**تجربه من از سرویکس کم و باز شدن دهانه رحم**
۲۱هفته بودم که دچار درد شدید مثانه و سوزش شدید داخل واژن شدم و پسرم میزد تو واژنم
جوری که شبا از درد نمیخابیدم فکر میکردم طبیعیه تا اینکه تو ۲۳هفته امونمو برید این دردا و رفتم یه سونو معمولی که اونجا بهم گفت دهانه رحمت قیفی شده و داره باز میشه سونو رو به دکترم نشون دادم دکترم گفت مهم نیست استراحت کن دارو هم نمیخاد اومدم خونه استراحت کردم ولی خوب نشدم هیچ بدترم شدم بازم رفتم دکترم گفت تحمل کن چیزی نیست دوباره تا ۲۵هفته صبر کردم ولی دردا شدید و شدید تر میشد..تصمیم گرفتم دکترمو عوض کنم و رفتم پیش پروتانولوژیست تو مرکز خودشون سونو کرد و گفت افتضاح شدی سرویکست از ۳۶شده ۱۰و دهانه رحمت یسانت بازه باید بستری بشی و‌سولفات و امپول ریه بگیری ممکنه همین الان زایمان کنی..توی ۲۵هفته چه زایمانی آخه🥲انگار دنیا رو سرم خراب شد همش گریه میکردم یه هفته بستری بودم و مرخص شدم تا ۳۴هفته فقط خابیدم حتی غذامم خابیده خوردم و‌بعد ۳۴هفته شروع کردم ب کار کردن،،،خاستم بگم اگه کسی روزای منو تجربه میکنه نگران نباشه فقط امیدش بخدا باشه و دکتر خوب انتخاب کنه ک فکر پول نباشه فقد…خدا دکترمو خیر بده البته دکتر جدیدم ک خیلی کمکم کرد…انشالله همگی بسلامتی زایمان کنیم

۱۱ پاسخ

اخی عزیزم خدارو شکر که داره میگذره این روزای پرچالش و انشالاا نی نی قشنگتو سر تایم بغل میگیری
من از دوازده هفته استراحت مطلق تو شهر غریب دست تنها شوهرم همش یا مسافرت کاری یا سر کار
تا الان هزارو یک چالش پشت سر گذاشتم چه شبهایی که تو بیمارستان به خدا التماس میکردم که هم به پسرم هم به خودم توان بده بتونم تا اخر برسونم حساسیت به امپول بتا که نتونستم یه دوزشو بیشتر بزنم
ضعیف بودن بچم کوتاه بودن طول سرویکس سرکلاژ مشکل مقاومت شریلن رحمی خونرسانی کم خلاصه خیلییییییی چالش های سخت
الانم که هفته های اخرم از انقباض و سفت شدن شکم مینالم خدا به همه مامانها توان و به جوجه های توی شکممون سلامتی بده

الهی شکر به سلامت روز هارو گذروندین ، منم عفونت قارچی امونمو بریده دکتر بهم پماد داد اثر نمیکنه قرص فلوکونازول ۱۰۰ داده میترسم نخورم برای بچه بد باشه عفونت ولی تو نت خوندم این قرص ضرر داره در بارداری دو سه روزه کارم گریس نمیدونم باید چیکار کنم موندم 🥲🥲🥲

چقدر خوب که تجربه تو به اشتراک گذاشتی منم وضعیت مشابه شما رو دارم و و از ۲۹ هفته این طور شدم و استراحت مطلق روزای اول واقعا حالم بد بود همش گریه و بغض و داشتم خفه میشدم الانم تا یه چیزی میشه میترسم ولس باز توکل به خدا میکنم امیدوارم خدای بزرگ به همه مادرا و نی نی هاشون کمک کنه این دوران رو به سلامت بگذرونن.

فقط ترشحاتت چجوریه من ترشحاتم سفید و آبکی از همون اول

چه خوب که تجربه ت رو به اشتراک گذاشتی منم الان با سرویکس 28 استراحت هستم هفته بعد میرم سونو برای برسی وضعیت

خداروشکر که بخیر گذشت 🥺

خدارشکر ک جفتتون سالمید و از محدوده خطر اومدین بیرون ایشالا بدلخوش بغلش کنی
راستی اگر دکترت اینقدر دکتر خوبیه برای زایمان هم ب حرفش گوش کن هرچی ک میگه🌺❤️

خداروشکر که تاحالا گذروندی انشالله بقیشم به خوبی و سلامتی میگذرونی میره و بسلامتی نینیتو بغل میکنی منم یه سری مشکلات داشتم و دارم دعا کن کار زایمانمو همه چیم جور در بیاد🥺

واقعا چقد بعضی دکترا احمقن. خداروشکر که به بچه ات آسیب نرسید.

عززیزم،،، خداروشکر شکر خودتون آگاه بودین و به حرف دکتر اول بسنده نکردین ،، انشالله به سلامتی هم زایمان کنی

کارکردنتون در چ حده؟؟میشینین؟!!یا غذاتونو نشسته میخورین؟؟

سوال های مرتبط

مامان مهتا مامان مهتا ۸ ماهگی
سلام مامانا خب بالاخره بیایید که از تجربه زایمان بگم براتون که انشاالله بتونم کمکی کرده باشم
من وقتی متوجه شدم باردار هستم سونو دادم تو ۱۵ هفته طول سرویکسم ۲۳ بود که دکتر گفت باید سرکلاژ کنی و منم دو روز بعدش بستری شدم و سرکلاژ کردم برای سرکلاژ بیهوشی کامل شدم و فرداش هم مرخص شدم و اصلا درد نداشت فقط تا یه هفته ممکنه لک بینی و ترشح قهوه ای داشته باشید
وقتی اومدم خونه کاملا استراحت مطلق بودم حتی غذا خوابیده میخورم و نمازمم خوابیده میخوندم و حموم هر دو سه هفته یه بار می‌رفتم
و در کل فقط خوابیده بودم تا وقتی که به ۲۸ هفته رسیدم که دکتر گفت دیگه میتونی فعالیت خیلی کم شروع کنی ولی قبلش برو یه سونو بده شرایطتت رو ببینم وقتی رفتم سونو گفت که خانم فانلینگ داری و دهانه رحمت ۲ سانتی باز شده بعدش که دکترم دید جواب سونو رو گفت سریع برو بیمارستان امام خمینی بستری بشو که آمپول بتا رو بگیری و تحت نظر باشی من ۱۰ روز اونجا بستری شدم و بعدش مرخص شدم و اومدم خونه و مجدد استراحت مطلق بودم تا آخر بارداری و تو ۳۸ هفته و ۴ روز سزارین کردم و پسرم‌ به دنیا اومد
مامان آیه مامان آیه ۵ ماهگی
سلام خان‌ما‌اومدم واستون از زایمانم بگم

من چند روز یبود بدنم میخوارید رفتم دکترم آزمایش گرفت گفت انزیمای کبدت زیاده درد زایمانم تو نوارت دیده شده
منم اومدم خونه دوش گرفتم رفتم بیمارستان بستری شدم تا اینکه از ۷ شی شروع کرد به دارو دادن واسه تشکیل‌دردم ساعت ۱۲ دردام شدید شد
ولی دهانه رحمم ۲ ساعت باز بود خلاصه ساعت پنج صبح دوباره شروع‌کردم به دارو دادن ساعت ۱۱ ماماهمراهم اومد کلی ورزش کردیم روتوپ نشستم دردام روی دستگاه ۱۲۸ درصد بود یعنی درد زایمان اومدم معاینه کردن گقتن همون دوسانته بااینکه این همه درد کشیدم دکترا گفتن چون خفته ات گمه دهانه رحمت سفته
وگررنه خانومای دیگه بعد یکی دوساعت راحت زایمان میکردن
منم دکترم گفت تا هفت شب صبر کن اگر اوکی‌نشدی سزارین کن هفت شب شد دهانه رحمم نرم شد ولی متاسفانه بچه مدفوع کرد
رفتم سزارین شدم از کمر به پایین بی حس خ اروشکر زیاد درد نداشتم حتی درد زایمانم که میگ رفت آنقدر شدید نبود ان شاءالله همه به سلامتی زایمان کنن
مامان آیهان 👑❤ مامان آیهان 👑❤ ۳ ماهگی
سلام مامانا تجربه زایمانمو میگم براتون
من هیچ دردی نداشتم اروم اروم بودم یهو ساعت دو شب دردم میگرفت ول میکرد هر ده دقیقه یبار بود کم کم درش شدید تر شد ک هربار باهاش گریه میکردم ولی باز قابل تحمل بود
رفتم دسشویی ی ترشح ژله ای دیدم با رگه های خونی دیگه ترسیدم گفتم شاید خطر داشته باشه رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت دو سانتی ولی دهانه رحمت نرم شده ک خیلی خوبه برو خونه اگه دردت شدید تر شد بیا ساعت چهار نیم شب بود اگه شدید نشد صبر کن ساعت هشت صبح بیا تا باز معاینت کنم خیلی درد داشتم ولی بستری نکرد رفتم خونه کلا پنج دقیقه تا خونه راه بود تا رفتم خونه دردام شدیدددددد شد و غیر قابل تحمل میگفتم الانه ک سرش بیاد بیرون بچه داد میزدم و دست مادر شوهرمو محکم فشار میدادم و ناله میکردم ک نتونستم تحمل کنم و گفتم بریم بیمارستان نیم ساعت موندم تو خونه بزور ساعت پنج رفتم بیمارستان معاینه کرد فول بودم دادم تا اسمون میرفت رفتم رو تخت دردم ک میگرفت زور میزدم محکمممم دردم ک اروم میشد نفس عمیق میکشیدم ک تا ساعت شش اومد بچه و بخیه هم شدم ولی بخیه زیادددددد خوردم کلا میگفت بافت رحمت خوب نیست برا زایمان کردن راحت بودم ولی برا بخیه اینقدرررر جیغ و داد کردم ک دیگه پرستار عصبانی شد اخرش تموم شد و رفتم تو بخش مادر شوهرم اومد پیشم سوپ و چای خرما اورد خوردم گفت برو دسشویی ک ادرار کنی هرکار کردم ادرار نیومد گفت تا تخلیه نشی مرخص نمیشی دوتا سرم زد برام دوتا ابمیوه چنددد تا چای با خرما خوردم اخرش ادرار کردم و واکس زدن ب نی نی و ساعت چهار بعد از ظهر مرخص شدم شکر خدا الان هم خودم خوبم هم پسرم بخیه هام فقط استرسشو دارم چون زیادن و تا خوب بشن من میمیرم
ایشالا ک زایمان راحت نصیب همه منتظرا بشه ❤❤❤