۷ پاسخ

بچه هارو درگیر قهر نکنید بزارید بره بازی کنه دوروز دیگ شما خوب میشین

من خودم مخالفم بچه رو وارد بازی بزرگترا کنی باید گذاشت بچه‌ها کار خودشونو بکنن ولی خب منم دخترم همش تو خونه تنهاست با من و پدرش فقط چند وقت یکبار که بریم خونه مادرم بمونیم یا وقتی شوهرم مرخصی باشه شب میریم خونه مادرش

عزیزم اگ با شوهرت قهرن تو قهر نکن مثل قبل رفت و آمد کن اگ اونا قهرن نمیخان شماهم برین دخترو و ببر بیرون پارک اسباب براش بگیز هیچ وقتم نزار بچه ات وابسته بشه براش توضیح بده ک نمی تونیم بریم پیششون

نه بازی با خودت فایده داره نه پارک نه خانه بازی هیچکدوم از بی قراری دخترت به هم بازی هاش کم نمیکنه تجربه دارم که میگم منم پسرم صدای بچه های خواهر شوهرمو میشنوه میره هرچقدرم که مشغولش کنم بازم میره
بزار بره بازی کنه گناهه انگار زندانیش میکنی

هیچی خودت بیشتر بازی کن
ببر پارک خانه بازی
ب دخترتم بگو فعلا نمیشه بری

وا خوب بچه رو چکار داره اخه

ببرش بیرون خونه بازی یا پارک

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی🐥 مامان جوجه طلایی🐥 ۲ سالگی
سلام خانما حال داشتید تاپیک منم ببنید
من چند وقت پیش گفتم که ما با خانواده شوهرم تو یه ساختمون هستیم
دختر جاری من ۹ سالشه پسر اون یکی جاریم ۸ سالشه اینا با بچه من بازی میکنن یه بار خوبن یه بار لج بچمو درمیارن یه بار دخترم لجش پر میاد چنگ میزنه خلاصه بازی میکنن
دختر جاریم با دخترم خوبه ها دوسش داره فقط نمیدونم چرا بعضی وقتا یه کارایی میکنه آدم میمونه مثلا لج دخترمو یواشکی درمیاره دخترم چنگ میزنش میره پیش همه میگه آوین منو چنگ زده و بزرگش میکنه
چند وقت پیش ها هم پسر جاریم اومد گفته النا گفته آوین و بزاریم تو آسانسور اونجام تاریک بشه زبونم لال تا...... بشه منم خیلی عصبی شدم بهشون گفتم این حرفا چیه میزنید اگر میبینید نمیتونید باهم بازی کنید دیگه نزدیک آوین نیاید. از اون موقعه جاریم و برادر شوهرم رفتن تو قیافه برادر شوهرم اومده پیش پدرشوهرم گفته آره گفته نزدیک بچه من نیاید نمیگه چرا گفته اخه این حرفو خلاصه منم کشش ندادم هروقت جاریم تو راهرو بود نمیرفتم تا نبینمش بلاخره بعد امروز تو خیابون دیدمش اومد سلام کرد بعد به دخترم گفت چیه توام مثل مامانت تو قیافه ای شروع شد گلایه کردن که آره بچه تو بچمو چنگ میگیره من نادیده میگیرم تا بچه من این حرفو زده ناراحت شدی میگم بابا بچه من ۲ سالشه این چنگ زدن و رفتید پیش عالم و آدم میگید همه به دید وحشی به بچه من نگاه میکنن میگم توقع از بچه من دارید از بچه خودتون ندارید میگه خب بچس اون یه حرفی زده میگم بابا ۹ سالشه ماشالله خانوم شده میگه نه بچس ۹ سال سنی نیست که
همش میگه تو بی منطقی از وقتی آوین دنیا اومده رفتارت عوض شده میگم چرا شوهرت رفته پیش بقیه گفته میگه از عمد رفت گفت چون شوهر توام مجرد بود بچم هرکاری میکرد میرفت پیش باباش میگفت😐