سوال های مرتبط

مامان شهاب مامان شهاب ۱۳ ماهگی
در رابطه با تاپیک قبلیم حس‌هام خیلی گنگه...شنیدم که بعضیا تو این موارد گریه میکنن یا میگن خاک تو سرم و اینا ولی من خیلی یخم، اصلا نمیفهمم چرا انقد بی تفاوت و مات موندم
دیدی از یه چیزی میترسی که سرت بیاد ولی همیشه هم یه حسی داری که سرت میاد؟! این موضوع از این چیزای من بود، همیشه ته قلبم میدونستم که بچه اولم به دنیا بیاد تو همون شیر تو شیری به اصطلاح ما ترکا میمونم برا دومی(باردار میشم دومی رو) ، همیشه هم به شوهرم میگفتم و اونم با شیطنت میگفت آره خب چی میشه و اینا، ضمن اینکه شوهرم با برادراش اینطوری شده، ۳ تا بچه از قبل بودن، خواستن چهارمی رو بیارن، سال ۶۶ یه پسر سال ۶۷ یه پسر و سال ۶۸ یه پسر به خانواده اضافه شده! شوهر منم پسر وسطیه این ماراتونه، به قول مادرشوهرم گلین اوجاقا گلیپ
شوهرم خوشحاله چون بچه خیلی دوس داره و اصلا مشکلی هم نداره با پشت سرهم اینطوری بودنشون، به اون باشه میگه سال بعد هم سومی🙄
منم قضیه اینکه بخوام به نداشتنش فک کنم قفله برام، همیشه میگفتم آدم مواظب باشه نشه اگه شد دیگه قرار نیس جون اون موجود خدا رو ازش بگیری، یعنی مرحله پذیرشش رو اوکی‌ام اما بعدش...🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ مرحله تصور شرایطمون خیلی سخته برام، از طرفی حس میکنم به شهاب ظلم میشه، من همیشه تصور میکردم حالا حداقل چندین سال آینده تنهاس بچم و کلا تمرکزم رو خودش، اینکه یهو از تنهایی دراومده حس میکنم هوو آوردم سرش و فرصت هاشو گرفتم ازش😓
من بارداری و بچه داری و زایمان نسبتا خوبی داشتم اما امان از روزای بعد زایمان، از نظر روحی و اون شرایط سخت روزای اول اصلا دوس ندارم برگردم به اون روزا🥲 علی الخصوص با طرز برخورد و اذیتا و حمایت نکردنای همسر و اطرافیان میگفتم اصلا دیگه بچه دار نمیشم...

ادامه تاپیک بعدی
مامان شهاب مامان شهاب ۱۳ ماهگی
امروزمون با دیدن تیزی جوونه دندون شهاب کوچولوم شروع شد😍🥲
چند وقته بی قراره، زیاد پی پی میکنه، هی میسوزه، همه چی رو میکنه دهنش، میگفتیم میخواد دندون دربیاره اما نمیدونم چرا فک میکردم نه بابا هنوز علائمشه و زوده و اینا🥺 طفلک سرش خیلی داغ بود و تب داشت، استامینوفن دادم خوابید
این ماه و این چند روز پر از چالشه 🤦🏻‍♀️
شروع غذای کمکیش از امروز، هی میگفتم بشینم قشنگ تحقیق کنم یاد بگیرم که متاسفانه نتونستم زیاد وقت بذارم و الان استرس دارم که نکنه اشتباه کنم
دندونش از یه طرف
واکسنش رو هم که پنجشنبه میزنیم
شیرخشکشم چند روزه عوض کردم و به خاطر تموم کردن ۶ ماهش، به جای ببلاک ۱ ببلاک ۲ میدم، بعدش رو قوطی دیدم نوشته از اول ۶ ماهگی باید عوض میکردم آره؟
خلاصه که این همه تغییر و تحول برا یه نی نی حس میکنم تو مدت زمان کم خیلی اذیت کننده باشه و سخت🥲
از طرفی هم میدونم خیلی زود زمزمه های دندونی پزون و اینا شروع میشه از طرف خانواده شوهر🤕
عکسش یه طرف، برنامه ریزی هاش یه طرف و ...
یه مورد خیلی بزرگ دیگه هم اینکه ۱۰ روز از پریودم گذشته 🤦🏻‍♀️ بیبی چک زدم منفی بود ولی حسم میگه باردارم باز😓 چون سر شهاب هم دیر نشون داد بیبی
اووووف زیر فشار له له ام😪
مامان شهاب مامان شهاب ۱۳ ماهگی
ادامه تاپیک قبلی


قبلا از خیلی ها که بچه هاشون ناخواسته شده بود شنیده بودم که میگفتن نگو ناخواسته بگو خدا خواسته الان واقعا به این باور شدیدا رسیدم که واقعااااا خدا خواسته هس، من یه دوستی داشتم که باهم ازدواج کرده بودیم، در مورد روشای جلوگیری اینا که میحرفیدیم میگف که ما دو سه روز بعد پریود و دو سه روز مونده به پریود جلوگیری نداریم چون اصلا اون زمان امکان تخمک گذاری نیس، منم میگفتم عمرا اگه ریسک کنم و همیشه بدون استثنا جلوگیری سفت و سخت داشتم حتی تو دوران بارداری هم به خاطر ترس از عفونت و اینا اصلا بدون جلوگیری رابطه نداشتیم یعنی به غیر از زمان اقدام به شهاب اصلا نشده بود، خیر سرم زد به سرم اینبار تو ذهنم دودوتا چهارتا کردم گفتم ۴ روز مونده به پریودم، خودشم این ماه‌ها خیلیییی با نظم بودم، گفتم امکان نداره که باردار بشم🤦🏻‍♀️ خودم پیشنهاد دادم!🤦🏻‍♀️😓 نگو از قرار نامعلوم چون روزه میگیرم سیستمم ریخته بهم و دقیقا تخمک اونجا آماده نشسته برا لقاح😶 واقعا که خواست خداست چون هرجور حساب کنی امکان نداره تو دو هفته حامله بشی و بیبیت مثبت بشه☹
هرکس واقعا بچه نمیخواد خیلییییی باید سفت و سخت مواظب باشه انگار بعد زایمان هم احتمال بارداری مجدد زیاده😰
مامان شهاب مامان شهاب ۱۳ ماهگی
سلام مامانا
شهاب که تو بیمارستان بستری بود هر روز متخصصای مختلف میومدن مشاوره میکردن که ببینن علت عفونت از کجای بدنشه و اینا
یه روز متخصص مغز و اعصاب اطفال اومد گفت که خب چجوری تشنج کرد و اینا؟! منم تعجب کردم گفتم بچه من تشنج نکرده که، فقط تب داشت اونم هی میگفت مطمئنی و اینا پس چرا تو پرونده اش نوشتن تشنج! منم گفتم اشتباه نوشتن همچین چیزی نیس، خلاصه یکم بچه رو نگاه کرد و یهو گفت سرش بزرگه! سر شوهرتم بزرگه؟! گفتم نسبتا شاید! آورد با متر اندازه کرد و بدو تولدش رو هم پرسید و گفت آره بزرگه مینویسم برا سی تی اسکن🙄
جواب اسکنش رو که نگاه کردم دیدم نوشته هیدروسفالی خوش خیم که با شیرخوارگی سازگار است و نم فلان، خلاصه که چیز مهمی نیس منظور
بعدش که مرخص شد و یه هفته بعدش بردیم برا چکاپ طبق خلاصه پرونده اش دکترش گیر داد که این باید پیگیری بشه کار دستتون میده و نم فلان، خیلی ترسوند، ارجاع داد به متخصص مغز و اعصاب اطفال
همون روز رفتیم عکسشو نگاه کرد و دور سرشو اندازه گرفت گفت نه زیادم بزرگ نیس و با توجه به اینکه سر باباشم بزرگه انگار ژنتیکیه، اما محض احتیاط یه قرص مینویسم تا یه ماه و نیم روزی یک چهارم بهش بده
منم اومدم خونه نگاه کردم دیدم این قرصه مال کنترل تشنج و نمیدونم کلا مشکلات مغزیه، خیلی میترسم و اصلا دوس ندارم بدم بهش دارو رو، از کجا معلوم به خاطر احتیاط الان بعدا با مشکل مواجه نشه بچم؟ حتما که قرصا عوارض دارن
اتفاقا چندتا از بچه های فامیلمون سرشون بزرگه حتی بابای خودم و بابای شهاب هم که هکذا
چیکار کنم؟ احتیاط کنم نکنم؟
الان دور سرش ۴۶عه
بدو تولد ۳۶ بود
اینم باید در نظر بگیرن البته که کلا ماشاءالله رشد شهاب از هر نظر خوبه و نسبت به جثه اشه اندازه سرشم
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی