۱۰ پاسخ

عزیزم کدوم بیمارستان رفتی

مبارک عزیزم
چند هفته بودی دقیق

بسلامتی مرخص شدی

میشه بدی مدل دردات چطوری بود؟کمرت درد میگرفت یا فقط شکمت؟
شکمت سفت میشد یا ن؟ چند هفته یودی؟

بسلامتی عزیزم تبریک میگم

خداروشکر بسلامتی عزیزم... چکار کردی تو دوران بارداری... پیاده روی و...

مبارک باشه
خداروشکر ک فارق شد.برای من دعا کن فارق بشم بدنم نمی‌کشه دیگه

برگردی عقب سزارین میکنی؟ یا مثلا سعی میکنی ورزش بیشتر بکنی؟

مبارک باشه عزیزم شکمت هم سفت شده بود انقباض داشتی یان؟

خداروشکر فارغ شدی مبارک باشه عزیزم❤️
من خیلی استرس دردارو دارم
نمی‌دونم از پسش بر میام یا ن

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم #پارت دو
من از۳۶هفته این کار هایی که گفتم تو پارت قبلی رو انجام میدادم
ده روز بعد رفتم معاینه گفت دهانه رحم ۲سانت بازه و پیاده روی رو داشته باش که دردات خودشون شروع بشه
من بعد از معاینه پیاده روی رو کم کردم چون هوا سرد بود نتونستم برم زیاد کم‌و بیش پیاده روی میکردم و گل مغربی میگذاشتم و منتظر شروع درد ها ولی خبری نشد چون دو سانت باز بود توقع داشتم زودتر از اینا دردم بگیره
چهارشنبه رفتم یه پیاده روی طولانی
بعد از پیاده روی رفتم حمام آب گرم و شب نزدیکی عمیق که دردام شروع بشه
روز بعد که بیدار شدم پنج شنبه صبح
حس کردم واژنم شدید درد میگیره و ول می‌کنه چند دقیقه یکبار
ولی دل و کمرم درد نمی‌کرد
همینجور تا عصر نامنظم می‌گرفت و ول میکرد
منم با تنفس رد میکردم و عصر رفتم دوتا کمپوت آناناس خوردم که باعث تشدید انقباض ها بشه
و آماده شدم رفتم بیرون چندتا وسیله کم داشتم گرفتم و پیاده هم راه رفته باشم دیگه دردی نداشتم رفتم پیاده روی که درد منظم بشه
موقع برگشتن حس کردم دوباره درد میگیره قابل تحمل و ول می‌کنه ساعت ده شب بود نشستم کنار بخاری کمرم گرم باشه
ساعت یازده به ماما پیام دادم و شرایطم گفتم درد می‌گرفت واژنم و پایین تنه و شکمم سفت میشد هر ده دقیقه یه ربع
گفت تو ۱۵دقیقه سه بار دردت گرفت برو بیمارستان
تایم گرفتم یبار سر پنج دقیقه درد میومد ول میکرد یبار ده دقیقه میشد منظم نبود دقیق
از دوازده شب تا سه ۷دقیقه ای می‌گرفت ول میکرد به شوهرم گفتم کمرم با روغن زیتون ماساژ داد یه ربع
سرما خوردگی داشتم خیلی خوابم میومد گفتم بزار یکساعت بخوابم بعد بریم بیمارستان گفت باشه وسایلم آماده گذاشتم
مامان ایلیاکوچولو🤎👶 مامان ایلیاکوچولو🤎👶 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان طبیعی
بعد دکترم اومد توی اتاق نگاه کرد گفت انقباض داری به احتمال زیاد فردا دردات زیاد میشه فردا خودتو برسون بیمارستان
منم واقعا باورم نمیشد ۳۸ هفته و ۲ روز بودم
بعد دکترم دارو هام ونامه بیمارستان و نوشت دیگ همسرم اومد داروهامو گرفت و برگشتیم خونه.
بعد دیگ تا ساعت ۱۲ شب حالم خوب بود.ولی هی انقباض میگرفت منو به همراه
کمر درد و لگن درد و پادرد
دیشب اون شب خاب نداشتم و دردام بیشتر شده بود ولی خب قابل تحمل بود.اینم بگم که دستشویی هم خیلی من و میگرفت .
دیگ ساعتای ۵ صبح شد دردام زیاد تر شده بود.شب رو خونه بابام موندم اخه میترسیدم کیسه ابم پاره شه.
دیگ هر جور بود تحمل میکردم دیگ ساعتای ۷
دردام غیر قابل تحمل شده بود دیگ زنگ زدم همسرم اومد و با مامان و بابام راه افتادیم چون ما شهرستان فریمان زندگی میکنیم تقریبا ۴۵ دقیقه تا مشهد راه
و هوا سرد شبشم برف اومد بود راه ها یکم خراب بود.دیگ توی ماشین هی انقباض میگرفت و ول میکرد دردام چند دقیقه ای شده بود.
و تحملم کم شده بود دیگ تا رسیدیم به بیمارستان
بیمارستانم هم بیمارستان موسی بن جعفر بود.خیلی رازی بودم.از همه چی و پرسنل
بعد دیگ همراه همسرمو مامانم وارد بیمارستان شدیم منو مامانم برد بخش زایشگاه.
وارد زایشگاه که شدم دردام خیلی شدید بود و نمیتونستم جواب شونو بدم.ازم مشخصات رو میپرسیدن با درد جوابشو میدادم.و
پرستار زایشگاه ازم خواست روی تخت دراز کشم برای معاینه که یهو کیسه ابم پاره شد منم حسابی ترسیده بود.لباسمو دراوردم گذاشتم داخل کیسه
دراز کشیدم معاینه کرد منم دردم چون زیاد بود واقعا نمیتونستم بپرسم چند سانت باز شده دهانه ی رحمم
ادامه...
ببخشید دیر میزارم ادامه رو
🙂🙃
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
یک روز قبل از روزی که زایمان کردم صبح که از خواب پاشدم دیدم لباسم خونی شده استرس گرفتم سریع اومدم به دکترم زنگ زدم گفت پاشو بیا بیمارستان به شوهرم زنگ زدم سرکار بود مرخصی گرفت اومد رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن یک سانته دهانه رحمت و برو اگه درد داشتی یا خونریزیت بیشتر شد بیا رفتم خونه شب که شد از ساعت دوازده بچه خودشو هر نیم ساعت یبار سفت میکرد درد می‌پیچید داخل کمر و دلم و نفسم می‌گرفت قبلاً هم این دردا رو داشتم حدود دو ماه بود ولی ایندفعه شدتش بیشتر بود هر چقدر خواستم شوهرمو بیدارکنم دلم نیومد و گفتم آخه من امروز ی سانت بودم ی ساعت هم تا بیمارستان راه بود گفتم الکی این راه رو نریم خلاصه تا ساعت شش صبح به خودم می پیچیدم تا شوهرم میخواست بره سرکار گفت میخوای بریم بیمارستان گفتم نه آخه من دیروز ی سانت بودم و خلاصه نمی‌تونستم بشینم یا دراز بکشم فقط راه میرفتم دردش قابل تحمل تر بود و حدودا شده بود یک ربع یکبار
ساعت یازده صبح زنگ زدم شوهرم گفتم دردش زیاد شده بریم بیمارستان ی چک بکنن من تشخیص نمیدم این درد زایمانه یا نه خلاصه تا بریم بیمارستان شده بود ساعت سه و نیم و درد ها بین راه خیلی زیاد شدن تا رسیدم گفتن شش سانت هستی و ماما اومد کیسه آبم رو ترکوند. درخواست اپیدورال کردم و اتاق خصوصی و ماما خلاصه اومدن اپیدورال کنن نیم ساعت طول کشید و خیلی بد بود دکتر گفت نخاعت تنگه ی درد بدی مثل برق گرفتگی ی دفعه می‌پیچید داخل پای راستم و جیغ می‌کشیدم و همراهش هم انقباض داشتم حدود پنج دقیقه یبار خلاصه تموم شد درد کمر و دلم از بین رفت ولی حس فشار زیاااد قابل تحمل نبود