۶ پاسخ

بچه ای که شیطونی میکنه سالمه عزیزم نگران نباش
برا گوشش هم حتما کنجکاو شده داشته کشف میکرده
براش درغالب قصه واینا بزاش بگو این کارا بده

خدا قوت دلاور اول راهی پوستتو کلفت کن

شما ک میگی پسره بچه‌ت فکر کن من بچه هام دخترن کوچیکه ک دیگه واویلا کل فامیل عاصی شدن

وای منم خیلی آروم بودم پسرم افتضاحه خیلی اذیت میشم بعضی وقتا اینقدر اذیت می‌کنه مجبور میشم بزنمش😩😭

به نظرم وسایل خونه تو امن کن مبل هارو برعکس کن میز وردار دکوری های وردار جای تیز با پارچه یا ابر ببند

بچه های این دور زمونه خیلی شیطون باهوشن با بچه های قدیم مقایسه نکن
دختر من ترکیبی از مادر عجول پدر شیطونه
فکرشو کن دخترم ۱۰ برابر ازماعه

سوال های مرتبط

مامان 🫀 یارا🫀 مامان 🫀 یارا🫀 ۲ سالگی
سلام مامانا شبتون بخیر

حالم اصلا خوب نیست 😔

چند ماهه دارم این شرایط و تحمل میکنم ولی دوشبه پدرمو در آورده ....😣

یا موقع خوابیدن گریه می‌کنه یا از خواب بیدار میشه گریه می‌کنه ....😫

دیشب و امشب موقع خواب دقیقا یک ساعت فقط جیغ کشید داد زد گریه کرد نفسش نمیومد به هق هق افتاده بود....😢😥

هر چی می‌گفتیم قبل شنیدن فقط می‌گفت نه
میرفت تو اتاق پشت پرده جیغ میکشید و گریه میکرد.....🥺

عاشق بستنی و یخمکه،بردمش کشو فریز رو باز کردم کلی بستنی و یخمکای رنگی بود گفت نمی‌خوام کشو رو بست...

عاشق برنامه کودکه پپاپیگ گفتم برات بزنم منو تو و پپا باهم بپر بپر کنیم گفت نه....

گفتم بچرخونمت بندازمت بالا می‌گفت نه....

هر چی گفتم می‌گفت نه....نه با آرامش کلا داشت گریه میکرد از ته گلو....😣

نمی‌دونم چرا اینجوری می‌کنه ....😩

آدم ضعیفی نیستم اما امشب خیلی جلو خودمو گرفتم که گریه نکنم
هم واسه دخترم ناراحت بودم هم مغزم درد گرفته بود....😭😭

همسرم میگه ببریمش روانشناس

آخه بچه اینقدی و روانشناس چیکار می‌تونه بکنه؟

البته بگم همیشه اینجوری نیست....یهو میبینی دو هفته یک ماه اوکیه....

خلاصه که خیلی هم لجباز و بد اخلاق شده ....

میخواستم بدونم بچه های شما هم اینجورین ؟

دیگه کم آوردم.....😩😩😭😭😭
مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
سلام مامانا ،یکم درد و دل داشتم
من مامان دوتا پسر کوچولم پسر کوچولوی من الان یک سال و ده ماهشه خیلی روزهای سختی رو گذروندم الان که بچه هام بزرگتر شدن خیلی خیلی بی حوصله و عصبی شدم ،احساس کم بودن میکنم به حال مادرهایی که یک بچه دارن غبطه میخورم ناشکری نمیکنم عاشق بچه هامم ولی خب همیشه تو جمع ها و جاهایی که میرم من نمیتونم به دوتاشون برسم هم خودم و هم بچه هام سردرگمیم
احساس میکنم صبر و همه آرامشم رو برای همیشه از دست دادم از اون دختر اروم و صبور و مهربون هیچی نمونده انقدر که پسر بزرگم کولیک داشت و رفلاکس پنهان و تا هفت ماه همش گریه بعدش هم که لج و اعصاب خوردی بعدش هم ناخواسته باردار شدم یه بارداری سخت و پر از استرس چند روز قبل از زایمانم یکی از نزدیکام فوت شد و ووووو خیلی داستانهایی که پسر دومم داشتم
خیلی قوی بودم یه تنه و دست تنها بچه هام رو تا اینجا رسوندم ولی الان دیگه بریدم خیلی خسته ام بیشتر بخاطر اینکه نمیتونم مادر همراه و خوشحالی برای پسرام باشم ناراحتم ،دعواشون میکنم خودم بیشتر از اونا گریه میکنم و داغون مییشم ولی نمیتونم رو اعصابم کنترل داشته باشم چند جلسه تراپی هم رفتم ولی بخدا وقت اونم‌نداشتم و اصلا بهتر نشدم
ترو خدا تا وقتی از ارامش اعصابتون مطمئن نشدین بچه دوم‌نیارین چون واقعا از دنیا و همه چیزای مورد علاقتون که دور میشید هیچ یه مادر افسرده هم میشین