پارت 4 زایمان من 😀

اولا نمیتونستم خودم متوجه میشدم زورام اصلا تاثیر ندارن، ولی دیگ اخرا دستم اومده بود نفس میکشیدم و زور میزدم، حتی تو هر درد 4 یا 5 بار زور میزدم، بخاطر همین آخراش نفس کم آوردم یه لحظه کلا گوشام سوت کشید کل بدنم بی حس شد 😅نفسم رفت، مامام تا دید فوری ماسک اکسیژن وصل کرد، آب ریخت رو صورتم، نفسم اصلا بالا نمیومد از بس زیاد زور زدم، بعد که دوباره دردم داشت می‌گرفت نفس میکشیدم، ماما فهمید گفت من سرشو میبینم یکم دیگ تلاش کنی بغلته، منم اخرای دردم بود و داشت فروکش می‌کرد آخرین زورمو زدم، خودم حس کردم سرش رد شد از لگنم، بقیش هم مثل ماهی سر خورد و راه نفسم باز شد، شکمم سبک شد، بچه رو گذاشتن رو شکمم بند ناف شو ببرن، انقد حس خوبی داشت، دستشو گرفتم اونم محکم انگشتمو گرفت 🥺اینم از تجربه ی ما تاريخ 15 فروردین 03🥰این لحظه رو برای همتون آرزو میکنم 😘
اینم بگم آقا کوچولوی من ساعت 10 و 27 دقیقه دنیا اومد 😁با وزن 3 کیلو

۲۵ پاسخ

پسر منم ۱۵فروردین ساعت ۹ و ربع صبح ب دنیا اومد

اخرش دقیقا مثل من زایمان کردی ولی اولش من درد نداشتم رفتم بیمارستان بعد بهم امپول فشار زدن و چون یک سانت بودم خیلی درد کشیدم 😪

عزیزم قبل زایمان لکه بینی اینا نداشتی شما ۹ سانت باز شده بودی؟من یکم درد دارم میترسم

چه زایمان راحتی مبارکه

عزیزمممم،،خوش قدم باشه عزیزم🥹😍

تبریک میگم مامان قوی ❤️ قدم نو رسیده مبارک❤️خدا حفظش کنه ایشالا زود سرپا میشی و. سرحال ❤️ بخیه و برش نخوردی؟ دلیل اینکه برش نخوردی به نظرت چی بود؟ بخاطر زور زدنای منظم و درست ؟

مبارکه عزیزم

بسلامتی عزیزم
مرسی ک گفتی
اخرش چند هفته بودی ک زایمان کردی؟؟؟
تجربه زایمانت رو پاک نکنی 😊😊
بیام هی بخونم استرسم کم شه خیلی خوب توضیح دادی

مبارکت باشه عزیزم بالاخره انتظار تموم شد
آخرم قوچان زایمان کردیا😅😅

وایییی چه تجربه ی خوبی داشتیییی
دست راستت رو سرما
قدم نو رسیده مباارک 🥰😍🥺
میشه بپرسم چیکارا کردی از چند هفته ورزشو شروع کردی ؟

سلام عزیزم هزینه بیمارستان قوچان چقدر شد دکتر هم داری ؟
منن قوچان میخوام زایمان کنم

خداروشکر ک زایمانت درسته سخت بوده دیگ یکی ب یکی میگه مگ میخای بزایی ینی آنقدر کاره سختیه، اما راحت بوده نسبتا، و خداروشکر،
قدم گل پسرت پر از خير و برکت الهی باشه، تنش همیشه سلامت، سایه پدر و مادر بالای سرش😍

واااایییییی خدای من فقط ینی تصور می‌کنم اون صحنه ک بغلت میگی گذاشتن
اصن بهشته😍😍😍😍

الهی بگردم
از درد فشارت افتاده بوده دیگ

تبریک میگم بهت قدمش پر از خیر و برکت باشه براتون
دیدی بهت گفتم اون لحظه ک بدنیا میاد ی حس سبکی ب آدم دست میده انگار رو ابرایی

دقیقا پسر منم 10بیست و پنج دقیقه با وزن 3کیلو

عزیزم شما بخیه اینا که نخوردین؟ فیزیولوژیک بود زایمانتون؟

در کل بنظرت سخت بود خیلی؟منم منتظرم دردام شرو شه....چند روزه ی دردای خفیف مثل پریودی تجربه میکنم میاد و میره و کلی شکمم سفت میشه

ب سلامتی عزیزم ایپدروال نگرفتی!!!؟؟

اشکمو در اوردی 🥹😄😄واقعااا بهترین حس دنیاس حتی تصورشم من این روزا رو دارم روزشماری میکنم دیگه این دوماهم بگذره بیاد بغلم ...مبارک باشه مامان شدنت پرازخیر وخوشی وبرکت باشه براتون نی نی نازت

ممنون ک تجربتو گفتی

الهی عزیزم 🥹 مبارک باشه خوش قدم باشه

الهییی مبارک باشه عزیزم😍😍🥰

لطفا لایکم کن داشته باشمت بخونم🙏🌹

عزیزم به سلامتی مبارکت باشه🌹🌹🌹

سوال های مرتبط

مامان ویهان مامان ویهان روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی ( پارت پنجم)
هر لحظه بالا می آوردم از درد ولی چیزی نخورده بودم فقط زرد آب بود
تو وان دراز کشیده بودم شماره مامانمم رو ازم گرفت جواب نداد و دوباره شماره بابام
مامانم جواب داد بهش گفت بیاد پیشم مامانمم اومد بالا سرم و من همش ناله میکردم نمی‌دونم اون لحظه ها خدا چه قدرتی بهم داده بود که می‌تونستم تحمل کنم من همینجور دراز کشیده بودم و درد ها بیشتر بیشتر میشدن مامانمم تحمل نکرد گفت من میرم بیرون بلندم کردن بردن دوباره اتاق درد و یه ماسک برام آورد زد گفت نفس های عمیق بکش شروع کردم هر نفسی میکشیدم انگار تو این دنیا نبودم نمی‌دونم حس میکردم حالت اغما دارم یهو نفس کشیدن یادم رفت اومد بلند بلند گفت نفس بکش نفس بکش و من به سختی دوباره نفس کشیدم هر دردی داشتم فقط و فقط نفس عمیق میکشیدم و همراه باهاش ناله از درد اومدن بالا سرم گفت خوابت گرفته گفتم آره و بهم گفت همراه درد بعدی زور بزن و زور زدم می‌گفت خیلی خوبه فقط فکر کن میخای مدفوع کنی به مقعد زور بزن دست برد داخل جیغ میزدم اون لحظه یه درد شدید داشت می‌گفت زور بزن سرش رو میبینم دوتا نمی‌دونم چنتا زور بود ول کردم گفت باز رفت بالا
بلندم کردن سمت اتاق زایمان اونجا می‌گفت زور بزن از درد داشتم کم می آوردم ولی گفتم تحمل میکنم می‌گفت هر چی زور نزنی بچه سخت تر و دیرتر میاد همراه با نفس و درد زور میزدم اونا هم با آرنج میزدن بالا شکمم که بچه بیاد پایین
بعد از چند دقیقه بود نمی‌دونم گفت سرش رو دیدم زور بزن زور بزن و گفت ده دقیقه دیگه میاد و شماره همسرم رو گرفت و چند بار اشتباه گفتم تا آخر درست گفتم و زنگ زد همون لحظه ها و دردها داشت میگفت بچه اومد و من فقط برام سلامتش مهم بود
مامان 𝐚𝐫𝐚𝐝💛🦒 مامان 𝐚𝐫𝐚𝐝💛🦒 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۳:
درخواست بی دردی و بی حسی کردم برام وصل کردن ماسک روی صورتم تنفسو سخت میکرد ولی کارساز بود طی هر درد نفس های عمیق شکمی انجام میدادم بازم دردا شدید بود میگرفت و ول میداد هر دو دیقه منظم بهم گفتن هروقت درد شدید گرفت پاهاتو بده بالا و نفستو نگه دار زور بزن پرسیدم از الان زود نیس و گف نه سرش نزدیکه منم منتظر درد میشدم جالب بود بین فاصله دردا باز هیچی حس نمیشد و پرستارای داخل سالنو نگاه میکردم نفس عمیق میکشیدم یهو میگرفت و منم با بچه تلاش میکردم زور میزدم هربار پرستار میومد چک میکرد میگف پیشرفتت عالیه ادامه بده تا اینکه یجاهایی دیگ بی حسی واقعا اثر کرده بود و با تمام توان زور میزدم بیاد بیرون همزمان ب شکمم نگا میکردم ک دیگ بچه مث همیشه گرد و قنبلی نبود و داشت دراز میکشید بیاد بیرون کل این داستان شاید دوساعت طول کشید دیگ ساعت ۸ صبح بود که ماما با وسایلش اومد بهم‌گف بزا برات بیحسی بزنم دوباره ولی بعدش یکم برش داد و هیچ دردی نداشت اخرین دردو با تمام توان زور زدم یهو تمام وجودم رها شد انگار بار سنگینی از دوشم برداشته شد و اومد روی دلم خیلی حس عجیبی بود🥺
مامان میران مامان میران ۲ ماهگی
زایمان پارت سوم
مامانمو از اتاق بیرون کردن منو گذاشتن رو تخت زایمان گفتن زور بزن خیلی عالی پیش داری میری سر بچت مشخص شده بود دوسه تا زور بزن جیغ نکشی به دنیا میاد
من همش از بریدن واژن ترس داشتم تو زایمان طبیعی 😑انقدری که قدرت زور بالا بود درد داشتم اصلا برش اونو متوجه نشدم حتی بی حسی هم نزده بودن برام دو سه تا زور از ته دلم زدم سر پسرم اومد بیرون هی گفتن نفس بگیر زور بزن که کل بدنش اومد اون لحظه انگار روح از بدنت خارج میشه حس ازادی نمیدونم چجوری بگم ولی حس خوبی بود با تموم درداش 🥺
خلاصه از زمانی که دردم گرفت برای زایمان کلا دوساعت درد کشیدم تا دهانه رحمم باز بشه ۱۰ دقیقه هم خود بچم بیرون اومدنش طول کشید از زایمانم خیلی راضی بودم پرستارا و دکترای خوبی بودن نزاشتن برای اولین بار خاطره بد برام به جا بمونه 🫠
اینم تجربه من شاید به دردتون بخوره حین زایمان فقط جیغ نکشین اصلا تاثیری نداره تا میتونید زور بزنیدو نفس های عمیق بکشین
انشالله که همتون خوش زایمان باشید❤️
مامان سید حسین مامان سید حسین ۴ ماهگی
پارت اخر
چند دقیقه بعدش هم فول شدم و حس زوررررر شدید داشتم.. کاملا متوجه میشدم بچه اومده پایین و داره میاد.
حتی نیاز به زور من نبود انگار بدنم زور میداد😂
ماماهمراهم گفت تا موقعی که بگه زور های محکم و قوی بدم منم خیلی خوب و طولانی زور میزدم.. خیلیم حس خوب و جالبی داشت واقعا😁😂
بعدش دیگه وقتی سر بچه رو دیدن ماماهمراهم گفت فقط فوت کنم.. میگفتم بخدا من زور نمیزنم خودش داره زور میزنه🤣
گفت اون که خودش زور داره اشکال نداره.. تو زور اضافه نزن فقط فوت کن و منم همین کارو کردم.
بعد هم یکم برش دادن و بچه اومد بیرون و شروع کرد گریه کردن.
آخ نگم که چه حس خوبیه بچه که میاد بیرون🤤یعنی بخاطر حس دوباره اون لحظه هم شده دوباره بچه‌دار می‌شم.
بچه رو بهم نشون دادن با خودم گفتم دیگه تموم شد.. دیگه نینیت به دنیا اومد و کنارته.. خیلی خیلی حس فوقالعاده‌ای بود.تمام وجودم حس خوبی داشت.

پسرمو تمیز کردن گذاشتن رو تخت نوزاد و
اونم چند دقیقه بازی کرد و اینطرف و اونطرف رو نگاه کرد و بعدش سریعا خوابش برد😂
موقع بخیه زدنام ماما بهم شربت و خرما داد و گفت بخورم.. اصلا کلی جون گرفتم.. چون به دوتا دستامم سرم وصل بود ماماهمراهم خرما میذاشت دهنم و هسته‌ش رو هم میگفت از تو دهنم بدم به دستش.. خیلی خجالت کشیدم ولی انقد مهربون بود جوری رفتار می‌کرد آدم ذره ای معذب نشه.
وقتی بخیه زدنم رو تموم کردن پسرمو گذاشتن کنارم.. ماماهمراهم کمکم کرد کام بچه‌م رو با تربت و آب زمزم که برده بودم باز کردم و برای اولین بار شیرش دادم🥺
این بود تجربه زایمان من
مامان هامین♥️🐣 مامان هامین♥️🐣 ۳ ماهگی
پارت دهم
مادر شوهرم نشسته بود روب روم من همچنان مرگو با چشام میدیدم جیغای خیلی بدی میکشیدم ساعت سه صبح بود همه اومدن اعتراض کردن انقد جیغ نکش ما خابیدیم فلان اینا من فقد با فشاری ک بهم میومد یکسره جیغ میکشیدم بعد نیم ساعت ماما اومد دست کرد تو واژنم بعد مقعدم گفت دوتا زور دیگ بده منم با تمام توان زور دادم
بعد داد زد اتاق زایمانو اماده کنید من همچنان داشتم میمیردم فقد جیغ میکشیدم نفس نداشتم برای راه رفتن اما دیذن بچم قدرتمو بیشتر میکرد ماما گفت بیا پایین رفتم پایین سر بچه رو قشنگ حس کردم میلرزیدم پنج دقیقه طول کشید تا اماده بشن لباس بپوشن من همچنان رو تخت زایمان داشتم جون میدادم
ماما اومد لعنتی دساش تا ارنج تو من بود هم از مقعد فشار وارد میکرد هم از واژن میگفت زور بزن اما من نفس نداشتم هیچ انرژی برای زور زدن نداشتم به پرستار گفت بیا شکمشو فشار بده نمیتونه زور بزنه دسش تو من بود داشت سر بچه رو به بیرون هدایت میکرد اون یکیم هعی فشار میداد من زور میزدم اما در توان من نبود زورای خوبی بدم بعد یک ربع حس کردم سر بچه اومد بیرون دردا تموم شد ولی یه سوزش وحشتناکی ک جیغمو در اورد پیچید تو واژنم بچه ک در اومد کامل تموم دردا رفتن
بچه رو گذاشتن رو شکمم سفت بغلش کردم حتی توان گریه نداشتم فقد ناله میکردم پاهام میلرزید ......
ادامه
مامان ساحل مامان ساحل ۳ ماهگی
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۱۰ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان حیدرعلی مامان حیدرعلی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمانم
صبح با شوهرم رابطه داشتم و مثل همیشه بعد رابطه لگنم زیر دلم درد گرفت رفتم مدرسه امتحان دادم اومدم ساعت ۱۱ بود وایساده بودم یهو اندازه یه مشت آب داغ ازم ریخت اول فک کردم بی اختیاری ادرار ولی بازن ادامه داشت قطع وصل میشد میشنستم میومد وایستادم بازم اومد زنگ زدم به شوهرم اومد رفتیم بیمارستان رفتم اتاق معاینه معاینه کرد گفت ۳ سانت ۶۰ درصد بازی وقتت هست هیچی رفتم بستری شدم از ساعت ۱۱ درد داشتم می‌گرفت ول میکرد ولی از ساعت۲ خیلی بد شد اشکم در میومد گریه میکردم گفتن برآم بی حسی بزنن آوردن تو سرم آمپول فشار زدن خیلی سریع خوابم گرفت کپسول اکسیژن آوردن گفتن دردت گرفت تو این نفس بکش بعد ساعت های ۳ یا ۳ نیم بود دردام بدتر شد ماما اومد معاینه کرد گفت پاهاتون به داخل شکمت زور بزن گلاب به روتون مدفوع هم داشتم دکتر گفت اگه مدفوع بیاد بچه هم میاد دیگه به اجبار زور میزدم که مدفوع خیلی کمی ازم اومد ببخشید میگم بعد دید سر بچه داره کم کم میاد بیرون سری بردنم تو اتاق توی راه جیغ میکشیدم که اومد بچه سری دراز کشیدم دکتر هی میگفت زور بزن منم زور میزدم سر زور زدن یکم قسمت واژنم پاره شد خیلی کم میسوخت داد میزدم دکتر میسوزه گفت زور بزن فقط منم چند تا زور زدم یهو انگار یه چیزی ازم خارج شد تمام دردام قطع شد بچه گذاشتن رو دلم دستشو گرفتم کلی قربون صدقش رفتم بعد بردنش وزن کنن از این کارا بعد اینکه جفتم اومد بیرون بخیه برام نزدن تمام
مامان نفس و کارن❤️ مامان نفس و کارن❤️ ۳ ماهگی
#پارت_۶
اینک براتون سئوال نشه بابت اینک چرا منو سزارین نکردن باید بگم چون بی‌شرف بودن منم دلیلش رو نفهمیدم.
ساعت ۶اینا بود که مادرشوهرم زنگ زد به اون دعانویسه.
بعد اون دیگ کسی رو نذاشتن پیشم.
تقریبا به پنج سانت رسیده بودم.
ساعت ۶ونیم نزدیک هفت دردم یهو قطع شد ولی همون لحظه دستشویی شدید گرفت منو مدفوع.
گفتم بهشون میخوام‌ برم دستشویی نذاشتن معاینم کردن یهو گفتن ۷سانت شده سر بچه هم کاملا پایینه نمیتونیم بزاریم بری دستشویی.
سر همونم کلی غر زدم گفتن احساس دستشوییت بخاطر سر بچس و دستشویی نداری.
ولی من کلی غر زدم رفتم راست میگفتن هرچی زور زدم بی فایده بود.
برگشتنم همانا درد بدی تو کمرم و زیر دلم پیچیدن همانا انقدر یهویی بود که نفسم بند اومد بهم سریع دستگاه اکسیژن وصل کردن درده دیگ ولم نمیکرد خودمو جمع میکردم انگار میخواست قلبم وایسته همون لحظه یه فشار خیلی زیاد دوباره به مقعدم اومد فقط تونستم بگم دستشویی داره دکتر اومد معاینه کرد گفت فوله تند تند ریختن سرم یه عالمه دکتر و ماما اومدن تو اتاقم من نفس نمیتونستم بکشم.
(مادرشوهرم میگه یهو دیدم کل بخش زنان خالی شد همه دویدن تو اتاق تو منم سریع اومدم تو پشت در)
هی میگفتن زور بده ولی من مگ میتونستم نفس بکشم که زور بدم اکسیژن وصل کردن و آمپول زدن ولی من خمار بودم هیچی حالیم نبود داد زد زور بده یه با تمام توانم زور زدم لحظه آخر کم آوردم نفسم پیچید زورم نصفه نیمه موند همون لحظه دستگاه ضربان قلب بچه رو دیگ نشون نداد...
ادامه پارت بعد...
مامان ایلماه مامان ایلماه ۲ ماهگی
پارت ۶
اومد معاینه کرد گفت شدی ۵ سانت خیلی خوب پیش رفتی کیسه ابتو میزنم یه ساعت دوساعت دیگه زایمان کرد ساعت ۶و نیم غروب کیسه ابمو پاره کرد ولی شدت دردام بیشتر شد و فقط نفس عمیق میکشیدم بهم گفته بود گاز بی‌حسی هم داریم و یا اپیدارول گفتم ن گاز بی حسی مثه اکسیژن بود موقع دردا بایستی مثل قلیون میکشیدی داخل و نفس عمیق میکشیدی میگفت حس سر خوشی به آدم میده ولی رو من تاثیر نداشت حس حالت تهوع بهم دست می‌داد یه دو سه دفعه استفاده کردم و گذاشتمش کنار دردام خیلی بیشتر شده بود شدتش من همچنان نفس عمیق میکشیدیم خواهر بالاسرم بود خواهرشوهرم رفت و خواهر اومده بود پیشم ماما اومد گفت موقع دردات زور بزن منم همینکار میکردم تا اینکه ساعت ۷ شد و شیفتش و بایستی عوض می‌کرد یه ماما پیر ن خیلی بد اخلاق ن خیلی خوش اخلاق اومد بالای سرم اومد معاینه کرد رو همون ۵ سانت بودم و رفت من موقع دردا زور میزدم دوباره اومد معاینه کرد ۶ سانت شدم و گفتن سرش بالاس باید حالت سجده بشی که بیاد پایین همینکار کردم و موقع دردام شدید زور میزدم بعد یه رب اومد گفت شدی هفت سانت زور نزن ولی من تا چشمشو دور میدیدم زور میزدم معاینه کرد گفت ۷ سانتی دردام دقیقه هاش کمتر از ۱ دقیقه بود ولی مدت زمانش زیاد بود