تجربه زایمان

سزارین:۱

وقتی تقریبا ۱۴ هفته بودم چکاب ک دادم یه کوچولو قندم بالا بود. همونجا دکترم دو شب منو بستری کرد و قندامو‌چک کردن اوکی بود ولی بازم واسم انسولین داد گف دو هفته قنداتو‌ چارت کن.منم وقتی فهمیدم واقعا قندمصنوعی رو حذف کردم و بقیه چیزارو با احتیاط میخوردم.تا اینک قندم کلا نرمال شد و انسولین نزدم کلا دو هفته زدم. ولی دکترم گف بازم حواست باشه و چک کن همیشه. دستگاه داشتم دگ هر روز معمولا یدفه گاهی دو دفه چک میکردم. تا اینک از ۳۵ ببعد یهو یروز قندم پایین بود دوباره یهو خیلییی میرف بالا. این دو سه هفته اخر واقعا استرس داشتم واس قند. با دکترم ک مشورت کردم گف باید بستری شی اگ قندات بالا باشه ختم بارداری بدیم چون دگ تقریبا ماه ت هم داره کامل میشه. دکتر خودم بیمارستانی بود ک خیلی از مسبر خونمون دور بود. دگ من سه شنبه رفتم یه بیمارستان نزدیک ک پرونده تشکیل بدم ک اگ این مدت دردمم گرف اطلاعاتم اونجا باشه. من رفتم بیمارستان حالا اسم بیمازستان رو نمیارم. اصن مهم نبود ک قندم بالاس یسری ازمایش و‌سونو نوشتن برام گفتن برو شنبه بیار جواباتو. خلاصه اومدم خونه و اصن تو دلم اشوب بود ب دکترم ز زدم و توضیح دادم گف فردا بیا نامه بدم بستری شی. دگ من فردا ک چهارشنبه بود صب رفتم نامه داد رفتم بستری شدم شب قندامو چک کردن نرمال بود. دگ گفتن آزمایش خون و ادرارم گزفتیم فردا اماده میشه گفتن صبح هم اماده باش ک سونو دارین. صبح اومدن قندمو گرفتن قندم پایین بود. دگ ۹ صبح بود صدام زدن رفتم واس سونو. من چون زایمان اولم بود میخاسم سزارین شم ولی بیمارستان قبول نمیکرد. دگ نوبتم ک شد سونو شدم چون قندم بالا پایین بود وزن بچه بالا بود ینی تو دو سه هفته وزن بچه از ۲۷۰۰ شده بود ۴.

۱ پاسخ

بسلامتی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان آرمان🩵 مامان آرمان🩵 ۴ ماهگی
تجربه سزارین من
سلام دوستان عزیزم من ۰۳/۰۴/۰۶ زایمان کردم
یکشنبه ۳تیر نوبت دکتر داشتم هفته قبلش ک رفتم دکتر بچه عرضی بود گف ک اگ نچرخه سزارین میشی ی هفته دیگ صبر میکنیم ک بچرخه چون لکه بینیم داشتم دکتر گف دیگ باید درش بیاریم چ طبیعی چ سزارین دیگ استراحت مطلق شدم و امپول ضد انقباض میزدم تا ی هفته چون درد داشتم (دکترم خیلی سخت گیره هرجوری بود میخاست طبیعی بیارم) سونو هم برام نوشت ک ببینه چرخیده یا ن همون روز سونو رفتم بچه بریچ شده بود دکتر گف فردا برو یبار دیگ سونو بده چون بیمه قبول نمیکنه هرچی ب زایمانت نزدیک باشه بهتره بری سونو
نامه بستریم داد بهم برای چهارشنبه گف سه شنبه شب برو بستری شو
رفتیم بیمارستان و بستری شدیم گفتن از ۱۲شب به بعد چیزی نخور من اصلا تحمل گشنگیو نداشتم تو بارداری خیلی سختم بود 😂😫 خلاصه صب شد و منم هی استرسام بیشتر میشد ساعت ۸ونیم بود ک دکتر اومد به پرسنار بخش گف ببریدش سونو اگ نچرخیده بود بچه بیاریدش اتاق عمل😐 ینی تا لحظه اخرم منو بردن سونو
بعد از سونو رفتیم اتاق عمل پرسنل اتاق عمل مث فرشته ها بودن اینقده ک مهربون و خوب بودن واقعا اخلاقشون خوب بود بهم سوند وصل کردن و امپول بیحسی زدن
موقع عمل خیلی سردرد داشتم و حالت تهوع در حدی ک میخاستم بالا بیازم بهم دارو زدن و اکسیژن وصل کردن خیلی بهتر شدم
مامان روژیا مامان روژیا ۴ ماهگی
پارت اول
جمعه عصر رفتم بیمارستان نامه رو دادم گفتن نمیشه چون مهر یا امضا دکترو نداره دکترمم خیر سرش رفته بود مرخصی گفتن دکترای دیگه قبولش ندارن برو مطب دکتری ک میخوان عملت کنن نامه بیار فرداش منم خیلی ناراحت شدم چون فرداش وقت عملم بود صبح با مامانمو شوهرم رفتم مطب نوبت گرفتیم گفت واس چهار عصر واقعا اعصابم خورد بود ک مامانم گفت بیا یه سر بریم بیمارستان شیفتا عوض شدن الان شاید اونا قبولش کنن رفتیم هیچی نگفتیم نامه رو دادیم گفتن باشه این نامه رو قبول نمیکنیم ولی امروز وقت خودته ما بهت نامه بستری میدیم خلاصه به دکتری ک نوبت گرفته بودم زنگ زدن دکترم پذیرفت و گفتن برو کارای لازم بستری رو انجام بدیم واقعا خیلی خوسحال شدم باورم نمیشد فقطم بخاطر مامانم بود قربونش برم بردنم یه اتاق نوار قلب زدن و رگمو گرفتن بعدش گفتن شلوارتو درار سوند میزنیم خیلییی لحظه بدی بود اولش ک وصل کردن درد نداشت ولی بعدش مث این بود ک عفونتاینا داشتم واژنم خیلی درد داشت نمیتونستم راه برم قلبم یه جور شده بود بردنم رو تخت بستری تا دکتر بیاد
مامان nil🌛mah مامان nil🌛mah ۶ ماهگی
منم اومدم با تجربه زایمانم 🥰❤️سی اردیبهشت ساعت هفت قرار بود برم بیمارستان حاضر شدم رفتم دکترم تو نامه فقط نوشته بود بستری و اطلاع دهید من نامه رو دادم ب پذیرش ی نامه دیگه داد گفت برو بالا کمیسیون تایید کنه خلاصه من رفتم بالا ی خانمه بود میگفت وقتی دکترت دلیل ننوشته من نمیتونم بنویسم پایین سزارین اختیاری ازاد حساب کنی منم الا بلا زنگ بزنین دکترم رفتم ت اتاق لیبر ایقد عجز ناله کردم تا زنگ زدن دکترم دکترممم بهشون گفت بستری کنن جهت زایمان طبیعی تا خودش بیاد خلاصع من ک ب دکترم اعتماد داشتم میدونسم ک میاد بهش زیر میزی هم داده بودم نامه رودادم همسرم رفت کارام کرد نامه بستری گرفتم خوابیدم ان اس تی گرفتن همش دعا میکردم تا دکترم بیاد میگفتم یا خدا ممکنه یهو امپول فشار بزنن منم قرار باشه طبیعی بیارم تا این ک لباسام عوض کردم ک همون خانمه گفت این خانم سزارینه منم خوشحال سرمم وصل کردن اتاقمم بهم گفتن بستری شدم تا دکتر بیاد ی خانمه هم بود کنارم داشت درد طبیعی میکشید من بیشتر ترسیده بودم 🥺🤣چقد براش دعا کردم
مامان محمد و محیا مامان محمد و محیا ۵ ماهگی
تجربه زایمان
۲
رفتیم شهدا بخاطر تب و لرز شدید اونجا دکتر تبم و گرفت گف ۳۹ درجه خیلی ترسیدن گفتن چرا زودتر نیومدی بره زن حامله خیئیلییی خطرناکه این تب ضربان قلب بچه رو شنیدن خیییلیئی بالا بود گفتن خانوم بچت از تب داره پرواز میکنه سریع باید بستری شی حالا من چقد کارا داشتم وسیله هام هیچی برنداشته بودم گفتن بری خونه بچث چیزیش بشه بما ربطی نداره بستریم کردن شوهرم کارای بستری رو کرد لباسام و عوض کردم شرو کردن سرم و امپول زدن دوتا دستامم انژیو زدن سرم پشت سرم ۶ تا سرم بهم زدن داخلشم نمیدونم چتتا امپول تا ضربان قبل بچه اوکی شد ساعت ۵ صب بستری شدم تا ۹ صب زیر سرم خدارشکر ضربان قلب بچه اوکی شد و من هی استرس داشتم ک بهم امپول فشار نزنن دکتر اونجا معاینم کرد زنگ زد به یه دکتر دگ گف خانوم دکتر واژنش از داغی داره میسوزه از تب بالا خلاصه خیلی هول کرده بودن دگ هرجور شد ضربان قلب بچه اوکی شد و تب منم اومد پایین بعد منو فرستادن طبقه بالا بخش تحت نظر گفتن فعلا باید تحت نظر باشی تا ببینیم چجوره منم همچنان اصرار ک میخام برم خونه و فلان ولی بهتر ک نرفتم چون واقعا ممکن بود خودم و بچه چیزیمون بشه گفتم من فعلا نمیخام زایمان کنم گفتن ما اصن به زایمانت کار نداریم میخاستیم تبت و بیاریم پایین و این حرفا رفتم بالا و بهم چنبار سرم وصل کردن و شب و نگهم داشتن قرص میدادن خدایی رسیدگی و اخلاقشون عالی بود خدا خیرشون بده حتی تست کرونا هم گرفتن ولی منفی بود اونشب و من بستری شدم و تو یه اتاق تنها بودم چون تب داشتم تو اتاق ایزوله نگهم داشتن من اونشب خیلی تنها بودم تاحالا تو زندگیم بستری نشده بودم بیمارستان اونم تو یه اتاق تنها نشستم به قران و زیارت عاشورا خوندن گفتم خدایا هررررچی میخاد بشه دگ کار ندارم به صلاحم بشه
مامان دلوین مامان دلوین ۷ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ ۶ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بنویسم واقعا زایمان راحت عالی داشتم من خدارو شکر و بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم ولی عالی بود برا من ، ۵ شنبه از ۶ صبح دردام کم کم شروع شد ی دردی بود ک یهو میگرفت در حد چی ول میکرد تا نه صبح هر نیم ساعت ی بار درده می اومد رفتم بیمارستانی ک دکتر خودم بود گفت دو سانت بازی برو دردات بیشتر شه بیا ساعت ۴ بستری شی در دا همون بود اومدم یکم ورزش کردم ساعت ۴ رفتم گفت همونی بستریت نمیکنم معایینه کرد گفت برو هیچی دیگ پامو گذاشتم تو ماشین ک برگردیم دردام شدید تر شد خیلی شدید با فاصله هم رسیدیم خونه دیگ من مرگو داشتم میدیدیم از درد درد شدید ک یهو میگرفت ول میکرد ، از درد نرفتم دیگ تهران پیش دکترم رفتم تامین اجتماعی شهریار دید منو ۴ سانت‌باز بودم گفتش بدو برو بستری شو ، اومدن بستریم کردم بی حسی زدن ب کمرم از کمر ب پایین کلا بی حس ، خلاصه ک من اصن از زایمان هیچی نفهمیدم اگ طبیعی بودین حتمااا بیحسی بزنین چون خیلی خوبه