سلام امروز چهل روزگی پسر گلم هست😍 مبارکش باشه🌹 از تجربه زایمانمم بگم روز زایمانم با پسر بزرگم که پنج سالشه رفتیم ظهر پشت خونمون، یه تپه بود من بالا و پایین رفتم پنجشنبه بود و جلوی خونمونم یکم پیاده روی کردم شبم عروسی دختر عمه دعوت بودیم با پسرم باباش رفتیم من همون موقع یکم زیر دلدرد داشتم احساس می کردم که همون فردا زایمانمه بعد دیگه شب رفتیم عروسی،، آخر شب تو عروسی زیر دل درد کم داشتم وقتی اومدیم خونه لاکمو پاک کردم به شوهرم گفتم که من درد دارم شوهرم گفت فردا بعد از ظهر انشالله زایمان می کنی تا خوابیدم شد ساعت دو و نیم شب بعد خواستم بخوابم نتونستم دردم شروع شده بود دردمو ساعت گرفتم هر ده دقیقه یکبار بود دیگه از اتاق اومدم بیرون رفتم حمام یه چهل دقیقه هم تو حمام بودم اومدم پایین وسایلا رو که از قبل آماده کرده بودم گذاشتم دم در بعد دیگه نتونستم بار سوم بود که رفتم آوردم بالا رفتم سرویس بهداشتی ببخشید آوردم بالا بعد شوهرم اومد دیگه به مادرم مادرشوهرم زنگ زد رفتیم بیمارستان دکترمم توراه زنگ زدیم گوشیش خاموش بود اونجا که رفتم یه پرستار بد اخلاق بود پرستارم به خانم دکتر زنگ زد گوشیش خاموش بود بعد گفتم من دردامو خونه کشیدم گوش نمیدادن دیگه هفتو خورده ای بود بستری شدم هشت بیست دقیقه هم بچم به دنیا اومد یه دکتر دیگه اومد بالای سرم دکتر شیفت بود طبیعی بچمو به دنیا آوردم زود شد ولی هنوز میتونست زودتر هم بشه 😍

تصویر
۳ پاسخ

الهی قدمش براتون مبارک باشه🥰🥰

سلامت باشه انشالله

ای جووونم مبارکه..

سوال های مرتبط

مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی و دومین زایمانم
پارت ۲
۳۸ و سه روز بودم که صب ساعت ۸ بود دردام شرو شدن و چون زایمان دومم بود و از زایمان اولم تجربه هایی داشتم فهمیدم که بله این درد درد زایمانه واقعا بعد ولی خیلی راحت میتونستم کنترلش کنم بعد هر یه ربع یا ده دقیقه یبار میمومد میگرف و خفیف بود پاشدم با شوهرم صبحونه خوردیم بعد اون رف منم تنهایی خونه بودم پسرمم فرستاده بودم مدرسه شرو کردم به تمیز کردن خونه بعد خونه رو برق انداختم همه کارامو کردم بعدش رفتم پیاده روی یه ساعتی پیاده روی کردم موقع پیاده روی هم دردام میومدن ولی من خیلی راحت کنترلش میکردم میتونستم تحمل کنم دردامم همزمان از کمرم و شکم میگرف تیر میکشید بدجوری بعد از پشت بهم زور میومد و تیر میکشید مقعدم بعدش احساس کردم یچیز گرمی ازم اومد رفتم دسشویی دیدم یچیز کشدار و خیلی بلند ترشح بود به رنگ شیری و کرمی همراه با رگه های خونی اومد ازم خیلی بلند بود ولی اولین بار بود میدیدم چون زایمان اولم از این ترشح نیومد ازم بعدش رفتم حموم یه نیم ساعتی با اب داغ حموم کردم اسکات زدم بعد کل بدنمو تمیز کردم با ژیلت🙈😅خلاصه اومدم اماده شدم ساک بچم و خودمو برداشتم که قبلا اماده کرده بودم به شوهرم زنگ زدم اومد و...
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
خلاصه یه هفته مونده بود به زایمان اسهال شده بودم و از اونجایی که اینجا میخوندم که اسهال میتونه از علائم زایمان باشه کم کم خودمو آماده میکردم و میفهمیدم وقتشه😅
چهارشنبه ۱۴ آذر بود که ساعتای ۴ صبح با درد از خواب بیدار شدم دردم در حد دردای خفیف پریودی بود و هر ۱۰ دقیقه میگرفت چون دردای نامنظم زیاد داشتم اولش اهمیت ندادم تا ساعت ۵ شد دیدم دردام همینطور منظم و هر ۱۰ دقیقس تا ساعت ۶ همونطور تو تخت بودم و تحمل کردم ساعت ۶ دیگه پا شدم رفتم دوش آبگرم گرفتم(قبلا که دردام نامنظم بود دوش آبگرم که میگرفتم دردام تموم میشد)اما ایندفه همون ۱۰ دقیقه منظم بود بعد حمام، هیچی هم از دردم نمیگفتم به همسرم و مادرم ک هر ۱۰ دقیقس چون میدونستم خیلی هول میکنن و سریع میخوان منو ببرن بیمارستان😂
دیگه نزدیکای ساعت ۷ درد من هر ۵ دقیقه یکبار شده بود به مامانم گفتم و زنگ زدم به مامای همراهم گفت اگههر ۵ دقیقه یکباره یه چیز شیرین بخور و بیا معاینت کنم امروز خودمم شیفتم دارم میرم بیمارستان
مامان 🌸دلوین 🌸 مامان 🌸دلوین 🌸 ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
من کرج بیمارستان تخت جمشید با دکتر اکرم هاشمی آشتیانی عمل کردم
اول اینکه دکتر سزارین اختیاری انجام میده دستمزد هم نمیگیره
فقط هزینه بیمارستان آزاد بدون بیمه مبلغ 23 تومن میشه با هزینه های جانبی رو 26 تومن اینا میشه
۶آذر ساعت 2 ظهر رفتم بیمارستان بستری شدم تا نوبتم بشه دکتر ساعت 3عصر اومد بعد از 3ساعت نوبت به من رسید اومدن سوند وصل کنن بهم که خیلی میترسیدم از این مرحله چون شنیده بودم درد داره ولی واقعا هیچ دردی نداشت و یه لحظه حس سوزش ادرار گرفتم و بعدش اوکی شدم بعد بردنم اتاق عمل دکتر بی حسی اومد و اولین آمپول رو زد نشد دومی رو زد یه ذره کوچولو درد داشت بعد سریع خوابوندنم از کمر به پایین داغ شدم یهو دکتر اومد و شروع کرد هنوز ده دقیقه نگذشته بود که حس کردم میخوام بالا بیارم اما هیچی نیومد و بعد اوکی شدم ساعت 6:20 دقیقه بود که دختر قشنگم بدنیا اومد کلا 20 دقیقه طول کشید صداشو اول شنیدم بعد آروم شد تا بخوان تمیز کنن بیارن کنارم مردمو زنده شدم فکر کردم چیزی شده که دیگه صداش در نمیاد بعد اوردنش گذاشتن کنار صورتم قشنگترین حس دنیا بود اون لحظه بعددیگه بردنش برای چکاب و آزمایشا دکتر هم مشغول بخیه زدن شد، از درد زایمان سزارین بخوام بگم واقعا دردش قابل تحمله برای من که خیلی راحت بود خیلی زود سرپا شدم بخیه هامم دکتر انقدر خوب زده که یه خط باریکه کلا تنها دردی هم که داشتم لحظه اول سرپا شدنم بود که اونم با کمک پرستارا تونستم پاشم و بعدش خودم همش پا شدم راه رفتم بهتر شدم هر هشت ساعت یه دونه شیاف هم استفاده کردم که خیلی خیلی دردمو اروم میکرد در کل اصلا اونقدری که میگن سخت وغیر قابل تحمل نیست واقعا هم دکترم خوب و عالی بود هم بیمارستان
مامان 💙araz🌈 مامان 💙araz🌈 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی 🦋🥰
پارت1️⃣
۱۴۰۳/۱۱/۱۱
خب خب من از اول بارداری تا اخرش اصلا نه پیاده روی کردم نه ورزش 🤭
خلاصه تقریبا یه هفته مونده بود به زایمانم که دکترم دو بار معاینه تحرکی انجام داد آمدم خانه ظهر بود 🥲 منم گفتم ک دیگه دادم زیاد بشه از ظهر تا شب ساعت ۱۲ اینا کار خانه کردم با اینکه هیچی کاری هم نبود 🤣🤣مثلا ده بار شاید سرامیک های آشپرخانه را تمیز کردم کلا خانه را جارو کردم جارو کردنم هم ۲ ساعت طول میکشید😂 بعد با اینکه حیاط خانه تمیز بود سه چهار بار تمیز میکردم میشستم 😂خلاصه دیگه شب ساعت یک من هنوز شام هم نخورده بودم کمردرد زیاد داشتم ولی قابل تحمل بود بعد هم انقباض داشتم اونم با یکم راه رفتن و درست نفس کشیدن قابل تحمل‌تر میشد دیگه انقد کار کرده بودم خوابم برده بود تقریبا ساعت ۳ شب بود یهو با یه کمر درد شدید و انقباض ک با فاصله هر دو دقیقه که کل شکمم سفت می‌کرد بیدار شدم یکم تو خانه راه رفتم دیدم که شدیدتر میشه ساعت ۴ شوهرم بیدار کردم 🥲اونم با هزار بدبختی 😂😒 هر کاری میکردم بیدار نمیشد ک
خلاصه دردام دیگه یه دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد موقع که می‌گرفت داد میزدم عشققققم کمرررم😂😂🤣 (وای چقدر مسخره بود😂😂😂)
اونم کمرم ماساژ میداد یکم خوب میشدم خوابم می‌برد و اینم بگم ک من همیشه میخواستم یه چهار سنج سانتی باز بشم بعد برم بیمارستان
ادامه پارت بعدی 😂
نینی بیدار شد دیگه😉😂
مامان بهار مامان بهار ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی#
سلام روز ۲۴دی ماه بود که رفتم سونو و بیمارستان برای چکاپ و نوار قلب ۴۰هفته و دو روزم بود جواب سونو اب دور بچه کم بود دکتر دستور ختم بارداری دادم اومدم خونه وسایل برداشتم ساعت هشت شب رفتیم بیمارستان و بستری شدم . ساعت ۸نیم سرم و نوار قلب وصل کردن و نپار گرفتن از قلب بچه و ساعت۹بود تقریبا که دکتر اومد رو سرم گفت بریم روی تخت زایمان برای معاینه و دارو بزارم. من دوفینگر بودم هنگام معاینه و تحریک رحم دکتر گفت خیلی خوبه داری میرسی به چهار الان که دارم تحریک میکنم . و اینکه سوند شستشو وصل کردن و داروی فشار تزریق کردن توی رحم من درد داشتم یکم قبل اینکه برم بیمارستان اما بعد از گذاشتن دارو ها بعد نیم ساعت دردم شدید شد و اینجا اومدن سرمم رو هم دارو زدن توش. و یک ساعتی گذشت تغریبا که من دردم شدید تر شد خیلی وقتی ماما اومد معاینه کرد گفت نزدیک پنج سانتی پاشو ورزش کن خلاصه من رفتم سرویس و اومدم و بزور یکمی ورزش کردم روی توپ دردم خیلی شدید شد نتونستم بمونم روی توپ حالت تهوو داشتم رفتم رو تخت پرستار اومد امپول فشار زد دوباره به باسنم و رفت بعد از چند دقیقه من حالم بد شد تپش قلب گرفتم و فشارم اومد پایین و ضربان قلبم رفت بالا احساس خفگی داشتم خلاصه از همراهی رضایت گرفتن از خودمم گرفتن که ببرن اتاق عمل اگه لازم شد ولی خداروشکر ضربان قلبم خوب شد و موندم توی زایشگاه اینم بگم که من ناراحتی معده دارم بخاطر همین اذیت شدم داروی معده و حالت تهوو هم بهم نزدن هرچقداسرارکردم ساعت ۱۲نیم رد شده بود که من داد میزدم درد شدیده و دسشویی دارم اما تا پنج دیقه اینا کسی نیومد روی سرم و من بیشتر سرو صدا کردم که اومدن گفت
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۳ ماهگی
پارت دوم:

ساعت ۶ و نیم بود که پرستار اومد و بهم آمپول فشار زد،از یه نیم ساعت بعدش دیگه دردا اومد سراغم،اولش هر ده دقه بود و قابل تحمل ،رفته رفته رسید به هر ۵ دقه و دیگه قابل تحمل نبود دردام،پرستار اومد معاینه م کرد و گفت ۲ سانتی ولی دردام برا ۲ سانت خیلی زیاد بود ،ساعت شد ۹ و نیم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنین پرستار زنگ زد به دکتر ولی دکتر قبول نکرده بود گفته بود نه و کپسول فشار براش بیارین ،دیگه من از درد داد میزدم ولی کپسول فشار رو نمیاوردن یه ساعت طول کشید تا کپسول رو آوردن اومد آموزش داد و استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی کم شدن دردام نداشت اتفاقا وقتی استفاده میکردم دردام بیشتر میشد گذاشتمش کنار ولی پرستار اومد گفت اینو استفاده کنی کمک می‌کنه دهانه رحمت بیشتر باز بشه و بچه بیشتر بیاد پایین ،دیگه با هزار زور و زحمتی بود استفاده کردم ،احساس دستشویی داشتم ولی نمیذاشتن برم می‌گفتن احساس زوره نه دستشویی ،اگه هم داری رو تخت دستشویی کن
رسید دم ظهر و موقع اذان،صدای اذان اومد نهار برامون آوردن و منم گشنه ولی از شدت درد نمی‌تونستم بخورم دیگه دیدم تحمل ندارم و احساس میکردم دسشویی بزرگ دارم داد زدم خانوم پرستار من احساس زور دارم نمیتونم دیگه تحمل کنم اومد معاینه کرد و گفت ۶ سانتی فوری ببرین اتاق زایمان،ویلچر آوردن و منو بردن اتاق زایمان ساعت ۱۲ و ربع بود که من رفتم انقد داد زده بود لبام کویر شده بود و گلوم واقعا احساس میکردم پاره شده بدجور درد میکرد
مامان لنا💕 مامان لنا💕 ۴ ماهگی
تجربه سزارین ۱
دکترم گفته بود صبح قبل از ساعت ۶ بیمارستان باش
من ساعت پنج از خونه زدم بیرون پنج و بیست دقیقه رسیدم بیمارستان و ۵ و چهل دقیقه هم نامه ام رو دادم به مسئول زایشگاه و پذیرش شدم یه نامه داد به شوهرم رفت پایین برگه گرفت بعد لباسامو عوض کردم و تحویل مامانم دادم دراز کشیدم قسمت تحت نظر ماما اومد انژیوکت وصل کنه خیلی بد رگ دادم آخرم به بدبختی دوسه نفر رفتن اومدن تاتونستن وصل کنن یعنی سخت ترین بخش زایمان من همون انژیوکت لامصب بود تا لحظه ترخیص عذاب کشیدم انقدر بد رگم بعد سوند وصل کردن که من خودمو شل شل کردم هیچی درد نداشت یکم سوخت و تموم شد از بعدش دیگه اصلا متوجه نمیشدم که ادرار دارم ولی کیسه پر میشد😂
بهم سرم وصل کردن و نوار قلب گرفتن دونفر دیگه هم اومدن برای سزارین اونجا باهم حرف میزدیم و دونفر هم داشتن تو اتاق زایمان طبیعی زایمان می‌کردن جیغ و داد یه وضعی اصلا ساعت ۷ و بیست دقیقه دکترم زنگ زد که بفرستید اتاق عمل مریض منو با ویلچر بردنم اتاق عمل
مامان 💙 نویان💙 مامان 💙 نویان💙 ۲ ماهگی
💢(تجربه سزارین)💢
شب پنج شنبه رفتیم بیمارستان تا تشکیل پرونده بدیم برای فردا که عمل بشم رفتم بخش زایشگاه همه سونو هارو نگاه کردن منو رد کردن گفتن برو پایین یچیز شیرین بخور بیا بالا نوار قلب بگیریم رفتم امدم بالا بهم گفتن تو نمیتونی الان سزارین کنی اخه 36 هفته 6 روز هستی طبق یکی از سونو ها ولی طبق ان تی 37 هفته 2 روز بودم گفتن ما قبول نمیکنیم زیر 37 هفته زنگ دکترم زدن گفت معاینه کنید ببینید چجوریه معاینه کرد بسته بودم اما درد داشتم بعد معاینه یه کمر درد شدید افتاد به جونم امدم خونه دکترم زنگ زد گفت فردا برو بیمارستان منم میام رفتم حمام اماده شدم خلاصه شد ساعت 7 رفتم بیمارستان دکترم هم بود همه پرستارا میگفتن بچت اگر الان به دنیا بیاد حتماً میره دستگاه کلی گریه کردم پرستار امد بهم سرم و سوند وصل کرد سوند خیلی بد بود همش احساس میکردی داری جیش میکنی داخل خودت خیلی میسوخت احساس کردم پرستار بد گذاشته بود بعد بردنم اتاق عمل رو یه تخت نشستم گفتن خم شو خم شدم گفتن ننرس فقط بتادین میزنیم الان بعد یه لحظه سوزن فرو کرد چیزی متوجه نشدم فقط بهم گفتن فوری بخواب خوابیدم پاهام بی حس شد دکتر امد پارچه اینا پهن کرد رو شکمم بعد برش زد ساکشن اینا رو متوجه میشدم اما درد نداشت بعد بچه رو آوردن پیشم انقدر سفید بود خدااااا 😍😍😍 صورتش انقدر کوچولو بود تا به دنیا امد گفتم سالمه گفتن اره اونجا بود فقط خدارو شکر میکردم بعد بردنم بیرون از اتاق عمل نیم ساعت اونجا بودم تا بی حسی بره بعد بردنم بخش بعد هم بچه رو آوردن پیشم و تمام 🥰💞😘
مامان توت فرنگی 🍓🩷 مامان توت فرنگی 🍓🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان 1

روز چهارشنبه 1اسفندماه رفتم بیمارستان و بهم گفتن برو سونوگرافی از جنین رفتم سونو دادم و داخل سونو گفتن وزن بچه بالا هست برو فردا بیا ببینیم کمسیون سزارین قبول میکنه که سزارین اجباری بشی یانه که در پرانتز بگم (وزن بچم اصلا بالای چهار کیلو نبود و سونو اشتباه کرده بود )و بهم گفتن از شب قبل ساعت ۱۲چیزی نخور خلاصه صبح پنجشنبه رفتم بیمارستان و اول گفتن ان اس تی بگیر وقتی ان اس تی گرفتن ضربان قلب جنین بالا و پایین میشد استرس و ترس از همونجا شروع شد دکترم بیمارستان بود و گفت ساعت ۲آمادش کنید سزارین اورژانسی بشه . خلاصه حدود ساعت یک و نیم منو فرستادن اتاق عمل و تا دکتر اومد ساعت حدود ۲بود دکتر بیهوشی وقتی میخواست بی حسی بزنه گفت چقدر ورم داری و فشارم تو اتاق عمل بالا بود من گفتم از ترسه اما غافل از اینکه چی در انتظارمه . خلاصه ساعت ۲و ۲۰دقیقه بعد از ظهر دختر قشنگم ماهلین خانم بدنیا اومد . آوردن بهم نشونش دادن بعد اون یهو حالت تهوع گرفتم به اونی که بالا سرم بود گفتم یه سوزن ضد تهوع زد و بعدش نمیدونم چی تزریق کرد که کامل خواب رفتم وقتی بیدار شدم تا دارن میبرنم ریکاوری و بشدت لرز وحشتناکی داشتم خدا خیرش بده یه پرستاری اومد دوتا از این بخاری ها گذاشت زیر پتو یکم گرم شدم دخترمو آوردن یکم بهش شیر دادن و بعد گفتن بریم بخش دم در ریکاوری پرستار شکممو فشار داد از درد جیغ میزدم فقط من کلا آدم سست دردی نیستم اما خیلی وحشتناک بود دردش از همونجا دردام شروع شد بعد که اومدم تو بخش یه سرم زدن بهم که خودش باعث انقباض میشد و هرچی میگفتم واسم یه مسکن یا شیاف نمیزدن از ساعت چهار و نیم تا ۹شب درد کشیدم بعد تموم شدن سرم بهم یه شیاف زدن یکم آروم شدم.
مامان روشا گلی😋 مامان روشا گلی😋 ۴ ماهگی
#پارت اول
سلام مامانا من بعد از ۲۸ روز که یه کم سر و سامان گرفتم اومدم تجربه زایمانم و بگم
با توجه به تاپیک های قبلی که به خاطر سنگ کلیه بستری بودم و مشخص شد سنگ دارم دکترم هر دردی و میچسبوند به سنگ کلیه
دکترم عظیمی نژاد بود و تو بیمارستان قدس بود اما من شرایط زایمان تو قدس و نداشتم اول بارداری گفت که بهت نامه میدم برای بیمارستان
۳۶ هفته رفتم گفت قرار دادم تموم شده میخای جای به غیر از قدس زایمان کنی برو دکتر پیدا کن
خلاصه کنیم هفته می‌گشتم تا دکتر پیدا کنم اما چون هفتم بالا بود و سزارین اجباری بود . کسی پرونده مو قبول نمی‌کرد اومدم رفتم بهداشت
دکتر بهداشت بهم نامه داد
رفتم پیش دکتر بیمارستان سینا آشتیانی. خانم دکتر صدری تا نامه رو دید قبولم کرد معاینم کردو قرار شد ۳۷ هفته برم بهم نامه بده
دوشنبه بعد که میخاستمب رم از دوشبه قبلش کمر درد شدید داشتم و شکمم سنگ بود ولی نی نی تکونای خودش و داشت
صبح زود رفتم کلینیک نوبت گرفتم تا ساعت۱۲ که سیستم باز شد
نوبت سیستمی ثبت شد . خانم دکتر اومد ده نفر جلوم بود
کم کم داشت دردم بیشتر میشد
رفتم داخل گفت احتمالا سنگت تکون خورده نامه میدم برو یه سونو گرافی بده صدای قلب بچه رو دیگه گوش نکرد خیلی درد داشتم
تک و تنها ساعت ۲ پاشدم رفتم بیمارستان سینا اشتیانی
#تحربه سزارین