#پارت ۱زایمان

سلام مامانا دارم از عذاب وجدان میمیرم من زایمان خیلی سختی داشتم دردام از ساعت یک شب شروع شد تا شیش صبح تحمل کردم بعد رفتم بیمارستان گفتن شیش ساانتم . دو تا آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۴ بعدازظهر درد طبیعی کشیدم حمیده سانتم شدم دکترم بهم گفته بود لگنم کوچیکه و بچه بالاست. همش کعاینه ام می‌کردند من التماسشون می‌کردم میگفتم من و ببرید سزارین😭😭فقط مسگفتن زور بزن آنقدر زور زده بودم چشمام ورم کرده بود و تار میدید. دو بار از حال رفتم. چون از هشت صبح کیسه آبم و پاره کرده بودن آخرش ترسیدن گفتن با مکش بچه رو در میاریم. واژنم و برش دادن دستگاه مکش زدن آخر خودشون ترسیدن.

ادامه پارت ۲

۱۰ پاسخ

سلام عزیزم خوبی زایمان کردی بساامتی خیلی میترسیدی

منم با دستگاه زایمان کردم، خیلی بخیه خوردم، اصلا اسم زایمان طبیعی میاد دوست دارم گریه کنم 😭😭😭

وقتی دکتر گفته لگنت کوچیکه چرا بهت نامه سزارین نداده؟؟ خدا ازشون نگذره

چقد کادر زایمان و ماما ها لاشی شدن اولویتشون بالا بردن آمار زایمان خودشونه بفکر جون مادر و بچه نیستن خدا براشون نسازه

ای خدا منکه میترسیدم الان دیگه ترسم به صد رسیده

وای عزیزم چقدر زجر کشیدی الان خوبی بچه چی سد بقیشا بگو

چرا عذاب وجدان؟

واااای😥😥😥😥😥

عزیزم چقد اذیت شدی

پارت دو نزاشتی ک چیزی شده خدانکرده بهت ؟

مقالات مرتبط

علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت چیست؟
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
مدفوع نکردن نوزاد
مدفوع نکردن نوزاد تا چند روز طبیعی است؟+علت و درمان خانگی
علت تشنج نوزادان تا یک ماهگی
از کجا بفهمیم نوزاد تشنج کرده؟ علائم تشنج در نوزادان+درمان

سوال های مرتبط

مامان نیک مامان نیک ۴ ماهگی
زایمان پارت 1
۳۸هفته و ۵ روزم بود که ساعت ۱:۳۰شب یهو کیسه ابم پاره شده رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بود با دکترم هماهنگ کردن ک اگ تا صبح دردم شروع نشه صبح زود امپول فشار میزنن خلاصه منم انقد میترسیدم مدام گریه میکردم خلاصه دردم شروع نشد بهم امپول زدن اولش دردم کم بود ساعت ۹صبح شدید شد دیگ ۱۰به بعد هر یه دیقه شده بود دردم معاینه میکردن کند پیش میرفتم با درد شدید ۲سانت بودم دیگ ساعت ۱۱ دردم یکسره بود مثلا اول میگرفت ول میکرد این دیک کلا درد داشتم جیغ میزدم دوست داشتم بمیرم خیلی خیلی درد داشتم ک دکترم اومد معاینه کرد ساعت ۱ بعداظهر بود ک همون ۲ سانت بود پیشرفتی نداشتم اورژانسی بردنم سزارین انقد درد داشتم گریه میکردم سریع بچه رو در بیارین من دارم میمیرم از درد زیاد فقط میلرزیدم خلاصه سزارین شدم ساعت ۲:۰۵ بعداظهر پسرم به دنیا اومد تو ریکاوری بودم بهم گفتن پمپ درد نمیخوای گفتم ن خداروشکر درد نداشتم فقط دوبار شکممو فشار دادن درد داشتم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان یسنا مامان یسنا ۴ ماهگی
سلام خانوما
دلم خواست از تجربه زایمان سزارین شدم با شما خواهرای گلم به اشتراک بذارم
من تو هفته های اخر آبان ماه رفتم پیش دکترم برای معاینه که دکترم دید گفت 1سانت دهانه رحمم بازه و تا هفته آینده که آذر میشه زایمان میکنم بهم گفت طبیعی زایمان میکنم وباید منتظر باشم تا کیسه آبم پاره بشه هفته آینده شد من دردام شروع شده بود شبا از درد شکم لگن نمتونستم بخوابم پهلوهام درد میکردن واژنم همش تیر میکشید چهارشنبه ظهر ساعت 1نیم 7اذر بود ک میخواستم دوش بگیرم وقتی میخواستم برم زیره دوش که کیسه ابم پاره شد اصلان درد نداشتم خیلی تعجب کردم سری زنگ زدم به شوهرم اونم سری از سرکار اومد و منم رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی زایشگاه که رفتم بستریم کردن گفتن بخاطره اینکه درد نداری باید بستری بشی خلاصه اون شب رو با کلی امپول فشار دردام شروع شدن اما دهانه رحمم فقط 5سانت باز شده بود سره بچه تو واژنم نبود دکتر گفت لگنم برای طبیعی کوچیکه باید سزارین بشم صبح پنجشنبه 8اذر ساعت 8صبح من اماده شدم تا برم اتاق عمل بهم امپول زدن درد نداشتم وقتی از اتاق عمل اومدم بیرون ساعت 9نیم بود بعد از تموم شدن امپول بی حسی درد داشتم اما قابل تحمل بود میومدن شکمم فشار میدادن دکترا واقعا درد داشت جیغ میزدم خلاصه با گذشت همه اینا من 12روزه جای بخیم خوب شد رفتم بخیمو در اوردم راحت شدم الان به همه کارام میرسم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 🩷دل‍‌ــارام مامان 🩷دل‍‌ــارام ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت 2
سه شنبه رفتم بستری شدم گفتن یه روز دیگه میخای تا 37هفته
شب بیمارستان بودم
صبح از بخش منو بردن زایشگاه
تا ساعت 10هیچ خبری نبود
10یه قرص زیر زبونی بهم دادن
یکی دو ساعت. بعد یکم دل درد گرفتم
بعد دکتر اومد بالا سرم معاینه کرد گفت بسته هست دهانه رحمت
ساعت 3عصر شروع کنید سوزن فشار بزنید
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان بردیا مامان بردیا ۳ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۱😉سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم...
من پنجشنبه صبح ساعت ۴:۳۰ کیسه ابم پاره شد هرچی شلوارم رو عوض کردم خیس میشد چهار تا شلوارم خیس شد خلاصه..
رفتم بیمارستان خلاصه گفتن زیر انداز برام بیارین وقتی آوردن معاینم کردن کفتن کیسه ابت پاره شده دوباره معاینه کردن بعد از نیم ساعت گفتن ۱سانت باز شدی بعد نواز قلب برام گذاشتن برای بچه بعد از سه چهار ساعت بهم گفتن ورزش آنجام بدع اسکات زدم روی توپ ورزش کردم خلاصه ورزش های لگنی ..
تا شب درد هام کم کم شروع شدن هر پنج دقیقه یک بار تایم هاش عوض میشد با اون همه ورزش تایم هاش ب ۲۰ثانیه رسید هر بیست ثانیه درد داشتم ولی معاینم کردن میگن دو سانتی ساعت ۱۱شب بود گفتن باید بری اتاق عمل گفتن بچه تو خشکی میمونه...
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ ماهگی
پارت ۴
دیگه شوهرم رسید بیمارستان با هم رفتیم زایشگاه کارارو انجام دادن و خیلی زود تموم شد😍از شوهری خداحافظی کردمو رفتم تو زایشگاه
ساعت دو بستریم کردن بدون درد دیگه
ساعتای ۴ اینا اومدن سون وصل کردن گفتن تا دهانه رحمت باز شه
تا وقتی که سون وصل بود همش درد میگرفت و ول می‌کرد
تا رفتم سرویس که سون افتاد از واژنم😁اومدن معاینه گفتن ۳زسانتی
میخواستن آمپول فشار بزنن که گفتن پیشرفتت خوبه نیاز نیست
فقط به آمپول به پام زدن گفتن مسکنه۰😐دیگه تا ساعتای ۱۱ اینا اینا درد نداشتم از ترس اینکه هی نیان معاینه کنن ساعت هفت خوابیدم تا ۱۱🤣
بعدش باز اومدن معاینه شده بود ۴ یا ۵ سانت
دیگه حالت تهوع هم بهم دست داده بود تا ساعت دو درد داشتم اما کم بود
دیگه گلاب بع روتون بالا می‌آوردم 🤮
ساعت دو دیگه دردام شروع شد
هی کمرم می‌گرفت و شکمم باز ول می‌کرد تا ساعت ۳ونیم ایناربود فک کنم که کیسه آبم پاره شد دردام هم شدید شده بوداصلا طاقت نداشتم
باز اومدن معاینه گفت کیسه آب ندارهدیگه همش معاینه تا فول شدم
میگفت زور بزن منم زور میزدم و جیغ دکتر میگفت زور له پایین بزن
نه به حنجرت😂
گفتم نمیتونم خوب دیگه به بدبختی زور زدم تا بردنم اتاق زایمان یکی دو تا زور قوی و مهدیار جونم به دنیا اومد ساعت ۵ و ۱۰ دقیقه صبح


از بس درد داشتم اصلا پسرمو نگاه نکردم😔😔
دکتره گفت یه زور دیگه بده تا جفت و بکشم و اونم کخ کشیده شد دیگه شروع کرد به بخیه زدن تا ۶ طول کشید از لحظه ای که دردام شروع شد به قدری لرز افتاده بود جونم که مثل درخت میلرزیدم
تا وقتی که تموم شودمو پسر خوشگلم آوردن پیشم خدا خیرش بده دکتر اومد روم پتو انداخت و بخاری آورد واسم تا گرم شدم🥰
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان حسنا خانم مامان حسنا خانم ۶ ماهگی
تجربه زایمان #پارت دو
دردام شروع شد و من جیغ و داد هی ماما میگفت زور بزن من جیغ میزدم آخه ی ماه استراحت مطلق بودم و بچه از رحم جدا نمی شد دردام خیلی شدید بود دیگه ی سانت آخر مثل جنازه افتاده بودم رو تخت و توان زور زدن نداشتم سر بچم تو مثانه ام بود میگفتن اگر زور نزنی باید مثانه ات را پاره کنیم من واقعا دیگه نمی تونستم یهو دیدم ی پرستار در ابعاد ی غول اومد پرید سر معدم یهو بچه اومد بیرون و من از حال رفتم
خیلی بخیه خوردم از بس بخیه خوردم ترسیده بودم هم درد داشتم نمی تونستم دستشویی کنم شاش بند شدم و تو بیمارستان راه میرفتم ادرار داشتم زیاد کلیه هام درد داشت و نمی تونستم ادرار کنم هی بهم می گفتن برو آب بگیر ب خودت حتی پرستار اومد آب بهم گرفت از ترس شاش بند شده بودم دیگه اومدن سون بهم وصل کردن خودشون تعجب کرده بودن تو نیم ساعت چهار تا سون خالی شد از بس بهم سرم زده بودن کلیه هام پر بود و مثانه ام خالی نمی شد
بد بختی اونجا بود ک شیر نداشتم 😥تا پنج روز شیر نداشتم روز سوم ک تو بیمارستان بودم دیگه خود پرستارا ترسیدن شیر خشک درست کردن ب دخترم دادن زردی گرفت دخترم از بس شیر نداشتم
دو سه روز هم ب خاطر زردی بالاش بستری شد از روز ب دنیا آمدنش تا خونه رفتنم ی هفته بستری شدیم
اومدیم خونه بعد ی هفته خون ریزی شدید گرفتم بخیه هام باز شده بودم دوباره رفتم بیمارستان برا معاینه میخواستم بستریم کنند با رضایت خودم اومدم خونه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان مهندس مامان مهندس ۴ ماهگی
۷آذر رفتم خونه بابام یه درد خفیفی داشتم اونجا ورزش کردم ساعت ۶ عصر بود ازم آب اومد اولش فک کردم ادراره رفتم دسشویی دیدم تموم نمیشه ترسیدم مامانم زنگ زد ب شوهرم و رفتیم بیمارستان معاینه کرد یک سانت بازشده بودم ولی کیسه آبم ترکیده بود...گفتن بستری میشی ...۱۰ شب بستری شدم بهم آمپول زدن بعد ده دقیقه دردام شدیدتر میشد خیلیم سردم میشد میلرزیدم ولی دهانه رحمم انقد سفت بود ب سختی باز میشد گفتم سزارین کنین گفتن نمیشه بچه سرش پایینه و سه سانت باز شدی...خییلی درد کشیدم بهم گفتن باید ورزش کنی توپ اواردن پر از درد بود ولی انجام دادم...هر نیم ساعت بهم امپول میزدن و دردمو بیشتراز قبل میکرد..هر دقیقه معاینه زشت و دردناک...رو تخت پیچ وتاب میومدم سعی کردم صدام درنیاد فقط اشک میریختم تا ساعت ۳ صبح شدم ۵ سانت..گفتن باید ۱۰ سانت شی...دوباره امپول فشار...دوباره معاینه دردناک...از ۱۰ شب دیشبش تا فرداش از خانوادم و شوهرم بی خبر بودم اونا پایین بیمارستان منتظرمن بودن و منم بالا پر از درد و استرس ک آخرش چ بلایی سرم میاد...
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۵ ماهگی
#زایمان پارت۲

دوباره بخیه زدن گفتن برو سزارین یعنی فکر کنید من چند ساعت درد کشیدم حتی چند ساعت درد ۱۰سانت کشیدن خلاصه با ویلچر بردنم سزارین. چون بچه خیلی وقت بود کیسه آبش پاره شده بود قلبش تند میزد دوستان بردنش توی دستگاه😭😭وقتی داشتن بچه رو میزاشتن رو قلبم ندیدمش 😭😭چشمام تار میدیدش. دوساله‌ت تو ریکاوری بودم و یه شب بستری چون دوروز بود انقباض داشتم دوروز بود هیچی نخورده بودم تا فرداشم نباید هیچی میخوردم برای یک قطره آب اشکم درمیومد. از طرفی سینه هام شقاق شده بودن و نمیتونستم تحمل کنم بچه ام شیر بخوره😭😭😭😭😭خلاصه مرخص شدم روز دوم بچه تم زردیش شد۱۵ بستریش کردن
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان السانا مامان السانا ۶ ماهگی
پارت دوم
ساعتای ۲ ظهر شد اما هنوز همون ۲ونیم سانت بودم هیچ تغییری نکردم اعصابم اینقد خراب بود میخاستم سزاریان شم اما مامام به حرفم گوش نداد و خیلی مهربون بود تا ساعت ۵ عصر هنوز همون بودم دردام خیلی زیاد بود دیگ نای حرف زدن با کسیو نداشتم رو تخت بیمارستان تو خودم میپیچیدم و همش انگار دشویی داشتم متنفر بودم از امپول فشار هعی امپول فشار میزدن بهم مامام اومد باهام کمک کرد تا ورزش کنم اما نای هیچ کاریو نداشتم خیلی وحشتناک درد داشتم نمیخاستم ورزش کنم تا زودتر ببرن اتاق عمل به مامام گفتم توروخدا سزاریانم کنم من میمیرم گف تحمل کن تا ساعت ۱۲ شب اگ طبیعی نزاییدی اونوقت مجبور میشم ببرمت واسه عمل چون ۱۲ ساعت نباید بیشتر بگذره از کیسه اپت ک پاره کردیم
مامان مهندس مامان مهندس ۴ ماهگی
دیگ وقت زور زدن بود ساعت شد ۹ شب...گفتن باید زور بزنی تا بیاد بیرون بچه پایین بود خودم بیحال بودم ولی دکتر ک انگشتمو کرد داخل انگشتم خورد ب کله ش قشنگ حسش کردم😂زور زدم تا جایی ک میتونسم خیلی وحشتناک بود. تا اخرش دیگ چیزی نفهمیدم فقط دیدم یه چیز داغ رو سینمه و داره گریه میکنه اسمشو ک صدا زدم ساکت شد...باهاش حرف زدم داشت بهم نگاه میکرد دستای کوچولوشو گرفتم و همه دردام از یادم رفت ۱۰ شب بستری شدم پسرم ۱۰ شب فردا شب ب دنیا اومد..۲۴ ساعت تو بیمارستان درد کشیدم
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
پارت اخر
دیگه یکم که راه رفتم زود خسته شدم اومدم خوابیدم باز یکی دو ساعت بعد بلندشدم این دفعه مسیر طولانی تری زاه رفتم دیگه هفت صبح اومدن گفتن شیاف میخوایم بزنیم من گفتم من ک درد ندارم پرستاره گفت دیگه گفتن بیار الکی یه شیافم زدن بهم😂بعد بهم یه شربت دادن ک شکمم کارکنه دیگه پمپ دردمم تموم شده بود بعد از دو سه ساعت یه درد خیلی شدیدی اومد سراغم که گفتن بیان شیاف بزنن اونجا یکم طول دادن من یک ساعتی درد داشتم بازم گفتم شکر که پمپ درد داشتم دیگه زدن برام درد تموم شد همسرم کارامو کرد مرخص شدیم رفتیم خونه و من کلا خونه دیگه اصلااا مسکن استفاده نکردم ولی تا دو سه روزی خیلی سخت راه میری نمیتونی صاف راه بری اینم از تجربه من که خودم خیلی راضی ام اصلا اونقدر که فک میکردم وحشتناک بود سگش شرف داره به طبیعی و من هزاربار دیگه برگردم عقب بازم سزارین و انتخاب میکنم طبیعی وحشتناکه
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان یزدان مامان یزدان ۴ ماهگی
مامانا پسر من صبح ساعت پنج و شیش که میشه خیلی خیلی توی خواب زور میزنه چرا اینجوری تا کی این زور زدن ادامه داره
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آیلین مامان آیلین ۳ ماهگی
پارت اول
تجربه زایمان
سلام مامانا خوبید؟
من چهار صبح خون دیدم بدون هیچ دردی وعلایمی شوهرمو بیدار کردم خودمو اماده کردم رفتم بیمارستان اونجا معاینه کزد گفت یه سانتی
پیاده روی کردم بعد دوباره رفتم پیشش باز معاینه کزد گفت هنوزم یه سانتی کمرمم بعد معاینه یذره درد گرفته بود بیمارستان تا خونمون ده دقیقه راه بود گفتم میرم دردم گرفت میام گفت باید nst بدی گرفتن گفت باید بستری بشی درد بالا کرده 39 هفته 1 روز بودم گغت از نظر من دیابتی هستی و بچه کامله و nst درد بالا کرده از نظر من بستزشو خلاصه بسترشدم ساعت 1 رفتم پخش زایمان طبیعی بهم امپول فشار زدن کم کم دردم گرفت خیلی وحشتناک بود
تا، 9/30دقیقه شب درد طبیعی خوردم
مامان حسنا خانم مامان حسنا خانم ۶ ماهگی
تجربه زایمان#پارت ۱
توی ۳۲هفتگی دهانه رحمم باز شد و تا ۳۶هفتگی استراحت مطلق شدم همون روزی رفتم تو ۳۷هفتگی از ذوق زیاد ک می تونم کارام را بکنم پا شدم آشپزی کردن یهو رفتم دستشویی لکه قهوه ای دیدم ولی درد نداشتم شب شد رفتم خونه مادرم (من و مادرم تو تو شهر های مختلف هستیم )ساعت ده شب شد رفتم دستشویی یهو دل و کمرم گرفت درد داشتم اومدم گفتم دل و کمرم درد داره دیگه رفتم اورژانسی بیمارستان معاینه شدم و بستری شدم ولی دردم درد زایمان نبوده زود بستریم کردن شب تا صبح درد کشیدم فردا ظهر ساعت یک بهم آمپول فشار زدن از ساعت دو دردهای شدید اومدن سراغم ماما و پرستاران همه آشنا بودن و هوای منو خیلی داشتن
#ادامه دارد ......
مامان پناه کوچولو🐣 مامان پناه کوچولو🐣 ۱ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مشاهده ۶ پاسخ دیگر