#تجربه زایمان طبیعی
بعد دکترم اومد توی اتاق نگاه کرد گفت انقباض داری به احتمال زیاد فردا دردات زیاد میشه فردا خودتو برسون بیمارستان
منم واقعا باورم نمیشد ۳۸ هفته و ۲ روز بودم
بعد دکترم دارو هام ونامه بیمارستان و نوشت دیگ همسرم اومد داروهامو گرفت و برگشتیم خونه.
بعد دیگ تا ساعت ۱۲ شب حالم خوب بود.ولی هی انقباض میگرفت منو به همراه
کمر درد و لگن درد و پادرد
دیشب اون شب خاب نداشتم و دردام بیشتر شده بود ولی خب قابل تحمل بود.اینم بگم که دستشویی هم خیلی من و میگرفت .
دیگ ساعتای ۵ صبح شد دردام زیاد تر شده بود.شب رو خونه بابام موندم اخه میترسیدم کیسه ابم پاره شه.
دیگ هر جور بود تحمل میکردم دیگ ساعتای ۷
دردام غیر قابل تحمل شده بود دیگ زنگ زدم همسرم اومد و با مامان و بابام راه افتادیم چون ما شهرستان فریمان زندگی میکنیم تقریبا ۴۵ دقیقه تا مشهد راه
و هوا سرد شبشم برف اومد بود راه ها یکم خراب بود.دیگ توی ماشین هی انقباض میگرفت و ول میکرد دردام چند دقیقه ای شده بود.
و تحملم کم شده بود دیگ تا رسیدیم به بیمارستان
بیمارستانم هم بیمارستان موسی بن جعفر بود.خیلی رازی بودم.از همه چی و پرسنل
بعد دیگ همراه همسرمو مامانم وارد بیمارستان شدیم منو مامانم برد بخش زایشگاه.
وارد زایشگاه که شدم دردام خیلی شدید بود و نمیتونستم جواب شونو بدم.ازم مشخصات رو میپرسیدن با درد جوابشو میدادم.و
پرستار زایشگاه ازم خواست روی تخت دراز کشم برای معاینه که یهو کیسه ابم پاره شد منم حسابی ترسیده بود.لباسمو دراوردم گذاشتم داخل کیسه
دراز کشیدم معاینه کرد منم دردم چون زیاد بود واقعا نمیتونستم بپرسم چند سانت باز شده دهانه ی رحمم
ادامه...
ببخشید دیر میزارم ادامه رو
🙂🙃

۳ پاسخ

هزینه بیمارستان چقدر شد

عزیزم کاری کردی که دردت گرفته بود؟
ورزش اینا میکردی؟

.......

سوال های مرتبط

مامان آریا کوچولو🩵 مامان آریا کوچولو🩵 ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمان طبیعی: درد شدید داشتم بعد پاره شدن کیسه آب تنها تو اتاق بودم داشتم سکته میکردم همش زنگ میزدم شوهرم گریه میکردم لحظه ب لحظه دردام شدید تر میشد ۳۰ ثانیه انقباض داشتم ۲۰ ثانیه آروم بودم اولاش راه میرفتم کنترل میشد هر بارم معاینه میکردن پیشرفت نداشتم دیگ ناامید شدم ورزش نکردم تا اینکه دکتر خودم اومد معاینه کرد گفت نزدیک ۴ سانتی خوشحال شدم دکترم رفت ...باز ماما ها اومدن گفتن نه ۲ سانت و نیمی ‌...فشار جسمی ی طرف فشار روحی هم ی طرف دیگ...دیگ ناامید بودم از همچی فشار زیاد بود انقباضات شدیدتر شده بود دیگ هوا داشت تاریک میشد تا اینکه ماماهمراهم اومد شروع کرد ب ورزش دادن خیلی سختم بود اما هر چی گفت انجام دادم طی یک ساعت خیلی پیشرفت کردم دردام غیر قابل تحمل بود دکترمم اومد شیاف برام گذاشتن ورزشم دادن منم همش التماس میکردم سزارینم کنن شوهرمم میگف سزارین کنید پولشو میدم اما دکترم میگفت تا اینجا زحمت کشیده حیفه...دردام اصلا قابل توصیف کردن نیس داشتم جون میدادم تا اینکه ساعتای ۹ شب بود گفتن تقریبا فول شدی سرشم پایین اومده
مامان دلوین مامان دلوین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
دو روز بود سردرد داشتم رفتم زایشگاه ازم آزمایش خون، سونوگرافی، ضریان قلب گرفت گفت همه چی اوکیه معاینه ام کرد گفت یک سانت باز شده دهانه رحمت برو خونه اگه بهتر نشدی فردا باز بیا. تو راه ک داشتم برمیگشتم کمرم و زیر دلم شروع کرد درد گرفتن البته منظم نبود
منم خدا خدا میکردم ک ایشالله زودتر دردای زایمانم شروع بشه رسیدم خونه و دردام بیشتر و تایمش نزدیک تر بهم شد و هی دو دل بودم ک خدایا واسه معاینه اینجوری شدم یا واقعا دردام شروع شده
شب نتونستن درست بخوابم تا اینکه صبح شد و دیدم شدت دردام بیشترم شد جوری دردم میگرفت ک نمیتونستم اون لحظه تکون بخورم چون همه میگفتن بیشتر دردات رو خونه تحمل کن بعد برو بیمارستان منم هرجور بود سر کردم در کل دو شب درد رو تو خونه تحمل کردم ک فرداش تایم میگرفتم اول هر 20 دیقه بود بعدش شد هر 15 دقیقه و بعد هر 10 دقیقه
مانا همراه گرفته بودم بهش پیام دادم ک من دو شبه درد دارم امروزم بیشتر شده منظم هم شده دیگ نمیتونم تحمل کنم ک گفت بذار تایمت کمتر بشه زود نرو بیمارستان
مامان مهیار🤎🧸 مامان مهیار🤎🧸 ۲ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان دیانا مامان دیانا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی من👇

امروز ۴۰ هفته تموم شده بود وارد ۴۱ هفته شده بودم رفتم بیمارستان برای معاینه که بهم گفتن شرایطم خیلی خوبه و ۳ سانت رحمم بازه منم دردی نداشتم..
ساعت ۴ و نیم بستری شدم بهم سرم و آمپول زدن تا ساعت ۵ دردام کم کم شروع شد در حد درد پریودی خیلی خفیف هر دو دقیقه می‌گرفت تقریبا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید ولی خیلی خفیف بود جوری که من خوابم گرفته بود🫢
تا ساعت ۵ و نیم کیسه آبم پاره شد و تقریبا دردام بیشتر شد یکم راه رفتم و رو توپ نشستم و دردارو با تنفس کنترل میکردم
همون موقع دکترم رسید پرسید که احساس مدفوع نداری؟ منم گفتم که چرا دارم بعد معاینه بهم گفت دیگه رو توپ نشین خیلی سریع داری پیشرفت میکنی🫠
ساعت ۶ برام آمپول هیوسین زدن که یکم آروم شدم ولی دردام زیاد شده بود تا ساعت ۶ و رب که دیگه نمیتونستم تحمل کنم و احساس زور داشتم منو بردن اتاق زایمان و تقریبا تنفس و اینا دیگه کارساز نبود داد میزدم ولی خب زیاد طول نکشید دو تا زور زدم و ساعت ۶ و نیم دخترم به دنیا اومد😍
درد داشت بخیه هم خوردم ولی خوبیش این بود زیاد طول نکشید و زود این روند تموم شد🫠🫠
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم:

ساعت ۶ و نیم بود که پرستار اومد و بهم آمپول فشار زد،از یه نیم ساعت بعدش دیگه دردا اومد سراغم،اولش هر ده دقه بود و قابل تحمل ،رفته رفته رسید به هر ۵ دقه و دیگه قابل تحمل نبود دردام،پرستار اومد معاینه م کرد و گفت ۲ سانتی ولی دردام برا ۲ سانت خیلی زیاد بود ،ساعت شد ۹ و نیم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنین پرستار زنگ زد به دکتر ولی دکتر قبول نکرده بود گفته بود نه و کپسول فشار براش بیارین ،دیگه من از درد داد میزدم ولی کپسول فشار رو نمیاوردن یه ساعت طول کشید تا کپسول رو آوردن اومد آموزش داد و استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی کم شدن دردام نداشت اتفاقا وقتی استفاده میکردم دردام بیشتر میشد گذاشتمش کنار ولی پرستار اومد گفت اینو استفاده کنی کمک می‌کنه دهانه رحمت بیشتر باز بشه و بچه بیشتر بیاد پایین ،دیگه با هزار زور و زحمتی بود استفاده کردم ،احساس دستشویی داشتم ولی نمیذاشتن برم می‌گفتن احساس زوره نه دستشویی ،اگه هم داری رو تخت دستشویی کن
رسید دم ظهر و موقع اذان،صدای اذان اومد نهار برامون آوردن و منم گشنه ولی از شدت درد نمی‌تونستم بخورم دیگه دیدم تحمل ندارم و احساس میکردم دسشویی بزرگ دارم داد زدم خانوم پرستار من احساس زور دارم نمیتونم دیگه تحمل کنم اومد معاینه کرد و گفت ۶ سانتی فوری ببرین اتاق زایمان،ویلچر آوردن و منو بردن اتاق زایمان ساعت ۱۲ و ربع بود که من رفتم انقد داد زده بود لبام کویر شده بود و گلوم واقعا احساس میکردم پاره شده بدجور درد میکرد
مامان دلوین مامان دلوین روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
پارت سوم
مجدد اومدن تو زایشگاه معاینه ام کردن به دستم آنژیوکت زدن و دستگاه بالا سرم هم ضربان قلب بچه رو میگرفت هم انقباض ها رو تو این فاصله چند بار دیگ معاینه شدم و دکتر اومد بالاسرم گفت برو سرویس مثانه ات رو خالی کن و اومدم معاینه ک کرد کیسه ابمو پاره کرد یهو کلی اب گرم ربخت زیرم حالت چندش بهم دست داده بود چون هم خیس شده بودم هم اب خون اومده بود ازم دیگ ماما اومد بالا سرم گفت پاشو ورزش کن برام توپ اورد دردام بیشتر شده بود و هی بهش میگفتم پس کی میخوای بهم بی حسی بزنین. من از اولم گفته بودم اپیدورال میخوام و بهم گفت سعی کن بیشتر تحمل کنی دهانه رحمت بیشتر باز بشه ک زایمانت طول نکشه یکم دیگ صبر کردم ک دیدم دیگ نمیتونم دکتر بی حسی اومد بهم گفت بشین تکون اصلا نخوری و... چندتا سوزش سوزن رو تو کمرم حس کردم و بعد چند دقیقه ک گذشت کاملا دردام رفت و فقط ی حس انقباضی رو حس میکردم و مجدد معاینه ک شدم گفتن 6-7 سانت شده دهانه رحمت و حالا باید زور بزنی تا سر بچه بیاد پایین ک به نظرم سختترین قسمت همینجا بود چون خیلی انقباض های شدیدی یهو میگرفت و مدام معاینه میشدم و چک میکردن ک سر بچه چقدر اومده پایین و...
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان محیاسادات مامان محیاسادات ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۲
وقتی گفت بستری شو اولش گفتم بستری نمیشم برم خونه با درد بیشتر و بیشتر باز بشم بیام که نزاشتن گفت چون بچه دومته نمیشه ممکن بری توراه یا توخونه یهو باز بشی زایمان کنی دیگ منم ترسیدم و رفتیم برا بستری اومدم رفتم دخترمو دیدم و رفتم عصاره اسطوخودوس بگیرم صب ساعت ۸بود عطاریا بسته بودن دیگ تا اومدم ۱۰شد بستری شدم و ۱۱ امپکل فشار و شروع کردن با دستگاه و سرم یه امپولم به پام زدن و دردام بیشتر شد و منظم تر شد هر ۵دیقه میگرفت ولی خیلی قابل تحمل بودتا ساعت ۱۲ کیسه ابمو زدن تقریبا زیاد دردی نداشتم دیگ رفته رفته دردام بیشتر شد در حین دردا توپ و حرکت پله دادن ک ورزش کنم ورزشارو انجام میدادم و راه میرفتم مرتب دستشویی میرفتم تخلیه میکردم
دیگ تا ساعت ۲دیگ دردام قابل تحمل نبود زنگ زدم ماما همراه گرفتم بعد اومدن با یه شلنگ اب نمک زد مقعد برا تخلیه روده ها و یکم راه رفتم و رفتم دستشویی گلاب ب روتون احساس دلپیچه و اسهال داشتم روده هام تخلیه شد و ماما ساعت ۳ اومد کمکم کرد ورزش کردیم و ماساژم داد
دیگ دردا شدید شد تحمل نداشتم به هر دردی جیغ میزدم معاینه شدم ۸سانت بودم و سجده شدم که سرش اومد زور بهم اومد حس میکردم بچه الان میفته بردنم تو اتاق زایمان و دیگ متوجه نشدم برش زد یا ن ولی بخیه خوردنو متوجه شدم سوزن رد میشد و دیگ بچه رو گزاشتن رو شکمم و بردن خشک کردن و دستبند زدن
مامان ایلیا🩵 مامان ایلیا🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب دوستان اومدم براتون تعریف کنم
من چون بچم خونرسانیش کم شده بود .شنبه اول دی بستری شدم ساعت ۱۱ظهر .دیگه اومدن برام سرم فشار وصل کردن. خیلی درد کمی داشتم دیگه سرم رو قطع کردن دو ساعت بهم استراحت دادن تا ساعت ۵ونیم .دکترم اومد معاینه کرد گفت باید شیاف بزاریم برات تا دردم شروع بشه. دیگه اومدن شیاف گذاشتن از ساعت ۷شب بود دردام شروع شد میگرفت درد و ول میداد. ۵دقیقه ای یک بار بود معاینمم که میکردن ۱.۵بودم همش . تا اینکه داشتم قدم میزدم ساعت ۸و۲۰دقیقه بود یهویی یه چیزی گف تق😐کیسه ابم پاره شد واااای خدا تازه از اون موقع بود که دردام زیاد شد .یعنی اون زمانی که دردم‌ میگرفت خیلیییی دردناک بود. چند دقیقه ای که درد ول میکرد فکر میکردم خوب شدم که یهو دوباره درد میومد. خلاصه اینکه خیلییی درد کشیدم تا ساعت ۱۱شب شده بودم سه سانت. نا امید بودم کلا .جیغ میزدم .گریه میکردم . میگفتم منو بفرستین سزارین غلط کردم.😑بس که درد داشتم و معاینه کردناشون دردناک بود . اپیدورال هم از ۴سانت میزدن. ولی من بس بی قراری کردم زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت براش اپیدورال بزنین با همون سه سانت. دیگه من انقد اذیت بووودم هی میپرسیدم کی میرسه دکتر بیهوشیییی به سختی تحمل کردم . البته یک ساعت شد تا دکتر اومد و من تو این یک ساعت شدم ۴سانت .بلاخره دکتر اومد ساعت ۱۲و۲۰دقیقه بود. سوزن اپیدورال رو وصل کرد تو کمرم .یه سوزش کمی داشت موقع وصل کردنش بعدشم دیگه عادی بود. خلاصه سوزن رو که زد و بی دردی رو تزریق کرد. وااای عالییییی بود یهویییییی همه دردام تموم شدن باورم نمیشد خیلی خوب بود برای من که آستانه تحمل دردم پایین بود.
بقیشو تاپیک بعد میگم