۱۱ پاسخ

الکی تلفن‌و‌بگیر صحبت کن که امشب میری فلان جا دعوت شدی و چند روز میخوای بمونی

مامان منم اینجوریه دستش دردنکنه اومدموندولی انقداسترس میدادکه واقعا کلافه میشدم ازطرفی ماخانوادمون پرجمعیتع هرروزیکی ازبرادراوخواهرم وقتوبی وقت میومدن دیدن مامانمواصلا مراعات حال منی که تازه زایمان کردمونمیکردن واقعاراحت شدم ازاون شرایط به نظرم خودت بگوکه دیگه خیلی مزاحمت شدیم ازاین به بعدخوب شدموخودم به بچم میرسم

یا بهش بگو مادرشوهرم گفته که برم خونشون یه چند روزی

من فک میکردم فقط من این مشکلو دارم مامان من هم زیاد گیر میده ک اینو بخور و اونو نخور،دخالت میکنه هم زود بهش برمیخوره، مامان من شهرستانه میخواد از دو هفته قبل زایمانم بیاد سر زایمان خواهرم هم یادمه خیلی رو مخ خواهرم بود حالا من از خواهرم صبورترم، گفتم تنها کاری ک میتونم بکنم اینه ک سه چهار هفته بعد زایمانم بیام باهاش شهرستان چند هفته بمونم بعدش برگردم البته اگه باهام برنگرده منم پدرم فوت کرده و مامانم کاری نداره ک بخواد زود برگرده واقعا دوس دارم بعد زایمان خودمون تنها باشیم

خیلی راحت بهش بگو مامان بهتره بری خونتون دیگه من نیاز دارم تنها باشم با بچم و شوهرم، تعارف ندارید باهم که

ولی برعکس همه مامانا ....مامان من گفت خونت بری نمیتونم زیاو پیشت بمونم وکمک حالت باشم منو برد خونشون ده روز موندمو اومدم خونه مادر شوار اونجا هم ده روزموندم والانم خونه خودمونیم

منم از روز اول رفتم خونه مادرم یک ماه موندم
چند روزه اومدم خیلی هم راحت میتونم از پس بچه بربیام
شوهرم آواره مونده بود خونه مادرم معذب بود از هم دور بودیم حرفمون هم می‌شد
مادرم خیلی اصرار کرد ک تا چهلم بمون حداقل گفتم ن دیگه بسه
الان تو خونه خودم خیلی آرامش دارم

خب بهشون بگو بابا گناه داره دیگه شما برید خونه به بابا رسیدگی کنید.
یا بهونه بیار خونه خودمون خسته شدم مامان دو روز بریم خونه شما بعد به وعده دیگه برگرد خونه خودت.
یا الکی بگو مادر شوهرم گفته دو روز نوه ام بیارید خونه ما .
حالا اگه نرفتی هم الکی بگو خونه مادرشوهرمم

خواهر اینا نداری به اونا بگی ک بگن

به بابات بگو زنگ بزنه بهش بگه برگرده خونه با بهانه ناهارشام مثلا

یه چند روزی پشت سر هم دوستای خانوادگیتون رو دعوت کن بیان شلوغ کنن
نکنه دیگه خودش خسته بشه

سوال های مرتبط