۶ پاسخ

بچه من اینقد اجتماعیه میگم کاش یذره خجالتی بود

سوال منم هست با خانواده شوهرت تو یک ساختمونی؟

چکارش داری بزار راحت باشه

دختر من با خانواده پدریش یکم معذبه باید یکم بگذره تا جور شه برعکس با خانواده مادری جور جوره

دختر منم همینه بااینکه من کلا از خانواده خودم دورم و نزدیک خونواده همسرم هستیم اگه یکیشونو چن وقت نبینه نمیره سمتشون.بعد اینکه خانواده همسرم بعضیاشون خیلی روو بچه زووم میکنن وهی بهش حرف میزنن اینم عصبی میشه.اما وقتی میریم مشهد با همه حتی عمو داییای من قشنگ رایطه برقرار میکنه

خوب اونارو دوست نداره شاید
ببرش کلاس و مهد و خانه بازی اروم اروم ازت جداشه

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت ۹۰
بچه داشت روز به روز بزرگتر می‌شد....
دیگه شروع کرده بود به خندیدن.....
بالاخره بچه جاریم به دنیا اومد...
با اینکه خیلی ازش خوشم نمی‌اومد و واقعاً دلم رو شکسته بود اما باز هم رفتم هم دیدن بچه‌اش و هم خودش.....
دیگه خونمون حسابی شلوغ شده بود سه تا بچه کوچیک داشتیم.....

مادر شوهرم خیلی خوشحال بود همش می‌گفت باورم نمیشه که خدا توی دو سال تمام آرزوهای منو برآورده کرد و هر سه تا پسرم صاحب بچه شدن.....
رابطه با بهنام خیلی خوب بود....
بهنام عکس ظاهرشو رفتارش خیلی قلب مهربون و نازکی داشت.....
گاهی می‌گفت سحر وقتی تو صورت هدیه نگاه می‌کنم خجالت می‌کشم حس می‌کنم کار خیلی بدی کردم....
اما وقتی آرامش می‌کردم می‌گفت نه سحر کار خوبی کردیم ما می‌تونیم دوباره بچه‌دار بشیم ولی اونا هیچ وقت نمی‌تونستن بچه‌دار بشن......
بچه‌هامون داشتن بزرگ و بزرگتر می‌شدن و خانواده ما هر روز داشت صمیمی‌تر از قبل می‌شد....
خیلی جالب بود خونه نه بحثی بود نه دعوایی مه سرشون تو کار خودشون بود و احترامات رو به جا می‌آوردن....
شیطون خانواده بهنام بود....