امروز تو جاده بین راه وایستادیم. یه خانواده دیدم زن و شوهر خیلی جوون مخصوصا خانومه قطعا زیر سی سال بود. پنج تا بچه داشتن قد و نیم قد. یعنی بین هر کدوم فکر کنم نهایتا یک سال و نیم بود. یعنی بزرگه میخورد نهایت کلاس اول باشه کوچیکه هم هشت ماه اینا بود‌ یه 206 داشتن چهار تا بچه ها عقب کوچیکه بغل مامامش بعد سه تاشون باهم داشتن گریه میکردن😑 مامان هم ریلکسسیی کوچیک ترینه که هشت ماه بود گذاشته بود رو صندلی جلو تنها در ماشینم باز اینم گریه میکرد من استرس گرفته بودم میگفتم نکنه خودشو پرت کنه پایین چه میفهمه بچه. مامان داشت جیش یکی دیگه شونو میگرفت وای انقدرم خونسرد انگار نمیشنید چنتا بچه باهم گریه میکنن. مادرشوهرم میگه اگر اینجور نبودن پنج تا نمیاورد که اونم پشت هم😅 وای خیلی وحشتناکه برا من اینهمه بچه انقدرم پشت هم. خوب یه فاصله مینداختی بینشون لااقل😅 من پسرم نق و گریه الکی کنه همین یه دونه س ولی دلم میخواد گاهی جیغ بزنم

۱۳ پاسخ

منکه با یکی دیونه شدم

عزیزم میشه برا شفای پدرم ۳ تا توحید بخونی ممنونتم

وای منم اصلا نمیتونم دوتا پشت هم باشه میگم وای سخته نمیشه چه برسه به پنج تا😂

وای چه اعصاب فولادی داشته اون من یه دونه دارم دقم دادم از بس که از صبح تا شب صدای جیغ و گریه هاش تو گوشمه صداش از بس داد زده دیگه در نمیاد خروسکی شده حالا منم شدیدا حساس جوری که بعد دوسالگی باباش کلا میبرش بیرون چون واقعا آبرو برام نمیزاره تو بلوک فقط باباش حریفشه اصلا داغونم کرده

وای چقد خونسرد من یدونه دارم الان حامله ام انقد سخت میگذره همش استرس دارم

خدا صبرشو بهش داده

حالا منم نسبت به گربه و غر بچه کاملا بی اهمییتم مدلم اینجوری مربی بودم قبلا دیگه مغزم عادت کرده مهم نیس برام ولی یک بچه دیگه خدا بهم نمیده دلم میخواد نمیشه

والاپسرمن ازصبح تاشب دراختیارشم آخرشب حس میکنم کم گذاشتم دوستم بچش ابله مرغان گرفته برده گذاشته خونه مادرش خودش این تعطیلات استراحت کرده

من همبشه میگفتم تک قرزندی دختر بزرگم ۱۴ سال بود یه نفر خیابون دیدم ۴ تا بچه داشت سرزنش کردم ناخواسته حامله شدم الان سرویسم از دستش دیگع تصمیم گرفتم قضاوت نکنم

هیچکس ن قضاوت کن ن بگو وای چجوری😂ب سرت میاد

وای حس شپش تو سر بهم دست داد یه سرم مور مور شد

شما خیلی عصبانی میشی دعواش کنی دادبزنی و محکم و جدی باهاش حرف بزنی یا یدونه بهش بزنی؟

😂😂😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۲ سالگی
سلام مامانای گل ...وااااییی الان از بیرون اومدم گفتم دو سه روزه پسرمو بیرون نبردم امروز گفتم ببرمش هم حالو هوای من هم پسرم عوض بشه چه بلاهایی که سرم نیاورد هر جا مغازه اسباب بازی فروشی میدید جیغ و داد که ماشین میخوام اینم بگم کلی ماشین و اسباب بازی داره تو خونه اصلا باهاشون بازی نمیکنه منم تصمیم گرفتم فعلا براش ماشین نخرم ماشیناش رو هم گذاشتم تو جعبه بردم گذاشتم بالای کمد دیواری تا یه مدت بهش نشون ندم ...خیلی لج بازی کرد تا خونه اومدنی یعنی سردرد گرفتم انقد که الکی گریه میکرد بردمش پارک قطار برقی و سرسره و تاب و استخر توپ بردمش باز سرسره بادی رو دید گریه که اونم میخوام برم سرسره بادیش برای بچه های بزرگتر بود اصلا گوش نمیکرد من چی میگم فقط حرف خودشو میزد که میخواد سرسره بره ...اوففف اصلا پشیمون شدم چرا بردمش اومدنی هم براش بستنی گرفتم خورده بعد گریه میکنه که آبمیوه میخواد 🤦🏻‍♀️ایا بچه های شما هم اینطورین واقعا خدا بهمون صبر عیوب بده تا اینا بزرگ شن 😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️