مامانا مادر شوهرم اومد خونم خونش طبقه بالاس اون......بعد بچمو بغل کرد گفت من میبرمش بالا تو ظرفیت بشور منم گفتم نه گریه میکنه بلندش کرد رفت بره منم پوشیدم برن چون میدونستم گریه میکنه بعدش نرفت پسرمو گزاشت الان عذاب وجدان دارم

عزیزم حساسیت نمیخاد منم طبقه ی پایین مادر شوهرم اینا هستم اتفاقا از خدامه نیم ساعت ببرن کارامو بکنم چیه مگه دشمنش که نیستن نوه شونه چیه مگه
سریع کارامو‌ میکنم میرم میگرم ازشون نیم ساعتی قراره چه اتفاقی براش بیوفته بیشتر از ما دوسش نداشته باشن کمتر ندارن
اتفاقا بعضی وقتا خیلیییی خابم میاد میدم دستش یه ساعتی میخابم خودمم😊

خب میدادی میبرد خودت ۵دیقه بعدش میرفتی بنده خدا میخواسته کمکت کنه

خواسته بهت کمک کنه بندهحده

خب گریع میکرد میورد، منم بچمو میدم شوهرم میبره خونه مامانش یه کوچه پایین تره، بعد اگه گریع کنه خودشون میارن

خوب کردی میگفتی همینجا بشین پیشش تا من ظرفامو بشورم

عذاب وجدان نداره. بچه باید پیش مادرش باشه.

بستگی ب اخلاقشون داره اگه فک میکنی بعد میخوان راه و بیراه ببرنش و از دستت در میره خوب کردی امااگه میشناسیشون و میدونی قصد کمک دارن بزار ببره

چرا خب پوشیدی باهاش بری بالا بچه رو گذاشت تنها رفت😅

من یه پسر ۷ ساله دارم از رفتارهای اون اینقدر نگران نمیشم که از تنها شدن بچه ام با مادرشوهرم نگران میشم اون روز شکلات داده به بچه ام سیب کامل داده کم مونده بمونه تو گلوی بچه به دور از چشم من
خیلی هم خوب می‌کنی بچه باید پیش مادرش باشه

من دخترم دو سالشه الان پیش مادرشوهرمه خیلیم دلش واسم تنگ شده ولی لازمه یه وقتایی پیش اونا باشه

عذاب وجدان نداره منم تنها نمی‌ذارم بچه مو

همون بهتر ندادی میموند خونتون مراقبش میبود تا کارات تموم شه چ لزومی داشت ببرتش

ناراحت شددددد