پارت ۲
بچها بی حسی اینجوریه که حین عملتون فشار و تکونایی که روی شکمتون میاد بالا پایین شدنشو حس‌میکنید ولی دردی حس نمیکنید و خیلی جاالبه
همون لحظه که بی حس شدم یکم حالم بهم خورد و تنگی نفس گرفتم که به خانمه گفتم درجا با امپول اوکی کرد
بعدشم دیگه با دکترا مشغول صحبت بودیم و میخندیدیم طبق عادی راجب خانواده شوهر و ازدواج سن کم 😂😂😂
یعنی ۵ دقیقم نشد که یهویی صدای بچمو شنیدم بعدش رفتم ریکاوری که اونجام چندتا اقا بودن همش اهنگ گذاشته بودن نیم ساعتم نشد بردنم بخش و مامانمو اوردن پیشم دیگه تموممم
اتاق عمل اصلا اون غولی نیست که تو ذهنتون دارید بهش فکر میکنید و به جرعت میگم خیلی خوش گذشت 😂
خلاصه بهترین بخشش همون قسمت اتاق عمل بود واسه من

یه سری دردا داره که اینجا بهتون میگم
۱- اولین راه رفتن واقعا سخته ولی باید و باید بلند بشید و راه برید تا میتونید راه برید و مایعات بخورید که بی حسی بره و هی سه چهار ساعت یبار شیاف دیکلوفناک بذارید که درداتون قابل تحمل بشه
۲- تو اتاق ریکاوری و حین عمل سرتونو اصلاا تکون ندید سردرد خیلی بدی میگیرید که روزگارتونو سیاه میکنه
۳- حتماااااا اموزش شیردهی صحیح رو ببینید که خدایی نکرده مثل من زخم سینه رو تجربه نکنید

خلاصه بهتون میگم زیبا ترین و قشنگترین روز زندگیتونه نمیتونید یلحطه هم از نبنیتون چشم بردارید 🥹😍
من برگردم عقب بازم صدردصد سزارین انتخاب میکنم…
امیدوارم شما هم بتونید از تجربیاتم بهترین استفاده رو ببریدد😍😍😍

۱۳ پاسخ

باور نمیکنی که چقد با خوندن این تجربه استرسم کم شد کااش هر مامانی که زایمان خوبی داره بیاد اینجوری تجربشو بنویسه خیال مام راحت تر بشه🤭🤭

بخوایم اموزش شیردهی بهمون ندن میشه؟؟؟؟

مبارکه عزیزم
کدوم بیمارستان بودی؟

چقد قشنگ گفتی من دارم از وحشت میمیرم

سزارین عالیه
خداروشکر ک من خر نشدم برم طبیعی😂
البته هنوز داخل شکمم درد میکنه ها ولی عملم خیلی راحت بود

مباررررکه پاقدمش🥳🥹😍
شکمتو فشار ندادن؟ تو عمل و ریکاوری؟

بسلامتی عزیزم 🥰 سزارین خیلی خوبه ، من چند وقت پیش رفتم بیمارستان بستری شدم طبیعی هارو میدیدم حالم خراب شد از ترس سردرد گرفته بودم انگار قتلگاه بود بخدا ، اونقدر به خدا التماااااس میکردن 🥲🤕 بهترین کار کردی 😍🌹

موقعی ک اولین بار راه میری خیلییییی درد داره🥺🥺🥺🥺🥺

به به چقدر خوشحالم ک روز قشنگی رو تجربه کردی و با ما هم به اشتراک گذاشتی . قدم کوچولوت پر برکت 🤍

مرسی از اینکه تجربتو گفتی عزیزم منم خیلی فکرم درگیر قدم نو رسیدتم مبارک ❤️

ان شالله آموزش شیردهی کلیپش دیدن از کجا میتونم ببینم؟چون شرایطش نیست برم کلاس دوره جایی ک کلاس میزارن

قدمش مبارک باشه عزیزم 😍😍😍

خیلی هم عالی
امیدوارم بقیه مسیرت هم همینطور راحت باشه
تو ریکاوری لرز نداشتی؟

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین . من قرار بود ۵ شهریور عمل کنم که یهویی بخاطر عفونت و مشکوک بودن به دفع پروتین دکترم گفت باید زودتر عمل بشی و من تو ۳۶ هفته و ۵ روز سزارین کردم . بهتون بگم آمپول بی حسی یک درصد درد نداره یعنی حسش نمیکنین .و تو اتاق عمل اصلا اذیت نمیشین .بعدش که میرین ریکاوری اونجا اثر دارو از بین میره و طبیعی درد داشته باشین ولی از من میشنوین اصلا بعدش ناله و اینا نکنین فقط دعا کنین یا صلوات بفرستین یا هر دعایی یا آهنگی چیزی بهتون ارامش میده بخونین چون ناله کنین خیلی اذیت میشین و انرژی تونو از دست میدین و به هیچ عنوان سرتونو تکون ندین .بعدش هم تو ریکاوری درخواست پمپ درد میکنین ک همونجا وصل میکنن و خیلییی کمک میکنه بهتون .بدترین قستمش برای من اولین قدم زدن بود خیلیییی اذیت شدم که البته اینم بستگی به بدن هرکسی داره .خیلیا بودن اونجا راحت راه رفتن و میگفتن دردشون کمه . خلاصه با شیاف و مسکن هی هرچی بگذره بهتر میشین و تا میتونین مایعات زیاد بخورین .کافین خیلی بخورین . وای بهترین قسمت اونجاشه که بچه رو میارن نشونت میدن یعنی اون لحظه یه حسی داری که با هیچی قابل مقاسیه نیست .خلاصه من الان مرخص شدم و اومدم خونه یکم همون بلند شدن سخته ولی خب قابل تحمل و خداروشکر یه سری کارامو انجام میدم .
مامان سام مامان سام ۵ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمانم

من از قبل با پزشکم صحبت کردم ماساژ شکمیم یکی‌تو اتاق عمل و یکی تو ریکاوری و یکی تو بخش باشه که اتاق عمل و ریکاور رو واقعا متوجه نشدم
تو بخش حالم خوب بود و میتونستم با بقیه صحبت کنم ولی سرمو‌تکون نمیدادم که سردرد و سرگیجه نگیرم
تقریبا یک ساعتی بی حسی مونده بود منم از قبل درخواست پمپ درد داده بودم بهم وصل بود
کم کم بی حسی داشت از بین میرفت که فهمیدم پمپ دردم نشتی داره
و خب از شانس قشنگم اینجا دیگه کاااامل بی حسی رفته بود و من درررررررررردی کشیدم که تو زندگیم حتی تصور نمیکردم همچین دردی وجود داره، حتی حاضر بودم بهم امپول هوا بزنن بمیرم ولی این درد و تحمل نکنم
بعد ناله و گریه و جیغ اومدن ارامبخش تزریق کردن که اصلااااااا جوابگو‌ نبود و من تقریبا یک ساعت درد بی حسی کشیدم بعد اون دو تا شیافت دیکلوفناک از قبل تو کیفم بود، دو تا گذاشتم و بعد ۵ دقیقه اثر کرد و همزمان پمپ درد جدیدمم گذاشتن
دیگه از درد خبری نبود و حالم بهتر بود تا ۱۰ ساعت هیچی نخوردم و اولین چیزی که خوردم اب بوده بعد کاپوچینو و نسکافه که خیلی بهم کمک کرد و خدا رو شکر اصلا سردرد و سرگیجه نگرفتم
بعدش بهم گفتن راه برو که من با کمک همسرم راه رفتم و اول بلند شدنش خیلی سخته ولی راه رفتن باعث کمتر شدن درد میشه و بهترین کار همینه همش رااااه برید
اینم تجربه من چیز سخت و ترسناکی نیست اگه مثل من بدشانسی نیارید همه دردهاش با مسکن قابل تحمله
امیدوارم همگی زایمان راحتی داشته باشید و به سلامتی فارق بشید♥️
مامان بچک مامان بچک ۳ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان 🤱🏻نیلماه مامان 🤱🏻نیلماه ۶ ماهگی
پارت ۲:

بعد از مدتی انتظار رفتم داخل اتاق عمل همه خیلی مهربونو و دکترمم که سرخوشو باحال😅
من آسم دارم و قبل کلی مشاوره شدم
دو تا دکتر بی حسی بالا سرم بودن که بچه ها من از آمپول ساده به قدری میترسم که قبل آمپولام ضربان قلبم روی هزاااااار میره خدا شاهده
آمپول نخاعی اونجوری که بقیه میگفتن نبود اگر شما مو به مو چیز که دکترای بی حسی میگنو گوش بدین و پوزیشنی که میگنو رعایت کنید هیـــچ دردی تاکید میکنم هیچ دردی حس نمیکنید ،بعدش یهو پاهام داغ شد انگار یه وزنه ۱۰۰۰۰۰۰۰کیلویی به پاهام وصل کرده بودن،دکتر من سوند تمام بیماراشو توی بی حسی میزنه و فشار شکمی هم تا جایی که میتونه توی اتاق عمل و با بی حسی انجام میده،من توی اتاق عمل به خاطر آسم و آلرژیم یه ذره به بی حسی یهو واکنش نشون دادم که سریع در کسری از ثانیه چند تا آمپول بهم زدن و سریع حالم خوب شد،بعدش لحظه ای که ۹ ماه با سختی انتظارشو میکشیدم همیشه تو خواب تصورش میکردم رسید و دختر قشنگمو گذاشتن رو صورتم و من به خدااااااا که اونموقع رو ابرا بودم،توی اتاق عمل خیلی واسه همه دعا کردم ،بعدش به دکترم دیگه داشتن تموم میکردن کارمو گفتم دکتر توروخدا بگین شکممو تو بی حسی فشار بدن گفت ببین رحمت خیلی با کلاس بود😅 اصلا دیگه نیازی به فشار نداری تو هر چی فشار بود توی اتاق عمل دادیم و بعدشم دیگه احتیاجی نداری فشار بدن خیلی خوب بود همکاری رَحِمت😁

و واقعنم دیگه فشار ندادن،
مامان نیهان🩷 مامان نیهان🩷 ۳ ماهگی
سلاااام خدمت همه مامانای عزیز و همه کسایی که آرزوی مادر شدن دارن😍❤️اومدم از تجربه زایمانم بگم شاید بعضیاتون آروم بشین با حرفام. دقیقا ۳۷ هفته و ۲ روز بودم که یهو دردم گرفت و دکترم مستقیم حکم بستری داد.رفتم بستری شدم انقباض نشون میداد بنابراین ساعت ۱۰:۵۰ شب سزارین شدم. اولین بچه و اولین سزارینم بود اختیاری بودم. آمپول بی حسی که اصلا برای من درد نداشت از کمر زدن بعدش هم کلا ده دقیقه نشد که صدای دخترمو شنیدم و بعد تمیز کردنش گذاشتن رو صورتم و تماس پوست به پوست دادن که بهترین لحظه عمرم بود🥹😍بعدش که بردنم ریکاوری خیلی بد لرزه افتاد به جونم طوریکه دستام میلرزید دندونام میلرزیدن که حدودا ۲ ساعت بعد بردنم بخش.ماجرا از اینجا به بعد سخت شد چون کم کم اثر بی حسی میرفت و دردا شروع میشدن ولی در کل بخوام بگم دردا جوری نبود که نشه تحمل کرد. البته این یادم رفت بگم که ماساژ رحمی واقعا افتضاح بود و خیلی اذیت شدم.در کل سزارین اون ۶ ساعت بعد عمل که میخوای پاشی برای اولین بار راه بری سخته بعدش دیگه خیلی راحت تر میشه.امیدوارم همه مامانای باردار بسلامتی این مراحل رو بگذرونن😍🩷من اگه برگردم عقب بازم سزارین رو انتخاب میکنم.
مامان فنقل (Nila) مامان فنقل (Nila) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین:
یکشنبه ششم آبان صبح زود ساعت شش بنا به گفته بیمارستان رفتم بیمارستان بردنم اتاق آمادگی قبل از عمل همون سوالای همیشگی رو پرسیدن چند هفته ایی ،تاریخ آخرین پریودی و... بعد صدای قلب جنین رو گوش دادن فشارمو گرفتن و بهم لباس اتاق عمل دادن و با ویلچر یدونه پوشک روی ویلچر منو فرستادن اتاق عمل دوباره پروسه فشار و قلب جنین هم تکرار شد و منو بردن اتاق عمل
اینجا اینو بگم ذهنتون رو به همه چیز مثبت بگیرید اصلا تو ذهنتون بزرگ نکنید اتاق عمل رو خیلی جای معمولی بود من رفتم روی تخت و دکتر بی حسی اومد و بگم باز بی حسی اون غولی که میگن نیست تا این حد بهتون بگم که دردش از آمپولای معمولی خیلی کمتره آمپول تزریق شد و یه حس گرمی اومد تو پاهام و عمل شروع شد اول سوند رو وصل کردن که چون بی حسی داری هیچ دردی نداره شروع کردن به عمل و توی مدت خیلی کم صدای گریه یه دختر کوچولو اومد😍
منکه کلا چشم دنبال بچم بود و دکتر بیهوشی رو روانی کردم انقدر ازش سوال کردم که دخترم خوبه؟چه شکلیه؟
دیگه آوردنش روی صورتم گذاشتن این لحظه هزاران بار تقدیم تو باد گرمی و نرمی نه ماه تلاش و فداکاری رو حس میکنی
بعدش بچه رو بردن من رو بخیه زدن اینجا بهم یه آمپول زد که یکم بی حال شدم و کمی آوردم بالا البته اینم بگم من بخاطر بی حسی کل عمل رو لرزیدم
بقیش رو بعد میگم بچم شیر میخواد،😂
مامان محمد مهدیار مامان محمد مهدیار ۲ ماهگی
پسر کوچولوی منم پنج شنبه به دنیا اومد توی ۳۸ هفته و ۲ روز
از تجربه سزارین اختیاری بخوام بگم ؛ اینه که من شب قبل غذام سنگین و دیر موقع بود چون ساعت ۱۰ شب با دکترم هماهنگ کردیم که فرداش عمل کنم به خاطر درد پریودی که از صبح داشتم و کند شدن حرکاتش . همین دیر و سنگین غذا خوردن باعث شد که توی اتاق عمل بعد بی حسی و موقع عمل کلی بالا آوردم و اذیت کننده بود یکم . عملم خیلی طول نکشید بعدش با بچه رفتم ریکاوری اومدن گذاشتن رو سینم برای شیر و آموزش شیردهی که تو ریکاوری با دیدن بچه خستگی کل مسیر ۹ ماه و عمل رفع شد . بعدش هم که رفتم بخش ، گهگاهی درد داشتم تا شب که خب مونید سخت ترین کار بعد سزارین حرکت کردنِ تمام سعی ام رو کردم که همکاری کنم و زود خودمو جمع و جور کنم مایعات خیلی خوردم و رفتم دستشویی و راه میرفتم تا صبح بیدار بودم به بچه هم سینه میدادم . سزارین فقط یک شب درد داره فقط مطمئن باشید اگه راه برید و مایعات زیاد بخورید و دستشویی کنید فرداش ۹۰ درصد خوب شدید .سوند رو تو اتاق عمل بعد بی حسی گذاشتن که نفهمیدم آخر شب هم کشیدن که یه لحظه بود . دکترم خانم سیمین دخت هاشمی جم بود بیمارستان مصطفی خمینی. سوالی بود در خدمتم 😍
مامان آنیا🫀 مامان آنیا🫀 ۵ ماهگی
پارت دوم تجربه سزارینم 🤱
چند دقیقه که گذشت اون پرستاری که کنارم بود گفت دارن بچه رو بیرون میارن ممکنه بدجور تکون بخوری و بالا و پایین شی نترس و بعدش صدای نی نی 😍قشنگترین حس دنیا 🥺❤️بعدم هم برام یه خواب آور زدن که خوابیدم تو ریکاوری بیدار شدم که دخترمو آوردن پیشم و بهش شیر دادم 🥰بعدش ظکممو فشار دادن با این که بی حس بودم ولی کمی دردو حس کردم 🤔ولی قابل تحمل بود . تو بخشم دو بار فک کنم فشار دادن که بازم قابل تحمل بود .ساعت نه صبح اومدم بخش ساعت تقریبا پنج شروع به مایعات خوردن و سوپ کردم و بعدش یواش یواش راه رفتم که اونم بنظرم با وجود درد و رفتن بی حسی بازم اونقدرام اذیت کننده نبود ،فقط حواستون باشه یواش یواش پاشید که سرتون گیج نره. تنبلی هم نکنید هم اتاقی های من مقاومت کردن تا شب تکون نخوردن اذیت شدن ولی من تحمل مردم زودترم سرپا شدم . ولی امان از خوابیدن روی کمر برای شب من واقعا از این مورد اذیت شدم ولی هم اتاقیام قشنگ خوابیدم خروپف هم می کردن😐من پمپ درد نگرفتم واقعا هم نیازی نبود تو کل زمان بیاریم چهارتا شیاف فقط استفاده کردم واقعا می تونم بگم اونا هم برا پیشگیری بود نه که درد زیاد بکشم شیاف بذارم😐من تو اتاق عمل سرمو زیاد تکون دادم بعد عمل کردن و کتفم درد گرفت به این موردم دقت کنید حتما .خلاصه که سزارین واقعا تجربه سختی نبود اصلا و ابدا نترسید 😍الهی که همه ی کسایی که تو دلی دارن به خوبی و خوشی این لحظات رو تجربه کنن😍❤️
مامان بارانا مامان بارانا ۳ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان نیکان.

۵ روز پیش ۳۸ هفته سزارین شدم و صبح رفتم بیمارستان کارای بستری رو انجام دادیم و بعدش از همسرم جدا شدم رفتم لباس پوشیدم و یه تست ان اس تی ازم گرفتن و بعد انژوکت و سرم رو وصل کردن و بردنم اتاق عمل.
اتاق عمل بی حسم کردن ولی چون خیلی استرس و ترس داشتم بیهوشم کردن و بچمو تو اتاق عمل ندیدم . وقتی بیدار شدم ریکاوری بودم که ماما اومد بالا سرم و پسرم رو گذاشت تماس پوستی برقرار کردیم
و بعدش پسرمو بردن چکاب کنن و اومدن واسه فشار رحم
از این قسمت فشار رحم خیلی میترسیدم که تو ریکاوری ۳ بار فشارم دادن درد خیلی بدی داشت. ولی تحمل کردم. ماما گفت بخاطر خودت باید انجام بدیم. دکترمم تو اتاق عمل فشار داد ولی بازم ریکاوری تکرار کردن.
تقریبا ۲ ساعت ریکاوری بودم بعد بردنم بخش.
حالم خوب بود و درد با شیاف قابل کنترل بود کاملا‌
برای من اولین راه رفتن اونقدری سخت نبود و در کل زیاد راه رفتم چون میگن بهتر میشی هرجی بیشتر راه بری.
و در کل همه دردا قابل کنترل بود با دیدن نی نی همه چی یادم رفت
مامان نیلماه🌙 مامان نیلماه🌙 ۱ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمان (سزارین)✨
من آدمی بودم به شدت ترسو از یه آمپول ساده میترسیدم🫠
زایمانمم یهویی شد یعنی ساعت ۱۲ شب قبلش دکترم بهم گفت فردا بیا برای زایمان
صبح ساعت هشتو ربع رسیدم بیمارستان. کارای بستریمو خیلی زود انجام دادیم طوری که ساعت دهو بیست دقیقه اینطورا بود بردنم اتاق عمل. (البته اینکه دکترم سرعت عمل خیلی خوبی داشت بی تاثیر نبود نذاشت چندین ساعت استرس بکشم واقعا دمش گرم)
قبلش استرس سوندو داشتم ولی باید بگم اصلا دردی نداره فقط در حد چندثانیه سوزش بعدش اوکی میشه. تو اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد اسپاینال تزریق کنه من خودمو خیلی منقبض کرده بودم از ترس همین باعث شد یکم دردم بگیره. بعد بی حسی دراز کشیدم سریع پرده رو کشیدن روم. خلاصه که دخترم ساعت ۱۰:۵۵ دقیقه به دنیا اومد💕
نگم از اون لحظه و حسی که داشتم...واقعا قابل توصیف نیست از خدا میخوان هرکی آرزوشو داره تجربه کنه این حس قشنگو✨
کلی اشک ریختم دخترمو اوردن بغلم کلی بوسش کردم😌
یه ساعت ریکاوری بودم بعدش بردنم بخش
ماساژ رحمی هم تو بی حسی و اتاق عمل برام انجام دادن که من هیچی نفهمیدم (خیلی استرس اینم داشتم🥴)
یه خوبی که بی حسی از کمر داره اینه که دردت آروم آروم شروع میشه با کم شدن بی حسی. من پمپ درد گرفتم و راضی بودم. پنج شیش ساعت بعد رفتن بی حسی درد داشتم بعدش کم کم بهتر شد. آخر شبم سوندو برداشتن و بلندم کردن که راه برم.اولین بار راه رفتن دردناکه یکم بعدش بهتر میشه..
خلاصه همه این سختیا با بغل کردن نی‌نی کامل فراموش میشه جوری که هزاران بار دلت میخواد به اون روز برگردی🥰 شیرین ترین و زیبا ترین خاطره از اون روز برام به یادگار مونده🥲🩷