تجربه زایمان طبیعی ❌
پارت 2😊❌
از اون ب بعد هر شب میرفتم ضربان قلب بچه رو چک میکردم تا 41هفته ک بستری بشم آخرین شب گفت. فردا صبح ساعت 8اینجا باش
تا صبحش دل تو دلم نبود
8رفتم سرم فشار وصل کردن تا 10دردام آنچنان نبود قابل تحمل
رفته رفته زیاد و زیاد میشد
ساعت10 ب بعد دردام دیگه قابل تحمل نبودن

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

ترمیم واژن بعد از زایمان طبیعی
ترمیم واژن بعد از زایمان طبیعی | انواع جراحی‌های جوان‌سازی...
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
درمان خونریزی بعد از زایمان
درمان خونریزی بعد از زایمان طبیعی و سزاین
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...

سوال های مرتبط

مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۷ ماهگی
خانما تا همین ی ساعت پیش
دردام زیاد بود ن که غیر قابل تحمل باشه نه قابل تحمل بود
ولی درد داشتم
الان درد پریودی رفته
کمرم فقط کمی درد می‌کنه میزنه ب لگنم
یعنی درد زایمان نبود من فقط مسخره این بچه و دردا شدم 🥲😂
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان «طاها»«هلیا» مامان «طاها»«هلیا» ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
روز شنبه 10/9 ساعت 9 شب بستری شدم برای زایمان
حرکات بچم زیاد شده بود دیگه نمیزاشت نوار قلب بگیرن
طبیعی نبود بهم سرم فشار زدن دردام هر دو دقیقه میگرفت و ول میکرد
اما قابل تحمل بود همینجوری شب گذشت صبح یک شنبه 11/9 ساعت 7 شیفت پرستارا عوض شد دکتر اومد معاینع کرد هنوز همون دوسانت بود
دوباره سرم فشار وصلم کردن دردام شدید شد اما سعی میکرد تحمل کنم
تا 6 سانت با زور تحمل کردم ولی بازم 4 سانت مونده بود دیگه نمیتونستم تحمل کنم مامانم اومد داخل کمرمو ماساژ داد کمکم کرد رو توپ بشینم
بعد دو ساعت بازدکتر اومد معاینع کرد 8 سانت بودم دیگه نمیتونستم تحمل کنم در حد مرگ میرفتم هرکاری کردم برش بزنید قبول نکردن فقط مردم تا دهانه رحمم فول شد وقتی نینی دنیا اومد همه دردام رفت وقتی دخترمو گذاشتن تو بغل انگاری همه دنیا رو بهم دادن درد زایمانو کلا فراموش میکنی
یکم بخیه هم خوردم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان بَشِهههههه👶 مامان بَشِهههههه👶 ۹ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم :
ساعت ۸ شب رفتم رو تخت خوابیدم برام شیاف گذاشتن ک دردام شروع شد نیم ساعت بعد شیاف دردام شروع شد ، دردای هر ۲۰ دقیقه قابل تحمل مثل پریودی ، دوساعت بعد دردای هر ده دقیقه و یکم غیر قابل تحمل ک با تکنیک های تنفس میگذروندم
خلاصه ساعت ۱۲ شب معاینه شدم ، شده بودم ۲ سانت و همه ماما ها تشویقم کردن ک خوب پیشرفت کردی منم شروع کردم راه رفتن و ورزش تا پنج صبح
البته ساعت ۱۲ شب کیسه آب هم ترکید و بهم گفتن تا ۱۲ ظهر بیشتر وقت ندارم...😵‍💫
خلاصه ۵ صبح مجدد اومدن معاینه و گفتن هنوز دو سانتی😢 ولی من دردام شبیه ۷_۸ سانت بود و داشتم از حال میرفتم از درد و نمی‌تونستم تحمل کنم و پشیمون شده بودم از انتخاب طبیعی😑 ولی بازم ورزش کردم و ادامه دادم
خلاصه ساعت ۹ دکتر اومد

بارداری
زایمان
آنومالی
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان تیام❤‍🔥 مامان تیام❤‍🔥 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت یک
دیروز ساعت 16 و بیست دقیقه دردام شروع شد دیگه تا ساعت نه و ربع همینجور نیم ساعت بیست دقیقه یکبار میگرفت بعد از ساعت نه و ربع رفتم حموم دردام شد پنج دقیقه یکبار ولی یکم شدید تر قابل تحمل بودو با ماساژ سریع خوب میشد ساعت یازده اومدم بیمارستان دو سانت بودم تا ساعت دو نصف شب نگه داشتنم همون دوسانت بودم گفتن برو خونه ساعت هفت صبح بیا رفتم خونه همینجور درد داشتم ولی شدید تر بازم قابل تحمل بود کلا دردام خیلی قابل تحمل بودو زود تموم میشد با ماساژ ساعت هشت و ربع معاینم کردن گفتن سه سانتی برو پیاده روی کن رفتم پیاده روی باز یبار ساعت ده و یازده و دوازده معاینه کردن میگفتن چهار سانت شدی با زور نظرشون رو همون سه سانت بود ولی دردام دیگه پنج دقیقه یبار نبود دیرتر میگرفت بازم قابل تحمل بود ولی میگفتن سربچت پایینه لگنتم عالیه دیگه گفتن کاری از دست ما بر نمیاد باید پیاده روی کنی تا دهانه رحمت باز بشه
مامان 🩷دل‍‌ــارام مامان 🩷دل‍‌ــارام ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت 2
سه شنبه رفتم بستری شدم گفتن یه روز دیگه میخای تا 37هفته
شب بیمارستان بودم
صبح از بخش منو بردن زایشگاه
تا ساعت 10هیچ خبری نبود
10یه قرص زیر زبونی بهم دادن
یکی دو ساعت. بعد یکم دل درد گرفتم
بعد دکتر اومد بالا سرم معاینه کرد گفت بسته هست دهانه رحمت
ساعت 3عصر شروع کنید سوزن فشار بزنید
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان میکائیل مامان میکائیل ۵ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان رادوینم مامان رادوینم ۵ ماهگی
سزارین پارت ۲
منو ی شب قبل ساعت ۸ شب بیمارستان بستری کردن اول بردنم انژیوکت زدن ب دستم اگ رگ خوبی داشتهباشین اصلا درد نداره من هی رگ پاره میکردم ولی بازم قابل تحمله و شب یکم سرم دارو دادن و دیگ گفتن فردا صبح عملم میکنن
صبح زود لباس عمل بهم دادن ولی ساعت ۱۱ اومدن برا سوند وصل کردن
سوند ساعت۱۱اومدن ینی ب شششششدت سوزش داره موقع کردن ولی اصلا درد نداره ولی ب شدت مزخرفه مزخرف ینی بعد وصل کردن این ب قدری مثانم و رحمم درد گرفت ک هیچی بدتر این نبود برام اینقدر کشیده میشد ب پایین ک‌حد نداشت
مامان محیاسادات مامان محیاسادات روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۲
وقتی گفت بستری شو اولش گفتم بستری نمیشم برم خونه با درد بیشتر و بیشتر باز بشم بیام که نزاشتن گفت چون بچه دومته نمیشه ممکن بری توراه یا توخونه یهو باز بشی زایمان کنی دیگ منم ترسیدم و رفتیم برا بستری اومدم رفتم دخترمو دیدم و رفتم عصاره اسطوخودوس بگیرم صب ساعت ۸بود عطاریا بسته بودن دیگ تا اومدم ۱۰شد بستری شدم و ۱۱ امپکل فشار و شروع کردن با دستگاه و سرم یه امپولم به پام زدن و دردام بیشتر شد و منظم تر شد هر ۵دیقه میگرفت ولی خیلی قابل تحمل بودتا ساعت ۱۲ کیسه ابمو زدن تقریبا زیاد دردی نداشتم دیگ رفته رفته دردام بیشتر شد در حین دردا توپ و حرکت پله دادن ک ورزش کنم ورزشارو انجام میدادم و راه میرفتم مرتب دستشویی میرفتم تخلیه میکردم
دیگ تا ساعت ۲دیگ دردام قابل تحمل نبود زنگ زدم ماما همراه گرفتم بعد اومدن با یه شلنگ اب نمک زد مقعد برا تخلیه روده ها و یکم راه رفتم و رفتم دستشویی گلاب ب روتون احساس دلپیچه و اسهال داشتم روده هام تخلیه شد و ماما ساعت ۳ اومد کمکم کرد ورزش کردیم و ماساژم داد
دیگ دردا شدید شد تحمل نداشتم به هر دردی جیغ میزدم معاینه شدم ۸سانت بودم و سجده شدم که سرش اومد زور بهم اومد حس میکردم بچه الان میفته بردنم تو اتاق زایمان و دیگ متوجه نشدم برش زد یا ن ولی بخیه خوردنو متوجه شدم سوزن رد میشد و دیگ بچه رو گزاشتن رو شکمم و بردن خشک کردن و دستبند زدن
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان مبین مامان مبین ۷ ماهگی
تجربه ی زایمان پارت ۱
یک روز قبلش رفته بودم سونوگرافی 39هفته و چهار روز ک بهم گفت هم اب دورش هم وزنش زیاده منم چون دیابتی بودم رفتم بیمارستان به زور بهم ختم بارداری دادن با امپول فشار... فردای روز بعدش بستری شدم ساعت 9صبح از ساعت 10خورده ی صبح تقریبا دردا شروع شد هی کمو زیاد میشد و کلا قابل تحمل بود اصن هیچی نبود همون صبح دکتر معاینه کرد گفت دو سانتی و کیسه اب بچه هم پاره کرد البته هم ن زیاد.... خلاصه من هیچ پیشرفتی نداشتم تا ساعت حدود 7عصر ک معاینه چهار سانت بودم با کیسه اب کاملا پاره شده.... زنگ زدم مامای خصوصی همراه اومد و شروع کرد ب ماساژ و ورزش کردن.... خلاصه از ساعت ۷عصر دردا شدید شد ولی باز هم قابل تحمل بود... باز هیچ پیشزفتی نکردم تا ساعت 8صبح باز معاینه کردن و دیدن خبری نیست...
مامان ویهان مامان ویهان ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲🥰
ساعت ۱۰ صبح بستری شدم سرم آمپول فشار بهم وصل کردن مامای همراه رفته بودم اون هم اومد دردم از ساعت ۱ شروع شد ولی من تحمل میکردم تا ساعات ۱۰ شب درد کشیدم ولی دهانه رحمم هنوز همون ۱فینگر بود باز نمیشد از این ور هم مامای خودم و مامای بیمارستان هی معاینه کردن جیگرم در اومد بهشون میگفتم کیسه آبم پاره کنید تا زودتر زایمان کنم ولی میگفتن نمیشه بخاطر سر بچه تا ۱۰ شب من درد کشیدم اشک ریختم بی صدا که دکتر متخصص اومد تشخیص دادن سزارینم کنند
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۷ ماهگی
بیاین ترجبه زایمان طعبی پارت ۱ بگم براتون ۲۹ بود ک بیدارشدم حالم بد بود معدم خیلی درد میکرد چند ساعت بدش خوب شد ساعت چهار بدظهر رحمم خیلی درد میکرد خلاصه هی میگرفت ول میکرد رفته رفته بیشتر میشد ولی قابل تحمل بود تا اخر شب ساعت دوازده بود ک دردام زیاد میشد نمتونستم بخوابم منم رفتم با توپ ورزش کردم اسکات زدم اینا کمرمو ماساژ دادم باز اومدم دراز کشیدم بهتر شدم ک دیدم کمر دردم شدید شد و نمیتونستم تحمل کنم دلمم کم درد میکرد چون پسر بیشتر کمر درده بقشه پارت بعدی
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 🩷mehrsa🩷 مامان 🩷mehrsa🩷 ۴ ماهگی
پارت یک تجربه زایمان

سلام مامانا خوبین بعد بیست روز برگشتم اینجا که تجربه زایمانم رو بگم ساعت سه صب دوم مهر تازیخ زایمانم دردم شرو شد ولی قابل تحمل بود و فاصلش سه دیقه ای رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن دو سانتی نوار قلب گرفتن دو بار گفتن نوار قلب بچه خوب نیس باید بستری بشی ساعت شیش بردنم زایشگاه یکم نگهم داشتن سروم و معاینه و اینا تا ساعت نه طول کشید دردام قابل تحمل بود انقباض داشتم زیاد ولی بیشتر باز نمیشه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان احسان مامان احسان ۴ ماهگی
پارت ۲
بعداز اینکه شام خوردم تقریبا ساعت ۹شب امدن ی دوز خیلی کم امپول فشار تو سرم زدن ومن کمر درد ودل دردم شروع میشد دراین حین ضربان قلب بچم ب شدت افت کرد
ومجبور شدن سرم ببندن بعداز تقریبا ی ساعت دوباره سرم باز کردن همین که دردام شروع میشد بچم ضربان قلبش افت میکرد دیگه گفتن بزار فردا صبح دوباره بهت سرم وصل میکنیم ببینیم وضعیت چطوره
از اینکه دردام تموم شد خوشحال شدم ولی بازم استرس گرفتم ک شب باید تو زایشگاه میموندم ک مدام nstبگیرن هر ی ساعت یکی میوردن با داد وجیغ برا زایمان و من میدیدم چطوری اونا با معاینه و درد زجر میکشن فقط دعا میکردم شب تموم شه من برم از اینجا چون از نظر روحی اصلا امادگی زایمان طبیعی نبودم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان محمد امین مامان محمد امین ۲ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمان طبیعی
من ۶ زایمان کردم
انگار من از شب ۵ ساعت ۱۲ شب دردم گرفت تا عصری ها روز ۶ رفتم بیمارستان بستری نکردن گفتن برو دردت بیشتر بشه بعد دردام یکم بیشتر شد رفتم تاکارایه بستری کردن شد ساعت ۹ شب و من دردام خیلی بیشتر شده بود نمیتونستم تحمل کن تو زایشگاه بستری شدم اومدن ماینه کردن شده بودم ۶ سانت اومدن کیسه آبم رو زد و دو تا آمپول بعد ۲۰ دقیقه نیم ساعت آمدن بالا سرم چند تا دکتر کمکم کردن دردام خیلی زیاد بود دیگه ۸ سانت بودم بعد رفتم رو تخت زایمان بچه نمیومد منم نمیتونستم زور بزنم خیلی بو بود همونجا خیلی اذیت شدم
و پارم کردن خیلی بخیه خوردم معقدم درد میکنه نمیتونم بزنیم مردم و زنده شدم موقعه ای که بچه داشت میومد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان هانا مامان هانا ۵ ماهگی
تجربه زایمان 3
با امید زیاد اومدم خونه و ماما بهم گفت اگه میخای امشب یا فردا زایمان کنی همش برو زیر دوش آب گرم نوک سینه هاتو بمال و یکی بیاد قشنگ کمرت ماساژ بده و قر کمر برو، من همرو انجام می‌دادم ولی دردام غیر قابل تحمل بود و هروقت انقباضم می‌گرفت دستم و محکم گاز میگرفتم تا آروم بشم، ساعت 11شب ماما گفت اگه نمیتونی تحمل کنی برو بیمارستان خطرناکه، رفتم گفت 3سانتی و ما بستری نمیکنیم تا 4نشی،با خودم گفتم برم ی بیمارستان دیگه شاید اونجا بستری کردن در عرض 5دیقه ک توراه بودم ب اون بیمارستان رسیدم معاینه شدم گفتن 4سانتی ولی ما تا 6سانت بستری نمیکنیم😅💔از شانس بد من بخش زایمان خیلی شلوغ بود و دکتر وقت نداشت، خلاصه من تا 3صبح از درد مردم و زنده شدم تا برسم ب 6سانت ک بالاخره منو بستری کردن و گفتن زنگ بزن ماما بیاد و منو بردن بخش زایمان و نوار قلب وصل کردن گفتن بمون تا ماما بیاد
مشاهده ۸ پاسخ دیگر