۴ پاسخ

خداروشکر ک صحیح و سالم بچه تو بغل میگیری

اوهوم عزیزم خیلی سخته این آخرا من هیچ جانمیرم ک شبش درد نکشم..احساس میکنم حداقل خونه باشم بهتره بااین وضع

منم دقیقا شرایط شما رو دارم چند ماهه، تو رو خدا سر زایمان برای ماهم دعا کنیم به ۳۸ هفته برسیم🥲❤️

بارداری سخته شرایط شماخیلی سخت ترالانم خداروشکرکه تاالان سلامت اومدیدنتیجه شیرینه این مهمه عزیزم سال دیگه جبران میکین

سوال های مرتبط

مامان دلانا💓 مامان دلانا💓 روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
وقتی چاقو رو توی شکمم زدن چون از کمر به پایین بی حس بودم درد رو حس نکردم ولی دردی توی سرم‌پیچید که اون بیخوابی دیگه روم اثر نداشت و داااااد زدم‌کمکم کنید سرم داره میترکه بدادم برسید و کل اتاق و بیرون اتاق شده بود از صدای من تا یه آمپول بهم زدن و یککککم آروم شدم تحمل کردم چند لحظه بعد صدای دخترم اومد🥲❤ اینقد خوشحال شدم که خدا میدونه التماس میکردم بیارین ببینمش گفتن بذار لباس تنش کنیم میاریمش و من فقط منتظر بودم یهو دخترم رو آوردن جلو و صورت دختر نازم رو دیدم😍 گذاشتنش روی صورتم که حاضر بودم برای اون لحظه همه داراییم رو بدم...
دخترم رو بردن پیش باباش و منو شروع کردن به بخیه زدن و حدودا یک ساعت توی اتاق عمل بودم و بردنم ریکاوری و دوساعت هم اونجا گذروندم ولی کل بدنم میلرزید و سردم بود که خدا میدونه
بعد دوساعت بردنم توی بخش و شوهرم‌و مادرم رو دیدم و دخترم رو اوردن پیشم....باید تا ۱۲ ساعت تکون نمیخوردم و همینجوری تا صبح داد و فریاد میکردم که با شیاف تقریبا آروم میشدم و هر چند ساعت میومدن و روی دل منو فشار میدادن که میمردم و زنده میشدم ولی چند ثانیه بیشتر نمیشد میشد تحمل کرد