تجربه زایمان طبیعی
پارت 2
سه شنبه رفتم بستری شدم گفتن یه روز دیگه میخای تا 37هفته
شب بیمارستان بودم
صبح از بخش منو بردن زایشگاه
تا ساعت 10هیچ خبری نبود
10یه قرص زیر زبونی بهم دادن
یکی دو ساعت. بعد یکم دل درد گرفتم
بعد دکتر اومد بالا سرم معاینه کرد گفت بسته هست دهانه رحمت
ساعت 3عصر شروع کنید سوزن فشار بزنید

۵ پاسخ

لطفاً بقیش

ادامه 🌸لطفا

بقیه شو میزاری

بقیش بنویس

چند ساعت طول کشید تا زایمان کردین؟ چرا بستری شدید

مقالات مرتبط

خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از زایمان سزارین
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...
بیرون بردن نوزاد تا چهل روز
بیرون بردن نوزاد تا چهل روز اول تولد و مراقبت‌های لازم
عارضه‌های نوزادان بستری در بخش NICU
عارضه‌های نوزادان بستری در بخش NICU

سوال های مرتبط

مامان mahva👶🏻 مامان mahva👶🏻 ۶ ماهگی
تجربه زایمان
من دقیقا 35 هفته بودم که دکترم منو فرستاد زایشگاه تا تست امنیوشور بدم ساعت 8 شب رفتم اخرین سونوم رو که دکتر زایشگاه دید گفت باید سریع بستری بشی تا صبح ان اس تی بهت وصل باشه اگ خوب نباشه باید زایمان کنی خلاصه تا صبح نوار قلب گرفتن خوب بود صبح فرستادنم بخش دو روز بخش بودم دوباره سونو کردن متخصص دید گفت باید تا 37هفته اینجا تحت نظر باشی تا 37هفته زایمان کنی بخاطر iujr منم موندم 37هفته که شدم ساعت 10 بردم اتاق زایمان طبیعی معاینه کردن یه سانت بودم سرم و امپول فشار رو شروع کردن ساعت 2 بردن به دهانه رحمم سوند زدن که دهانه رحم باز بشه بعد اون خونریزی کردم 2سانت شدم دیگ هی دوز سرم بردن بالا تا 12 شب 2سانت بیشتر نشدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مهرسانا مامان مهرسانا ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من روز ۳۰ شهریور طبق ان تی میشدم ۴۰ هفته کامل ولی درد نداشتم دکتر بهم نامه بستری داده بود منم با همون نامه رفتم بیمارستان اونجا معاینه کردن گفتن دو فینگر بازی زنگ زدن دکترم گفتش بستریش کنین
اونا هم بستری کردن اول نوار قلب رو وصل کردن بعدش هم یه قرص زیر زبونی دادن بزارم بعد از ۴ ساعت دوباره معاینه میکنن اول یه ماما معاینه کرد گفت یه فینگر خلفی شیفت عوض شد یه ماما کاربلد اومد معاینه کرد گفت سه فینگر شده دکتر رو صدا زد دکتر هم معاینه کرد گفت سه فینگره درسته اینو بگم دکتر خودم نا مردی کرد چون زیر میزی نداده بودم نیومد ولی خوب بهتر شد چون یه دکتر خیلی خوب اومد بالا سرم خوب خلاصه بهم سرم فشار زدن تا ۱۲ شب شد ۴ فینگر بعد سرم رو کشیدن گفتن شب خطرناکه صبح ساعت ۶ میزنیم اینم بگم که من دردام دیگه شروع شده بود و منظم بود
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان گومبولی مامان گومبولی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۳

زنگ زدم از چند نفر پرسیدم گفتن کیسه آبت پارس برو بیمارستان رفتیم دنبال مامان و مادرشوهرم رفتیم بیمارستان معاینه کردن و فتن کیسه آبت پارس ولی لگن برای زایمان طبیعی عالیه رفتم بستری شدم زایشگاه بهم سرم زدن و نوار قلب گرفتن و همون روز زایشگاه خیلی شلوغ بود تو اتاق اها پر بود ساعت ۳و نیم بستری شدم ساعت ۴و نیم بهم قرص فشار دادن زیر زبونم گذاشتم ولی اصلا درد نداشتم دکترم اومد معاینه کرد گفتن ۱سانتی تاساغت ۷و نیم وضعیت همین بود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان جوجه 😍❤️ مامان جوجه 😍❤️ ۲ ماهگی
پارت 3,
زایمان طبیعی 🙈🤦🏼‍♀️
بعداز اینکه رفتم بخش بستری شدم اول یه معاینه کردن و دکتر اومد
دوسانت بودم که رفتم
بعداز تجویز دکتر یه قرص بهم دادن البته 1/2قرص بود خوردم
ساعت چهار بود قرص و انداختم
ساعت پنج درد ها می‌گرفت و ول میکرد
مامان نورا🥰 مامان نورا🥰 ۶ ماهگی
تجربه زایمان ۱

سلام...
اومدم از تجربه زایمانم بگم من ۲۲/۳/۱۴۰۳زایمان کردم اما....
صبح ساعت ۱۰رسیدم بیمارستان و چون ۴۰هفته پنج روزم بود درد نداشتم بهم ختم بارداری داده بودم ۱۱نیم اینا بود رفتم زایشگاه از همون لحضه که وارد زایشگاه شدم معاینه کردن گفتن ۱سانت باز شده دهانه رحمت بستری شدم و همون موقع شروع کردن به امپول و سرم فشار زدن...هی دردا بیشتر میشد دوز امپول ها میرفت بالا ولی من دهانه رحمم همون ۲سانت شده بود از ۱۱صبح تا ۶نیم صبح فرداش ۸تا سرم فشار بهم زدن دهانه رحمم تا ۷سانت باز شده بود وای نگم از اون دردای مصنوعی لعنتی....
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ویهان مامان ویهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲🥰
ساعت ۱۰ صبح بستری شدم سرم آمپول فشار بهم وصل کردن مامای همراه رفته بودم اون هم اومد دردم از ساعت ۱ شروع شد ولی من تحمل میکردم تا ساعات ۱۰ شب درد کشیدم ولی دهانه رحمم هنوز همون ۱فینگر بود باز نمیشد از این ور هم مامای خودم و مامای بیمارستان هی معاینه کردن جیگرم در اومد بهشون میگفتم کیسه آبم پاره کنید تا زودتر زایمان کنم ولی میگفتن نمیشه بخاطر سر بچه تا ۱۰ شب من درد کشیدم اشک ریختم بی صدا که دکتر متخصص اومد تشخیص دادن سزارینم کنند
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
سلام مامانا دیروز ساعت 11 رفتم بیمارستان بستری شدم هیچ دردی نداشتم سرم زدن انقباض هام شروع شد از ساعت 4 قرص زیر زبونی گذاشتن واسم ی کوچولو دردام شروع شد تا 12شب منو معاینه کردن همون 2 سانت بودم بعد ی سرم وصل کردن شلنگ شو داخل رحمم فرستادن ک دردای من شروع شد تا 5 صبح از دردش فقط گریه کردم مشت ب دیوار کوبیدم و اسم خدارو میبردم تا 6سانت باز شد دهانه رحمم تا 6 منو اذیت دادن و چک کردن میگفتن زور بزن تا بچه بیاد دهانه رحم ببریمت اتاق عمل دقیق ساعت 6 رفتم تا ساعت 6و رب با فشار و درد زیاد زایمان کردم ،خلاصع میخام بگم طبیعی اصلا اصلأ اصلا انتخاب نکنید واقعا دیشب به مرگم راضی بودم دردش وحشتناک 🥵🥵🥵
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان 🩷کاملیا🩷 مامان 🩷کاملیا🩷 ۴ ماهگی
پارت ۱
سلام مامانا من اومدم از تجربیات زایمان طبیعی براتون بکم من ۴شنبه۱۷ هم بخاطر فشار بالا رفتم بیمارستان اونجا خطم بارداری دادن و بستری کردن روز اول یه سرم به رحم وصل کردن و یه قرص فشار برام گذاشتن که بعد یک ساعت حال بچم بعد شود و سرم برام درآوردن حالش بهتر شود دیکه کارم نداشتن تا فردا که بهم ۳ تا قرص فشار تا شب بهم دادن خوردم که خورده دردام شروع شود دیکه خوابیدم صبح بهم سرم وصل کردن آمپول فشار بهش زدن تا شب به خودم از در پیچیدم تا شدم ۳ سانت شب برام سرم قط کردن تاصبح فرداش ساعت ۶ صبح بیدارم کردن دباره بهم سرم وصل کردن تا ساعت ۸ درد کشیدم معاینه نکردن داشتم از درد میمردم فکر میکردن چون سرو صدا نمی کنم درد ندارم تخت بقلی چون سر صدا می‌کرد هی معاینه می‌کردنش براش کپسول آوردن منم دیدم به سرو صدا هستش دیکه صدا کردم تا بهم کپسول دادن .......
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان هاکانم مامان هاکانم ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
رفتم نامه زایمانم و گرفتم که واسه اون روز بود خونمو تمیز کردم و حموم و... هم رفتم شب ساعت ۹ با همسرم و مادرم رفتیم بیمارستان و منو بستری کردن رفتم داخل بلوک زایمان و بهم قرص دادن معاینه که کردن گفتن ۱ سانتم بعد از اون ساعد ۴ بود سرم فشار و آوردن وصل کردن و دردای کمی می‌گرفت ول میکرد که کعاینم کردن و گفتن ۲ سانت شدم ........
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۵ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 🩷دل‍‌ــارام مامان 🩷دل‍‌ــارام روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت 3
ساعت حدود 11اینا 12رفتم
برام سوند وصل کردن
اصلا درد نداشت
سوند وصل کردن
بعدش رفتم روی تخت دکتر اومد سرم واسم وصل کرد
بعد یه سوزن زدن توی سرمم
یک ساعت بعد یکم دل درد کمر درد داشتم
پرستار اومد بالا سرم گفت درد داری گفتم
درد پریودی دارم گفت پس خوب داری پیش میری
ازش پرسیدم سوند رو کی در میارید
گفت باید دوفینگر بشی خودش میوفته
دوسه ساعت بهم وصل بود دیدم کنده نمیشه یکم دردم بیشتر شد
ولی درداش از اول تا آخرش قابل تحمل اونم منی ک تحمل درد رو نداشتم
بعد دکتر اومد سوند در آوردم
معاینه کرد گفت دو فینگره
یکم پاشدم راه رفتم
اسکات زدم
بعد تنها چیزی ک من تو زایشگاه میخوردم وفقط خرما کامپوت آناناس بود
گفتم بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفتم دو فینگر نیم هستی
اومد باز یه سوزن دیگه زد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نگار مامان نگار ۲ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمانمع بگم من دیروز صبح دکترم گفته بود بیا بدون هیچ دردی رفتم معاینه کرد گفت که دوسانتی برو بستری شو منم رفتم کارای بستری مو کردم ساعت 10صبح بستری شدم ساعت ده ونیم دکترم اومد کیسه آبمو پاره کرد دیگه دردام هر پنج دقیقه یه بار می‌گرفت تا ساعت 12همینطور بودم چهار سانت باز شده بودم بعد پمپ درد گفتن میخای گفتم آره بعدش آوردن بهم دادن تا اینکه گیج شدم فقط صدا های اطراف مو می‌فهمیدم تا وقتی که منو بردن اتاق عمل و بهم میگفتن زور بزن دیگه دوبار زور زدم گفتن تموم یه آمپول بی حسی زدن تا بخیه بزنه و بعدشم شکمم رو فشار دادن تا اگه چیزی از جفت مونده بیاد بعدشم که بردنم روی تخت و من هنوز گیج بودم بچمو آوردن بهش شیر دادم تا وقتی بردنم بخش پیش خودم بود بعدشم آوردنش توی بخش پیش خودم و خیلی از زایمانم راضی بودم اینم تجربه من
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
رفتم بیمارستان ، توی راه کمی حس گرفتگی کمر داشتم .به محض رسیدن به زایشگاه معاینه کردن و گفتن ۱ سانت شدی . دیگه بستری شدم و به دکترم هم خبر دادن . به ماما همراه هم خودم پیام دادم . ساعت ۵ ونیم صبح بستری شدم . دوبار دیگه معاینه شدم و ۳ سانت شده بودم اخرین بار . قرص زیر زبونی و امپول داخل سرم هم میزدن بهم که نمیدونم چی بودن . ساعت ۱۱ صبح دکترم اومد و معاینه کرد و گفت ۴ سانت شده و روندش خوبه. اپیدورال بزنین .
قشنگ ترین خاطره از زایمانم همین اپیدورال بود ولی بعدش افتضاح بود
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آنا مهر مامان آنا مهر ۱ ماهگی
تجربه سزارین من

من تاریخ سزارینم 4 اذر بود شنبه صبح که از خواب بیدار شدم دل درد داشتم که نمیدونستم تا چه حد طبیعی هست مقاومت میکردم تا اینکه ساعت 11 شب شدید تر شدتصمیم گرفتم برم زایشگاه تا همسرم براش یه کار فوری پیش اومده بود تا بیاد طول کشید اخر سر ساعت 2 شب رفتم زایشگاه که معاینه کردن نوار قلب ودستگاه تست درد بهم وصل کردن بهم گفتن سریع باید بری اتاق عمل من رو بردن اتاق عمل ودخترم به دنیا آمد وساعت 6صبح من روبردن بخش چون بی حسی بودم قانونا نیاید دردی رو حس میکردم چون ساعت 4 برام بی حسی رو زده بودن خیلی خیلی درد داشتم به همراهم گفتن برو شیاف بگیر بیار وقتی اومد شیاف بزاره گفت غرق خون هستی که پرستار و دکتر رو خبر کردن سریع منو بردن اتاق مادران پر خطر یه سری دارو دادن فایده نداشت که باز از اونجا منو با تخت بردن زایشگاه اونجا تا ساعت 11 برام یه سری دستگاه دیگه وصل کردن دوتا دستم سرم دوتا پام هم همزمان سرم وصل شده بود طی دو مرحله نزدیگ با 8 تا قرص زیر زبانی برام گزاشتن ومن همچنان خونریزی درد داشتم بالا سرم هم کلی دکتر وپرستار وماما هر چند دقیقه یکبار شکمم رو فشار میدادن خیلی درد می‌گرفت در حد مرگ خیلی خیلی تجربه بدی بود که تمام شد روز اول واقعا گیج بودم روزهای بعد بهتر شدم ولی دچار کم خونی شدید شدم
که بهم دارو دادن اگه تا شنبه بالانره باید برم بهم خون وصل کنن
واینکه خودم زنان بستری شدم دخترم زردی گرفت اطفال اجازه هم نمیدادن که هر دو یه جا باشیم زردی دخترم اومد پایین خودم هم مرخص شدم تا اومد بگم خدایا شکرت بازم زردیش رفت روی 11 که دستگاه کرایه کردم الان هم داخل دستگاه هست اگه راه تجربه در زمینه زردی نوزاد دارید بهم بگید
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان فندوقم مامان فندوقم ۱ ماهگی
خانما من ساعت دو بدون درد بستری شدم با امپول فشار زایمان کنم
از ظهر دوتا قرص از پایین گذاشتن برا نرم شدن دهانه رحم اخ میگن دهانه رحمت خیلی سفته
الانم یدونه زیر زبونی دادن گذاشتم
ینی کی امپول میزنن
مشاهده ۵ پاسخ دیگر