۴ پاسخ

براش خیرات بده خدابیامرزتش

به نیت پدرتون به آدم های نیازمند خیرات بدین تا روحشون در آرامش باشه

پدر منم فوت شده😭روز به روز داغش سخت تر شده

در قید حیات نیستند پدرتون؟

سوال های مرتبط

مامان عشقم مامان عشقم ۹ ماهگی
وای خدا مردم ازخجالت،واقعا عاجز شدم دیگه،رفتیم بیرون وسایل بازی فکری میفروختن،دیدم قیمتاش میلیونیه،نخریدم دخترم وسط مغازه شروع کرد به جیغو گریه باید بخری،به زور اوردیمش بیرون همه داشتن نگامون میکردن،دیشب رفتیم بیرون باخونوادم پارک رفتیم دخترم گفت برم وسایل بازی گفتم دستت شکسته اگه تاب داره بریم سوارت کنم که خیرندیده ها ازپارکای قم تابارو جمع کردن فقط سرسره داره،بهش گفتم سرسره بری دستت بدتر میشه جیغ زد باید برم گفتم باشه خودم سرش دادم یکم که دستش اذیت نشه گفتم بسه دیگه شروع ورد به جیغ وگریه کل پارک به ما نگاه میکردن،حالا امروز بردمش بیمارستان واسه دستش منتظردکتر بودیم دیدم کتاب قصه میفروشن بدونه برداشتم براش گفت دوتا بردار،یدونه دیگم انتخاب کرد گفت دوتام ازاون بردار گفتم بسه دیگه ۲تا کافیه گفت نه باید ۴تا بردارید گفتم باشه،۴تا برداشتم گفت یکی دیگم میخوام گفتم نه،وای تو بیمارستان نشست وسط شروع کرد به جیغو گریه،پذیرش گفت بچتونو ببرید بیرون،بازور بلا بغلش کردم اوردمش بیرون،واقعا دوس ندارم جایی برم دیگه اصلا حرف نمیفهمه،میریم خونه مادرشوهرم میره میمونه طبقه پایین خونه عمش میگم نرو میگه باید برم،مهمونیا موهاشو شونه نمیکنه شلخته میاد همه میگن موهاشو کوتاه کن،۴سالشه،حرف زدم باهاش،محبت کردم تشویق کردم،داد زدم آدم نشده چیکارکنم خواهرم میگه ببرمشاوره،مشاوره ام هزینه ها خیلی زیاده هرجلسه اش خداتومن پولشه
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
امروز که رفته بودیم بیرون خواهرم داشت خرید میکرد منم تو مغازه نشستم رو صندلی شیر یاسین میدادم
یهو یه دختره از اون داف ها 😅 با دوتا پسر اومدن تو
پسرا داشتن خرید میکردن دختره اومد پیش من وایساد هی به یاسین نگاه میکرد و دست میکرد به صورت یاسین نازش میکرد
یاسین هم حواسش پرت شد دیگع شیر نخورد منم اومدم شیشه بزارم تو دهنش دهنشو بست داشت به دختره نگاه میکرد یهو دختر با یه لهن تندی گفت نمیخواد دیگه به زور بهش نده ( تو دلم گفتم تو رو سننه اخه عن خانوم 😒 )
بعد دیگه شیشه رو گذاشتم تو کیفم یهو دست برد زیر بغل یاسین گفت بدش به من 😐 یعنی نه اینکه میدیش به من ؟ گفت بده به من . انگار بچه ی اونه من بغل کردم
منم گفتم نه مرسی غریبی میکنه دیگه تا آخر گریه میکنه اذیتم میکنه اینم قیافشو کج کرد رفت دوباره دیدم اومده پشت سر من هی داره دستای یاسین رو میگیره
منم گفتم دستشو لطفا نگیرین
دوباره با یه لهن تندی گفت چی گفتی ؟ چرا نگیرم ؟
دیگه اینجا دلم میخواست جرررش بدم
گفتم دستتون رو زدین به وسایل کثیفه بچه دستشو میکنه به دهن مریض میشه
حقیقتا من آدم پررویی نیستم که جواب بدم ولی سر بچم شوخی و رودروایسی ندارم مخصوصا با این آدمای پررو 😶😒