انجام میدادم هر حرکت و 15 بار
چند بارشو دیگه خودم تنظیم کردم😂
بعد یه خانم بود تازه زایمان کرده بود گفت ک برا زایمان راحت اون هفته های اخر هرشب دمنوش بابونه بخورید از 37 به بعد چون باعث زایمان زودرس میشه منم ک حررف گوش کن😂
از 36 هفته من پیاده روی رو می رفتم روزی یک ساعت و نیم
هفته 37 هم شروع کردم به خوردن دمنوش بابونه البته شب
صب زود هم خاکشیر و عسل و ابجوش میخوردم
تا اینکه رسید روز زایمان 😍😅
27 هفته و 5 روز ساعت 12 دمنوش خوردم تا 1 با همسرم فیلم دیدم و رفتم خوابیدم ساعت 3 یعو از خواب بیدار شدم دل درد داشتم اما کم گرفتم خوابیدم 😁
ساعت 5 یهو بیدار شدم دردم زیاد بود اما قابل تحمل همسرمو از خواب ناز بیدارش کردم گفتم میخوام زایمان کنم اونم داشت مسخره نیکرد باور نداشت همینطور دردام زیاد تر میشد ساعت 6 دیگه من رفتم حموم زیر آب خیلی داغ هی بشین پاشو میکردم ولی خوب من نمیدونستم شاید خطرناک باشه😁 از رفتن به بیمارستان وحشت داشتم هرجوری یود تحنل کردم تا ساعت 10
تا بیمارستان 2 ساعت راه بود 12 رسیدیم بیمارستان
مامان نیک مامان نیک ۴ ماهگی
زایمان پارت 1
۳۸هفته و ۵ روزم بود که ساعت ۱:۳۰شب یهو کیسه ابم پاره شده رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بود با دکترم هماهنگ کردن ک اگ تا صبح دردم شروع نشه صبح زود امپول فشار میزنن خلاصه منم انقد میترسیدم مدام گریه میکردم خلاصه دردم شروع نشد بهم امپول زدن اولش دردم کم بود ساعت ۹صبح شدید شد دیگ ۱۰به بعد هر یه دیقه شده بود دردم معاینه میکردن کند پیش میرفتم با درد شدید ۲سانت بودم دیگ ساعت ۱۱ دردم یکسره بود مثلا اول میگرفت ول میکرد این دیک کلا درد داشتم جیغ میزدم دوست داشتم بمیرم خیلی خیلی درد داشتم ک دکترم اومد معاینه کرد ساعت ۱ بعداظهر بود ک همون ۲ سانت بود پیشرفتی نداشتم اورژانسی بردنم سزارین انقد درد داشتم گریه میکردم سریع بچه رو در بیارین من دارم میمیرم از درد زیاد فقط میلرزیدم خلاصه سزارین شدم ساعت ۲:۰۵ بعداظهر پسرم به دنیا اومد تو ریکاوری بودم بهم گفتن پمپ درد نمیخوای گفتم ن خداروشکر درد نداشتم فقط دوبار شکممو فشار دادن درد داشتم
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
خلاصه تمام وسایلامو برداشتیم و رفتیم سمت بیمارستان اونجا که رسیدم زایشگاه همون روز کلی شلوغ بود حتی جا نداشتن من برم واسه معاینه،(من کلا یه اخلاقی دارم که دردو به رو خودم زیاد نمیارم)بخاطر همین تا رفتم تو بخش زایشگاه ماما همراهم که منو دید گفت تو ک داری میخندی پس حالا حالا ها تا زایمانت مونده😐گفتم ن بابا من درد دارم اینجوری نگام نکن😅خلاصه گفت بیرون منتظر بمون خلوت شد صدات میکنم بیا معاینت کنم،منم تو راهرو زایشگاه همین جور قدم میزدم صدام زدن رفتم داخل اومد معاینم کرد گفت ۲ سانت دهانه رحمت باز شده و موقعیت بچه خوبه همونجا معاینه تحریکی هم برام انجام داد و گفت برو از الان بستریت نمیکنم چون خسته میشی،پیاده روی کن و اگه دردات هر ۳ ۴ دقیقه شد و یا خونریزی داشتی بیا،بعد رفتیم خونه و بعد از معاینه تحریکی دردام شدتش بیشتر شده بود و لخته های خونی ازم میومد،خونه مه رفتم تو خیاط خونه همینطور قدم میزدم و حوله گرم به کمرم گرفته بودم و دردام تا ساعت ۱۱ همون ۵ دقیقه بود اما شدتش بیشتر دوباره به مامای همراهم زنگ زدم گفتم دردام شدتش بیشتر شده و نمیتونم تو خونه بمونم درد دارم و هم لخته های خونی ازم میاد میترسم🥴
گفت خب بیا دوباره معاینت کنم دوباره رفتیم بیمارستان و رفتیم زایشگاه من با اینکه درد داشتم با رفتم اونجا و با چهره خندون حرف میزدم باهاش میگفت تو هنوز داری میخندی ک😑🤣
گفتم چیکار کنم خب مامانم میگفت بایا یکم گریه کن شاید تحویل بگیرنت😂
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
سلام امروز چهل روزگی پسر گلم هست😍 مبارکش باشه🌹 از تجربه زایمانمم بگم روز زایمانم با پسر بزرگم که پنج سالشه رفتیم ظهر پشت خونمون، یه تپه بود من بالا و پایین رفتم پنجشنبه بود و جلوی خونمونم یکم پیاده روی کردم شبم عروسی دختر عمه دعوت بودیم با پسرم باباش رفتیم من همون موقع یکم زیر دلدرد داشتم احساس می کردم که همون فردا زایمانمه بعد دیگه شب رفتیم عروسی،، آخر شب تو عروسی زیر دل درد کم داشتم وقتی اومدیم خونه لاکمو پاک کردم به شوهرم گفتم که من درد دارم شوهرم گفت فردا بعد از ظهر انشالله زایمان می کنی تا خوابیدم شد ساعت دو و نیم شب بعد خواستم بخوابم نتونستم دردم شروع شده بود دردمو ساعت گرفتم هر ده دقیقه یکبار بود دیگه از اتاق اومدم بیرون رفتم حمام یه چهل دقیقه هم تو حمام بودم اومدم پایین وسایلا رو که از قبل آماده کرده بودم گذاشتم دم در بعد دیگه نتونستم بار سوم بود که رفتم آوردم بالا رفتم سرویس بهداشتی ببخشید آوردم بالا بعد شوهرم اومد دیگه به مادرم مادرشوهرم زنگ زد رفتیم بیمارستان دکترمم توراه زنگ زدیم گوشیش خاموش بود اونجا که رفتم یه پرستار بد اخلاق بود پرستارم به خانم دکتر زنگ زد گوشیش خاموش بود بعد گفتم من دردامو خونه کشیدم گوش نمیدادن دیگه هفتو خورده ای بود بستری شدم هشت بیست دقیقه هم بچم به دنیا اومد یه دکتر دیگه اومد بالای سرم دکتر شیفت بود طبیعی بچمو به دنیا آوردم زود شد ولی هنوز میتونست زودتر هم بشه 😍
مامان 💙araz🌈 مامان 💙araz🌈 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی 🦋🥰
پارت1️⃣
۱۴۰۳/۱۱/۱۱
خب خب من از اول بارداری تا اخرش اصلا نه پیاده روی کردم نه ورزش 🤭
خلاصه تقریبا یه هفته مونده بود به زایمانم که دکترم دو بار معاینه تحرکی انجام داد آمدم خانه ظهر بود 🥲 منم گفتم ک دیگه دادم زیاد بشه از ظهر تا شب ساعت ۱۲ اینا کار خانه کردم با اینکه هیچی کاری هم نبود 🤣🤣مثلا ده بار شاید سرامیک های آشپرخانه را تمیز کردم کلا خانه را جارو کردم جارو کردنم هم ۲ ساعت طول میکشید😂 بعد با اینکه حیاط خانه تمیز بود سه چهار بار تمیز میکردم میشستم 😂خلاصه دیگه شب ساعت یک من هنوز شام هم نخورده بودم کمردرد زیاد داشتم ولی قابل تحمل بود بعد هم انقباض داشتم اونم با یکم راه رفتن و درست نفس کشیدن قابل تحمل‌تر میشد دیگه انقد کار کرده بودم خوابم برده بود تقریبا ساعت ۳ شب بود یهو با یه کمر درد شدید و انقباض ک با فاصله هر دو دقیقه که کل شکمم سفت می‌کرد بیدار شدم یکم تو خانه راه رفتم دیدم که شدیدتر میشه ساعت ۴ شوهرم بیدار کردم 🥲اونم با هزار بدبختی 😂😒 هر کاری میکردم بیدار نمیشد ک
خلاصه دردام دیگه یه دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد موقع که می‌گرفت داد میزدم عشققققم کمرررم😂😂🤣 (وای چقدر مسخره بود😂😂😂)
اونم کمرم ماساژ میداد یکم خوب میشدم خوابم می‌برد و اینم بگم ک من همیشه میخواستم یه چهار سنج سانتی باز بشم بعد برم بیمارستان
ادامه پارت بعدی 😂
نینی بیدار شد دیگه😉😂
مامان آیه مامان آیه ۳ ماهگی
تجربه زايمان
قسمت دوم

۵ روز گذشت ولی خبری نشد یعنی دردام شروع نشد ولى كم و بيش انقباض هاي نامنظم بدون درد داشتم،
روز ۵ ام از غروب حس کردم تکون های دخترم کم شده
ساعتاي ده يازده شب بود كه شام خورديم و رفتيم به سمت بيمارستان ،
نميدونم به دلم افتاده بود ديگه برم ممكنه زايمان كنم بخاطر همين تمام وسايل هامو هم با خودم برداشتم
رفتيم بيمارستان و ازم ان اس تى گرفتن و خداروشكر ضربان قلب خوب بود ، ماماي بخش گفت بايد معاينه ات هم بكنم چون هفته ات بالاست، ازم پرسيد درد نداري گفتم درد ندارم ولي انقباض نامنظم دارم
معاينه ام كرد و در كمال ناباوري گفت دهانه رحمت ٤ سانت باز شده و بايد بستري بشي…
كار اشتباهي كه كردم اين بود بيمارستاني كه دكترم بهم براي اونجا نامه داده بود نرفته بودم و رفته بودم بيمارستاني كه مسيرش بهم نزديك تر بود كه البته دكترم توي هر دوتا از اين بيمارستان ها زايمان انجام ميدادن.
بايد از اول ميرفتم همون بيمارستاني كه براش نامه داشتم
بهشون گفتم كه من براي اين بيمارستان نامه ندارم ميخوام برم بيمارستاني كه از قبل قرار بود زايمان كنم،
دليل اين خواسته ام هم اين بود كه اون بيماريتان خصوصي بود و اتاق ال دي ار داشت براي زايمان طبيعي، و اين بيمارستان دولتي بود و از موقع ورود من با بلوك زايمان صداي جيغ و ناله هاي خانوم ها واقعا تمركز منو بهم ريخته بود و منو ترسونده بود، بخاطر همين دوست نداشتم اونجا بمونم
گفتن كه ما نميتونم اجازه بديم بري، خلاصه با كلي امضا و تعهد ار من و همسرم و هماهنگي با دكترم رضايت دادن كه من برم، منم در عرض ده دقيقه سريع خودمو رسوندم به بيمارستاني كه قرار بود زايمان كنم
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
پارت2
دیگه رفتم دراز کشیدم گفتم نمیشه معاینه نکنید من نرفتم زایمان طبیعی که این چیزارو نکشم گفتن نه باید ببینیم دهانه رحمت چقدر باز شده میتونیم صبرکنیم دکترت بیاد یا نه اورژانسی عملت کنیم که معاینه کرد منم باوجود اون دردایی که مثل پریودی بود میگرفت و ول میکرد معاینش برام دردناک بود که معاینه کرد و گفت یک سانتی میتونیم صبر کنیم ولی کیسه ابت نشتی داره دیگه ان استی وصل کردن بهم که ضربان قلب بچه و چک کنن دیگه زنگ زدن به دکترم و دکترمم گفت من تا ساعت ۴ میتونم بیام منم ساعت یک و نیم ظهر بود که رسیده بودم بیمارستان مجبور بودم یه دو سه ساعتی اون درد و تحمل کنم مثلا سزارین انتخاب کردم ک درد نکشم ک اخرم درد طبیعی کشیدم منم هی خوابم میبرد باز یهو درد میگرفت میپریدم دستامو مشت میکردم فشار میدادم تا اون درد کوفتی تموم بشه دردش بیشتر از درد پریودی ولی دقیقا همون نوع درد ولی خیلی بیشتر بعد در حد سه دقیقه میگرفت ول میکرد انگار نه انگار تا یک ربع بعد دیگه داشت فاصله دردام کوتاه میشد و تایمش طولانی تر منم تو یه اناق تنها نه گوشی همراهم بود نه چیزی مادرم و همسرمم پشت دره اتاق زایمان بودن...
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
ساعت ۷ باز دوباره ماماهمراهم گفت بیا ورزش کنیم اما من نمیتونستم دردم خیلی زیاد شده بود گفت پس بیا بریم دوش آب گرم بگیر
دوش آبگرم گرفتم و زیر دوش ورزش کردم و اومدیم برام کیسه اب گرم گذاشت رو کمرم به حالتی که من سجده وایستاده بودم و باسنمو چپ و راست تکون میدادم
بعد اون دیگه شده بودم ۸ سانت ساعت ۷:۳۰ بود فکنم خیلی بهم فشار میومد احساس زور دادن داشتم اما میگفتن نباید زور بزنی بهت فشار میاد فوت کن اصلا زور نزن
دیگه معاینه کردن و من خیلی خسته شده بودم همش میگفتم کی بدنیا میاد خسته شدم دیگه ماماهمراهم گفت همین پایینه موهاشو داریم میبینیم موهای خیلی مشکی داری برعکس خودت که انقدر بوری 😂بچت مشکیه دستتو بده تا موهاشو حس کنی ولی من میترسیدم دست بزنم گفتم نه نمیخام😂😂
دیگه هروقت که درد میگرفتم میگفتن زور بزن پاهامو میگرفتم و زور میزدم چون نمیتونستم ورزش کنم باز دوباره رفتم زیر دوش آبگرم و اومدم برام کیسه آبگرم گذاشت رو کمرم و دوباره تکون دادن باسن به چپ و راست بعدش دوباره زور زدن ....