۹ پاسخ

من باشم قطع رابطه میکنم چون وقتی پدرمادر میبینن بچشون چقدر بی شعوره باز هیچی نمیگن و رو اخلاق و تربیتش کار‌نمیکنن بچمو عذاب نمیدم ازشون دوری میکنم

قطع رابطه .بهترازاینکه هی بچتو خوردکنه عذابش بده ناراحتش کنه دلشوبشکنه

دنیای بچه ها همینه متاسفانه ما بزرگترا جدی میگیریم
من و برادرم سر بچه هامون قهر کردیم در صورتی که بچه ها با هم بازی میکنن
دختربچه کلا دوست نداره با پسر بچه بازی کنه

به پسرت وضعیت رو توضیح بده اون دختر خانم وست ندارم کسی به وسایلش دست بزنه و تو هم میتونی این کارو بکنی
ولی پیشنهاد من اینه اگه براتون مقدور هست یکی دوبار که شما می‌رسد یا اونا می‌خوان بیان خونه شما پسرتون و جایی بزارید اونجوری ممکنه هم اون دختر حوصله ش سر بره تنهایی و دلش برای مانی جان تنگ‌ بشه و باهاش مهربون تر میشه هم پدر و مادرش متوجه میشن که شما معذب شدین و با دخترشون صحبت میکنن

و اینکه خودت با دختره تو موقعیت مناسب صحبت کن چون بزرگه متوجه میشه شفافش کن بهش توضیح بده که متوجه رفتارش هستی و رفتارش درست نیست و با کاراش خیلی ناراحت میشی

عین برادرزاده های کنه اون دختر .

اگه پدر مادرش حواسشون هست و بهش تذکر میدن بازم گوش نمیده دیگه همونه بهش توجه نکن خودشون بچه‌ها کنار میان با هم به هر حال پسرتم یکم دیگه بزرگ تر میشه به هر حال اونم بچست باز اقتضای سنش فرق میکنه تو عالم دیگه ایه
ولی اگه پدر مادرش میبینن و میفهمن و بهش هیچی نمیگن آدم حق داره ناراحت بشه

سلام بنظرم به برا پسرتون یه تیکه اسباب بازی ببرین که با مال خودش بازی کنه
بعدم بهش بگین خودش از دختر داییتون بخواد که بهش بده
۹سال دیگه اونقدراهم بچه نیست
من یه بار تو این موقعیت قرار گرفتم البته اون بچه از پیر من کوچیکتر بود
بچه من خیلی ناراحت شد اونجا و خونشون گریه کرد من فقط باهاش همدردی کردم و گفتم مامان اسبابازی خودشه نمیخواد بده
بعد که اومدم خونه بهش گفتم ادما بعضی وقتا دوس ندارن وسایلشونو به کسی بدن ما نمیتونیم زوزی بکیریم مثلا تو هم اگه نخوای کسی نمیتونه بدون اجازه وسایلتو بگیره و از این حرفا که بفهمه حتما نباید وسایلشو در اختیار همه بزاره

سلام عزیزم وقت بخیر،وقتی میخوای بری خونشون برای پسرت اسباب بازی‌های مورد علاقشو باخودت ببر،وازپسرت بخواه که بتونه نه بگه واسباب بازیشو برای خودش نگه داره وباهاش بازی کنه،ودست دوستش نده،تااون کشیده بشه به سمت پسرشما،وشمابرای اون بچه توضیح بده که اگر بخواین باهم بازی کنین باید اسباب‌بازی دست همدیگه بدید،که اون بچه هم یاد بگیره،شاید بازی دونفره روبلد نیست

سوال های مرتبط

مامان ريحانه مامان ريحانه ۱ ماهگی
سلام مامانا ، منو راهنمايي كنيد لطفا و بهم بهم بگيد جاي من بوديد چيكار ميكرديد .

برادرم با مامانمينا تو يه ساختمون زندگي ميكنن ، يه دختر دارن ٨ سالشه ، من دوسش دارم ، براش هميشه خوراكي و جايزه و اينا ميگيرم ،
مشكلم اينه كه خيلي حسوده و همش سر به سر دختر من ميذاره گريشو در مياره ، و از همه بدتر هر دفعه كه من خونه مامانمم مياد اونجا همش با دليل و بي دليل قهر ميكنه درو ميكوبه ميره خونشون ، منم ناراحت ميشم ميترسم حالا زنداداشم فكر كنه ما چيكار ميكنيم با بچش ، تازگيا خيليم بي محبت شده مياد اونجا به ما بي محلي ميكنه ولي مثلا وقتي كارتمو ميدم كه بره برا خودش خوراكي بخره اخلاقش خوب ميشه ، ديگه امروز انقدر منو ناراحت كرد من يه ساعت گريه كردم ، من اصلا بهش بدي نكردم ولي ميگه من هميشه تو دفتر خاطراتم از شما خاطره هاي بد مينويسم ، مامان و بابام همش بهم ميگن اهميت نده بچست توام از اين به بعد بهش بي محلي كن ، ولي من دلم نمياد به تنها برادر زادم بي محلي كنم ، ولي واقعا رفتاراش عذابم ميده
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
خانما مدت هاست که با پسرم یه مشکلی پیدا کردم نمی‌دونم شما هم بچه هاتون اینجوری هستن یا نه ، مثلا تو فریزر چند تا بستنی داشتیم یه مدلشو پسرم اصلا دوست نداره شوهرم از اون مدل دوتا خریده بود یکی برای خودش یکی برای من ، اومد تو اتاق گفت برای پسرمون یه بستنی که دوست داره بهش دادم بخوره خودمم اون مدلی که دوست داریم خوردم تو هم برو بخور ، من گفتم باشه رفتم بخورم پسرم تا تو دست من دید گفت منم این مدلی می‌خوام گفتم عزیزم تو که از اینا نمیخوردی گفت نه می‌خوام بخورم منم بهش دادم بستنی خودشم نصفه نیمه گذاشت کنار ، یا مثلا یه میوه هوس میکنم میگم پسرم تو هم میخوری میگه نه وقتی من برای خودم میارم میاد میوه منو برمیداره، یا مثلا هر روز عصر بهش یه لیوان شیر میدم که تازه با کلی اصرار میخوره علاقه نداره ولی چون براش مفیده با هر ترفندی که شده بهش میدم ، حالا اگر من برای خودم یه لیوان شیر بریزم میگه نخور الان تمام میشه میگم خوب تمام بشه دوباره میخریم میگه نه نخور ، جالب اینجاست که فقط هم در مورد من اینطوریه کاری به باباش نداره، چند روز پیش دلم هوس گیلاس کردم دیگه آخراش بود، برای پسرم ریختم تو بشقاب بهش دادم برای خودمم جدا ریختم تو بشقاب رفتم بشینم بخورم ، میگه مامان نخور تمام میشه میگم خوب تمام بشه میوه و خوراکی برای خوردنه دوباره میخریم ، حالا هیچ وقت هم شوهرم یا پدرم یا پدر شوهرم اصلا خسیس نیستن که بگم یاد گرفته نمی‌دونم این چرا اینقدر خسیسه ، بخدا هر خوراکی که تو خونمون میخواد تموم بشه تا قبل از این که تمام بشه میخریم میزاریم شاید الان شما بگید خوب بچست بزار بخوره ، نوش جونش بخوره اما قرار نیست من همیشه از حق طبیعی خودم بگذرم و بیشترم برای آیندش نگرانم که نکنه ای خصلت تو وجودش بمونه
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
یه تجربه مثبت از دیروز بگم برای جرات ورزی شما امتحان کنین🌹
دیروز یه حا نشسته بودیم یه خانواده پر جمعیت هم اونطرف تر نشسته بودن اینا هی هر چی میخوردن آشغالاشونو همونجا میریختن بستنی پفک تخمه اینا من هی میدیدم عصبی میشدم حالم بد میشد همش با خودم میگفتم چرا یکی به این راحتی آشغال بریزه یکی دیگه خم شه برداره...
خلاصه همش خودخوری کردم دیدم نمیشه باید برم بگم باز گفتم نه که بگم تعدادشون زیاده منو قورت بدن ولی طاقت نیاوردم
رفتم جلو به یکی شون اشاره کردم گفتم ببخشید جسارتا این جلو (دقیقا روبروشون) سطل آشغال هست لطفا اشغالاتونو بریزین داخل سطل 😤😁 اونم گفت باشه 😁
بعد چند ثانیه دختر شون یکم جمع کرد آورد ریخت تو سطل بهش گفتم آفرین دختر گلم که اشغالاتو ریختی تو سطل 🥰
در اخر هم دیدم پدربزرگشون آشغال به دست داره میاد سمت سطل 😅
بعد خیلی خوشحال شدم بخاطر تصمیم وگرنه تا مدتها باید خودخوری میکردم 😩
اینام یه گله شتر و بچه شتر که تو مسیر دیدیم 🥰🥰