مارشوهرمنم الکی به بچه من میگه بیا خونه ما یا من دارم میام خونه تون که بچچه بهونه ش رو بگیره ولی شوهرت کاردرستی کرد بچه دیگه داره بزرگ میشه باید یاد بگیره مهمون که میاد بعدش میره به جای اینکه دور نگهش داری یا بمونی موقع گریه کردنش حرص بخوری باید باهاش همدلی کنی بگی مامان میدونم مادرجون رو دوست داری عمه رو دوست داری ولی دیگه اونا هم کاردارن باید برن من میدونم تونارتحتی ولی دوباره زودمیان پیش ما
جلوی چشم بچه از زبون بچه به اونا بگی بازم بیاین پیش ما، مامنتظرتونیم اینجوری بازم بچه گریه میکنه ولی زودگریه ش ساکت میشه ،مثلا بهش میگی منم همسن تو بودم خیلی دوست داشتم عمه م پیشم بمونه درکت میکنم بچه کاملا می فهمه و کم کم این گریه از سرش می افته البته اقتضای سنش هم هست درضمن مادرشوهرت می بینه عروسم از رفتارم حرص نمیخوره کم کم بیخیال میشه
همین شکلین کلا بچه ها گریه میکنن بعد رفتن اوناییکه دوس دارن من بچه خودمم همینجوره
دقیقا مثل خانواده همسرمن کیف میکنن بچه گربه کنه وبهانشون بگیریع
آرزو ب دل موندم ی دونه فقط ی دونه مادرشوهر بدون کِرم ببینم😂
بیخیال همه قوم شوهر همین مدلی هستن
سلام همش بهش توضیح بده که هرکی یه خونه داره که شبا خونه خودشن باشن توبری من دلم میگیره تنها میشم اینجور چیزا بخدا مامان من اینجور کارا نمیکنه ولی دخترم خودش گیر میده منم میرم اینارو بهش میگم بغلم میکنه میگه نمیرم
وای خدا از دست شوهر و خانواده شوهر ،منم از این گرفتاریها زیاد دارم😔
سادیسم دارن، شوهرت از همه خطرناکتره روانش🤔
دقیقا خانواده همسر منم همینن.مثلا مادرشوهرم زنگ میزنه به دخترم هی میگه میخوای بیای خونمون چنبار گفتیم نگید گریه میکنه باز میگن انگار لج دارن با ادم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.