۲۳ پاسخ

عزیزم کاملا طبیعیه که حالتون این باشه پر از استرس
یکم خودتون درک کنید و به خودتون حق بدید این اسمش جا زدن نیست شما حق دارید عزیزم
ولی قطعا این روزای سخت هم میگذره
بازم خداروشکر کنید که مادرتون پیشتونه و کمک دستتون هست
شما از پسش بر میاید😘

عزیزم شما کار خوبی کردی بچه هات باهم بزرگ میشن من اگه شرایط شو داشتم قطعا فاصله نمیدادم بین دوتا بارداریم
این روزا میگذره گلم.

منم شرایطم مثه توسعه.۴روزشه زردی داره.پسربزرگمم حساس شده

اخی چقدر یاد ۱۰ ماه پیشه خودم افتادم🥺
منم مامانم اومدم بود کمک ام کنه، ولی انقدر استرس داشتم و فکرم درگیر همه چی بود،چندبار با مامانم بد رفتاری کردم☹️دخترمم زردی داشت همش درگیرش بودم خودمم با سزارین مینی ابدو کرده بودم وضعم سختتر بود. پسرمم به جز دست من از هیچکس غذا نمیخورد همش حرصشو میخوردم.
واقعا خیلی شرایط بدیه لحظه به لحظه تو درک میکنم
ولی مطمعن باش از پسشون برمیای. اصلا نگران اینده نباش. سختیش تا ۴ ماهه. بعدش دومی ارومتر میشه خودت سرپا شدی ، به هردوتاشون میتونی برسی اصلا نگران این چیزا نباش که میگذره.
الان همه دهن باز موندن من چجوری از پس دوتا بچه هام برمیام‌ .همه چیشون به جا و رو رواله هم بچه ها هم خونه زندگی
خدارو روزی هزاران بار شکر میکنم بابت داشتن این دوتا فرشته ی قشنگم. با همه ی سختی هاش قشنگترین و شیرین ترین لحظات رو میگذرونم

تو بهترین مامان برا بچه هایی حالا هم میگذره مهم خودت و فکرت هست که میدونی قوی هستی پس ماه دیگه این موقع به این پیامت میخندی چون گذشته خیلیا همون محبت کلامی هم ندارن
موفق باشی بهترین

دختر خواهرم سه سال و نیمش بود تقریبا که پسر خواهرم به دنیا اومد، من مراقبش بودم. دو سه روز که برای زایمان بیمارستان بود، بعد هم زردی و سرماخوردگی و تب، دوباره سه روز پسرش رفت بیمارستان با مادر، توی این مدت همه اش دخترش پیش من بود و واقعا اذیت شد از ندیدن مادرش و دوری. چون اصلا تا اون موقع از هم دور نبودن حتی چند ساعت.. خیلی بی تابی و گریه میکرد. به خواهرمم خیلی سخت گذشت و نابود شد. الان که پسر خواهرم شش سالش شده، اینقد اینا باهم جفت و جورن، اینقد هوای همدیگه رو دارن و با هم بازی میکنن که آدم اصلا یادش به اون روزای سخت نمی افته و واقعا ارزشش رو داشت. جدا از اینکه دختر خیلی آسیب پذیر تره اما دختر خواهر من خیلی توی اون مدت از لحاظ عقلی رشد کرد، خیلی صبور شد و درکش بالا رفت.. بنظرم این مسائل توی رشد بچه خیلی مهمه و نیاز نیست همه چی گل و بلبل باشه... شما هم ان شاءالله چند سال دیگه به خودت افتخار میکنی که با قدرت این روزهای سخت رو گذروندی. مطمئن باش همه مخصوصا مادرتون سختی و فشاری که روتون هست رو درک میکنن و از رفتارهایی که از دست تون در می‌ره ناراحت نمیشن... یکم به خودتون حق بدید و خیلی خودتون رو سرزنش نکنید... یکم صبر کنید اینا هم میگذره.... ما که الان همه اش بچه های خواهرم طلب خواهر و برادر میکنن.. بیشتر از همه برای کوچولوها داشتن خواهر و برادر و تنها نبودن مهمه که واقعا هیچ نوع امکانات رفاهی نمیتونه جاش رو پر کنه...

ای جانم خدا برات حعظشون کنه امیدوارم خدا به تمامی مامانا قدرت و توان بده ک ب نحوه احسنت از بچه هاشون مراقبت کنن

منم هنوز زایمان نکردم همه ش استرس رسیدگی به بچه هام بعد زایمان دارم خداکنه که ازپسش بربیام دست تنهایی فقط😓😓😓

دقیقا دختر منم ۲ سالشه و ۳ روزه پسرم به دنیا اومده.خیلی دلم برادخترم میسوزه.وقتی میبینه بهش شیرمیدم و بغلش میکن‌م ناراحت میشه. حسودی میکنه .حق داری عزیزم این روزا هم میگذره نگران نباش.توکل برخدا.خودش بهمون صبربده

عزیزم اتفاقا خیلی زن قوی و مادر خوبی هستی که از اول تصمیم گرفتی بچه دار بشی و الانم با اینهمه سختی از کارت پشیمون نیستی و جا نزدی!! این روزا خیلی زود میگذرن و کلی خاطره ی خوب همبازی داشتن برای بچه ها میمونه، ان شاءالله بزودی هم خودت هم نی نی سرحال میشین😍🥹😘

اولش مطمئنا خیلیییی سخته ولی کم کم خودت خوب میشی نوزاد بزرگ میشه راحت تر هندل میکنی همه چیو
ما چهارتا بچه هستیم با تفاوت دو سال هممون
کار نشد نداره خدا توانشم میده

ای جانم واقعا شرایط سختی داری ولی مطمئن باش سربلند بیرون میای از خدا میخوام کمکت کنه و هرچه زودتر حال خودتو نینی خوب شه و ارامش برگرده به خونتون

کابوس این روزهای منم همینه که با اومدن بچه دوم پسر سه سالم اذییت نشه

احتمالا شما دچار افسردگی بعد زایمان شدین

آره.واقعا روزای سختیه ولی بزودی میبینی دوتا حامی قوی برای خودت داری صبر کن بزرگ شن ببین چه کیفی داره تماشای قدو بالاشون.
خدا کمکت میکنه صبور باشه. 🌹🌹

وااای منم از الان استرس بعد از زایمانمو دارم دخترم سه و نیم سالشه
همش نگرانشم که اذیت نشه

درکت میکنم من پسرم یک سال ۱۰ ماهش بود دومی ب دنیا اومد دست تنها بودم تقریبا سزارینی بچم زردی داشت دکتر مبردم با همون وضعم برا زردیش پسز بزرگم سرما خورده بود هیچی نمخورد خیلی شرایط سختی بود ب خورد خوراکم نمرسییدم یعنی وقت نبود ی میلم نمکشید ولی خوب هرجور بود گذشتم منم پسر بزرگمو گاهی دعوا میکنم اعصابم ضعیف شده ولی خوب چ میشه کرد الان پسر بزرگم دوسال ۱۰ روزشه کوچیکه هم ۷۰ روزش

اتفاقا اینکه پشت سرهمن عالیه همبازی هم میشن من دوقلوهام باهم بازی میکنن الآن نگران این بچمم که بدنیا اومد نکنه باهاش بازی نکنن. به شوهرت بگو باهاش بازی کنه ببره پارک و گردش براش هدیه اسباب بازی بخره بچه ها خیلی خوب میفهمن همین که بامحبت باهاش حرف بزنی خیلی خوبه

گلم کاملا حرفات طبیعیی که نگرانی وغصه میخوری انشالا این روزا بکذره همی برگرده طبق روال بهترین کار همونه که کلامی پیش بروو..منم پسرم نزدیک ۳سالع از الان دارم غصه میخورم که دوقلوهام. نبا بیان طفلک چقدر اذیت بشه اما خوب منم بخاطر خودش زود باردار شدم که باهم بزرگشن ..مطمن باش همه چی خیلی زود روبه راه میشه ♥️♥️

عزیزم بچها با هوش هستن جای زخم تو با پانسمان نشونش بده بگو مامان الان مریضه خوب که شد پسرم رو محکم بغل میکنم وقتی ببینه شکمت اینجوریه خودش رعایت میکنه که زیاد سمتت نیاد تا اذیت نشی بشون کنارت نوازشش کن بگو بیا کنارم بشین برنامه کودک نگاه کنیم یا نقاشی بکش مامان ببینه و از این جور کارا

عب ندارع عزیزم پسر بزرگت دیگه کم کم باید از خودت جدا کنی برای خواب من از یک سالگی دیگه جدا میکنم و اینکه اگه دومی آوردی ب این چیزا فکر کردی حتما ؟ من خودم اصلا دومی نمیخام چون حوصله ندارم خدایی

ناراحت نباش این روزاهم میگزره..وقتی زردی این پسرت رفع شدانشالله ب اون بزرگ خیلی توجه کن اون کوچیک چیزی نمیفهمه همه توجهتون ب اون باشه..دخترمنم س سالش وماه بعدزایمانم دوتاشون باهم بزرگ میشن یکم اذیت میشیم اولویت اولمون بایدبچه بزرگترباشه..ولی اینوقبول دارم ک بچهای پشت سرهم ظلم ب بچه اولی هست

عزیزم خدا رو شکر کن خدا دوتا فرشته بهت داده بجای فکر منفی شکر کن این دوره هم میگذره سخت نگیر ب خودت

سوال های مرتبط

مامان Hirad&Hossin💙 مامان Hirad&Hossin💙 هفته سی‌وهفتم بارداری
سلام شبتون بخیر باشه امید وارم شب خوبی داشته باشید 🌹♥

روزای پایان بارداریم و کلی ترس و استرس 🥺

واقعا سخته و فکرم درگیر و نمیدونم چکار کنم گفتم نظرات شما هم بپرسم🙂🙂

مادرایی که بچه دوم باردار هستند یا دنیا اوردن بچه اول چطوره من همش میترسم و استرس دارم نگرانم مبادا پسرم بزرگم بعد به دنیا اومدن داداشش ناراحت بشه الان خیلی دوسش داره هر خوراکی میخره میگه توهم بخور تا نی نی بخوره 😊
ولی خب من از این نگرانم نمیدونم نی نی توجه زیاد میخاد و میترسم به پسرم نتونم توجه کافی داشته باشم و این باعث بشه نسبت به داداشش دلسرد بشه 🥺
و خیلی میترسم از اینکه توی مدرسه هم هست پسرم درس خون هست مبادا رو درسش تاثیر بزاره خونمون شلوغ میشه همه از بچه کوچولو مراقبت میکنند و میترسم ترد بشه 😥
کلا هر روز کلی فکر ذهنمو درگیر کرده به اطرافیان سپردم که تمام توجه نباید به نی نی باشه ولی خب به این فکر میکنم که بعضی وقت ها میگم اگه بچه نق نقو باشه شبا نخوابه مدام گریه کنه و من خسته باشم و نتونم به پسر بزرگم برسم چی🥺

هر چه به اخر میرسم چالش های زیادی شروع میشه نمیدونم موفق میشم یا نه🙄😥🥺