۱۰ پاسخ

خدا نگدره ازشون ک میدونن طرف نمیتونه طبیعی..‌اینجوری زجرش میدن

الهی خیر نبینند اونا باید از عذاب وجدان مرده باشند

چرا انقدر اصرار به طبیعی دارن باید دور از جون طرف تا پای مرگ بره تا سزارین بشه؟؟

الهی چقدرسختی کشیدی😥😥

خدا لعنتشون کنه

خدا لعنتشون کنه خب از همون اول باید سزارین می‌شدی

ب نظرم ک از دکترت شکایت کن

عزیزم چقدر درد کشیدی 🥹😢

والای چقدر سخت،🥺🥺از ۲طرف بخیه خوردی ،کاش از اول از دکتر نامه می‌گرفتی سزارین میشدی،خدا از کادر اون بیمارستان نگذره ،انقدر عذابت دادن

کاش میشد شکایت کرد🥲

سوال های مرتبط

مامان هیراد مامان هیراد ۶ ماهگی
بردنم اتاق عمل ساعت هفت عصر ساعت هفت و ربع بچه به دنیا اومد خداروشکر دیگه بردنم ریکاوری به بچه شیر داد پرستار دوساعت ریکاوری بودم بدنم همش میخارید از موقع عمل تا چند روز بعدش خلاصه ساعت نه آوردند تو بخش گفتن نه باید سرتو بالا بگیری تا هشت ساعت نباید آب بخوری و ... خلاصه انقد تشنه بودم میگفتم کاشکی یه پارچ آب میخوردم بعد میمردم پرستارا و مریضا و .. هم هی میگفتن خوشبحالت سینه هات شیر دارن بچه راحت گرته سینه رو آروم خوابیده و ... بچه اولته خوشبحالته و .. خب فرداش باید ترخیص میشدم به خاطر اینکه من تنها زایمانی بودم کسی نبود دیگه نزدن واکسنا پسرمون گفتن یه شب دیگه باید بمونی خب خلاصه منم دکتر. گفت سوند رو در بیارن و باید بلند شم برم دستشویی که عفونت یا چسبندگی و.. نگیرم خلاصه بلند شدم و رفتم کلا زیاد درد و حس نمیکردم شوهرم بلام پمپ درد گفته بود بزنن خوب بودم فقط نمیتونستم بشینم درست و ... خلاصه شب موقع خواب پسرم همش بی قراری میکرد سینه امو میزاشتم میک میزد انقد تا صبح سینه ام یه سره تو دهنش بود و ربع ساعت یه بار پوشکش عوض میکردم تا صبح یه سره بغلم بود حتی یک ثانیه نزاشت بخوابم یا دراز بکشم نه خودش خوابید نه من صبح که شد دیگه مدفوعش از سیاه رنگ شد زرد دکتر گفت خیلی خوبه به خاطر اینه که شکمش زیاد و خوب کار کرده ولی من درد بخیه هام شروع شده بود از بی‌خوابی چند شب که نخوابیده بودم داشتم بیهوش میشدم نمیتونستم چشمامو باز کنم از درد خلاصه ظهر ترخیص کردن و دارو نوشتن برام اومدیم خونه تو راه خواستیم بیایم پام لیز خورد خوردم به نرده بيمارستان بخیه هام درد گرفتن شدید مجبور شدم شیاف بزنم از دردشون
مامان آوش مامان آوش ۱ ماهگی
سلام دوستان تجربه خودم از زایمانم رو میزارم براتون انشالله به دردتون بخوره :
من کیسه آبم توی 39 هفته و 4 روز پاره شد و هیچ دردی نداشتم ساعت 6 و 40 دیقه شب رفتم بیمارستان دهانه رحمم یک سانت بود و اینو بگم من ترس از معاینه داشتم واسه کسایی که ترس معاینه دارن اصلا توصیه نمیکنم زایمان طبیعی رو چون هر یک ساعت میان معاینه میکنن و من برای من خیلی خیلی بد بود بهم دوبار آمپول فشار زدن و دهانه رحم من تا فرداها دوبار آمپول فشار بازم باز نشد کپسول هم گذاشتن و باز نشد 20 ساعت با کیسه آب پاره نگهم داشتن بعد بردن سزارین درکل فوق العاده سخت بود چون من درد داشتم ولی پرستارا میگفتن طبق دستگاه این دردا درد زایمان نیست . خلاصه فقط سزارین 👌😍 من راضی بودم چون درد جفتش کشیدم و ترجیحم سزارینه. و البته چون 20 ساعت با کیسه آب پاره نگهم داشتن بچم عفونت خونی گرفت و 12 روز بستری بود منم همراهش بودم . خلاصه که به شدت زایمان سختی داشتم و اینم بگم قبلش خیلی راجب بیمارستان تحقیق کردم اما خب دیگه به شانسم هست .... روزای بد من گذشت خداروشکر ... اما خواهرانه میگم خیلی خیلی به بیمارستانی که میرید توجه کنید و به خودتون ببینید واقعا توانایی چه زایمانی رو دارید .. .... انشالله که همیشه خیر باشه براتون . تجربه زایمان هیچوقت از یاد نمیره ❤️🌻
مامان نیک مامان نیک ۲ ماهگی
زایمان پارت 1
۳۸هفته و ۵ روزم بود که ساعت ۱:۳۰شب یهو کیسه ابم پاره شده رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بود با دکترم هماهنگ کردن ک اگ تا صبح دردم شروع نشه صبح زود امپول فشار میزنن خلاصه منم انقد میترسیدم مدام گریه میکردم خلاصه دردم شروع نشد بهم امپول زدن اولش دردم کم بود ساعت ۹صبح شدید شد دیگ ۱۰به بعد هر یه دیقه شده بود دردم معاینه میکردن کند پیش میرفتم با درد شدید ۲سانت بودم دیگ ساعت ۱۱ دردم یکسره بود مثلا اول میگرفت ول میکرد این دیک کلا درد داشتم جیغ میزدم دوست داشتم بمیرم خیلی خیلی درد داشتم ک دکترم اومد معاینه کرد ساعت ۱ بعداظهر بود ک همون ۲ سانت بود پیشرفتی نداشتم اورژانسی بردنم سزارین انقد درد داشتم گریه میکردم سریع بچه رو در بیارین من دارم میمیرم از درد زیاد فقط میلرزیدم خلاصه سزارین شدم ساعت ۲:۰۵ بعداظهر پسرم به دنیا اومد تو ریکاوری بودم بهم گفتن پمپ درد نمیخوای گفتم ن خداروشکر درد نداشتم فقط دوبار شکممو فشار دادن درد داشتم
مامان گندم🧚‍♀️🌾 مامان گندم🧚‍♀️🌾 ۷ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان 😺فسقلی😺 مامان 😺فسقلی😺 ۶ ماهگی
مامان ماهور مامان ماهور ۷ ماهگی
دوستان سلام من رفتم بیمارستان مهدیه زایمان کردم از تحریم می‌خوام براتون بگم
من پیش دکتر صالح گرگری تو مطبشون میرفتم
ایشون تو بیمارستان مهدیه هم هستن
ماه آخر بهم گفت که هفته ای دوبار باید چک آپ شم چون دیابت داشتم و بچم بریچ بود
گفتن یکبار در هفته برم مطب و یکبار هم درمانگاه بیمارستان
۳۸ هفته بودم رفتم درمانگاه که گفتن مایع دور جنین کم شده باید بستری شی
رفتم بستری شدم و آزمایش گرفتن گفتن کیسه آب پاره شده و باید زایمان کنم
دیگه همونجا زایمان کردم دو شب بلوک زایمان بستری بودم قبلش
مدام چک میکردن و دستگاه nst بهم وصل بود بسیار مهربان بودن و خیلی حواسشون بود
روز دوم ساعت هشت عصر رفتم برا سزارین چون بچه بریچ بود
اتاق عمل عالی بود استاد بهفروز عمل کردن
پرسنل اتاق عمل خیلی خوش برخورد و مهربان بودن حتی دکتری که بی حسی کرد کلا در طول زایمان کنارم ایستاد و دستمو گرفت و نوازشم میکرد چون من خیلی ترسیده بودم و استرس داشتم
بعد از عمل بردن اتاق بستری
ولی اونجا راضی نبودم از لحاظ بهداشتی سطحش پایین تر از بقیه جاها بود
چون من قسمت پریناتولوژی هم بستری بودم قبلا به خاطر ذیبابتم اونجا خیلی تمیز بود و من ذهنیتم همچین چیزی بود
اتاقهای بستری پس از زایمان خیلیییی شلوغ بودن و گرم 🫤
در کل راضی بودم از عملم خیلی خوب عمل کردن درد هم نداشتم
مامان بَشِهههههه👶 مامان بَشِهههههه👶 ۹ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دکتر که اومد مجدد معاینم کردن گفتن هنوزم دو سانتی چ من با اونهمممممهه درد دنیا رو سرم خراب شد😥😥🥲
و دکتر گفت پیشرفت نکردی و کیسه ابت هم ترکیده برا بچه خطرناک برو برای سزارین
خلاصه ساعت ۱۰/۵ بردن برای سزارین
و دکتر تو اتاق عمل گفت تو الان ۷_۸ سانتی چرا گفتن دو سانت 😑😑 ولی دیگ کار از کار گذشته بود و سوند گذاشته بودن و بی حسی زده بودن و در آخر بعد اون همه درد ک پاهام هنوز داشت می‌لرزید سزارین شدم

اینو بگم ک من اینقدر درد داشتم ک اصلا درد سوند و سوزن بی حسی رو حس نکردم و جراحیم خوب و تمیز بود شکر خدا

ولی حین عمل انگار ب بی حسی واکنش داده بودم ضربان قلبم رفته بود بالا ک یه عالمه بی حسی بهم زدن
واین باعث شده بود بعد عمل گیج و منگ بودم تا دو روز و واقعا یادم نمیاد چیا گفتم و چیکارا کردم

خلاصه ک من درد هر دو کشیدم و الان کوچولوم تو بغلم شکر خدا 💜🤲🏻
انشالله زایمان راحت قسمت همه باردارا و چشم انتظارها😍

بارداری
زایمان
آنومالی
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
پارت ۴
وقتی دراز کشیدم لامپ روشن کردن رو شکمم چون سقفش حالت شیشه ای داشت شکم خودمو توش دیدم و حالم بد شد احساس بالا آوردن داشتم خیلی حالت تهوع داشتم خلاصه وقتی شکمم پاره کردن زور زدن بچه رو درآوردن وقتی صداشو شنیدم بهترین حال داشتم همه چیو یادم رفت
کلا زیر ۳ دقیقه شد که بچه رو آوردن ولی وقت بخیه زدن یه ۱۰ دقیقه ای طول کشید ولی دکتر بهم گفت تا ۸ ساعت نه پاتو تکون بده نه سرتو چون کمردرد وسردرد شدید میگیری
وقتی آوردن تو اتاق اتاق شلوغ بود خانوادم جمع شده بودن تا نوه شونو ببینن از همه خوشحال‌تر همسرم
ساعت نزدیک ۱ شب بود که کم کم داشت حسم برمی‌گشت درد داشتم فقط حای بخیه هام درد میکرد خلاصه اومدن ماساژ رحمی دادن اونم اصلا درد نداشت خداروشکر غیراز سوزش بخیه هام هیچ دردی حس نکردم اونم دوتا شیاف گذاشتم خوب شدم
تا فرداش ساعت ۸ صبح یه چای خرما خوردم ساعت ۱۱ شروع کردم به راه رفتن رازیانه دم شده هم خوردم که باعث می‌شد لختگی خونو بیاره بیرون دیگه سرپا شدم
ساعت نیم عصر مرخص شدم
ساعت ۸:۳۵ دقیقه ۱۳ آبان شب یکشنبه پسر من به دنیا اومد
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۱۰ ماهگی
#تجربه زایمان پارت چهارم

دیگ شروع کرده بودن به بخیه زدن، کم کم یه لرزی افتاده بود ب جونم که تو عمرم اونطوری نلرزیده بودم کل فکم میخواست بشکنه انقد که دندونام محکم میخورد بهم دستامم نمیتونستم کنترل کنم .
عمل تموم شد و منو بردن ریکاوری،روم پتو انداختن بخاری برقی زدن ولی لرزم کم نمیشد اینجا یه بد شانسی اوردم که بخش شلوغ بود من ۲ساعت ریکاوری موندم و همه بیحسیم رفته بود وااااای نگم از اون فشارایی که میدادن از رو دلم دااااد میزدما چون بی حسیم رفته بود شد ساعت ۴عصر و بخش یه جا خالی پیدا شد و منو میخواستن تحویل بخش بدن آاااااخ که از این تخت میخواستن بذارنم رو اون تخت چقد درد داشتم.از اتاق عمل اوردنم بیرون مامانم و همسرم پشت در بودن ب حدی حال من بد بود رنگشون پریده بود
منو آوردن بخش و دوباره میخواستن بذارن رو تخت باز اون درد وحشتناک رو کشیدم. به شدت درد داشتم آوردن مسکن زدن تو سرم و دوتا هم شیاف گذاشتن بعد چند دقیقه یکم بهتر شدم ولی هنوز نمیتونستم تکون بخورم پاهام جون نداشت.
ماما اومد گفت میتونه ۱۲شب یه چیز شیرین بخوره و تا اون موقع هیچی نخوردم بعد ساعت ۱۲ اومدن گفت ساعت یک و نیم شب بلندم کنن راه برم
و یه دردی رو اون موقع کشیدم که توی این ۲۵ سال همچین دردی نداشتم خلاصه بلند شدم با هر دردی بود چند قدم رفتم و دوبار برگشتم رو تخت
بعدش دیگ هر ۴ الی ۶ ساعت شیاف میذاشتم و در طول این مدت که بستری بودم چندباری بلند میشدم راه میرفتم چون از لخته شدن خون تو پا بشدت میترسیدم

و در آخر منی که برای طبیعی آماده شده بودم سز شدم
ولی الان که فکر میکنم شاید هیچوقت نمیتونستم درد طبیعی رو تحمل کنم و به خواست خدا سز شدم
اینم از تجربه زایمان من اگه بازم سوالی دارید بپرسید جواب بدم