۱۰ پاسخ

ای خواهر جان من از هفته ۵ بارداری که متوجه شدیم باردارم دیگه پیش هم نخوابیدیم…از هفته ۱۴ سرکلاژ شدم یه سره استراحت مطلقم و الان هم دو ماهه خونه مادرم هستم و دو ماه و نیم دیگه هم هنوز مونده تا زایمانم…منکه اوایل خیلی اذیت میشدم ولی الان عادت کردم.یه ماهه اول سرکلاژ چند شب مادرم میومد چند شب مادر شوهرم.خونمون هم‌شوفاژش خراب بود فقط تو اتاق من بخاری بود .من رو تخت میخوابیدم .مادرم و مادر شوهرم وقتی میومدن زیر تخت میخپابیدن کنار بخاری.همسرمم تو حال تو سرما میخوابید.کلا وضعیت که نگو.و همچنان به یه روش دیگه ادامه داره

من کیست داشتم جراحی کردم شرایطم اینجوری بود.۳روز خواهرم اومد پیشم موند
دیگه احساس راحتی نمیکردم
الکی بلند میشدم میگفتم حالم خوب شده که بفرستمشون برن خونشون
خیلی خیلی از شوهرم دور شده بودم
اینا رفتن حال روحیم خوب شد

من از شوهرم بدم میاد اصلا درکم نمیکنه و کمکم نمیکنه تا صبح رااااحت میخابه🙂امشب داداشمینا اومدن خونه مامانم منم اینجا هستم داداشم پسرشو راه میبرد بغل میکرد غذا میداد بازی میکرد باهاش ولی من تنهایی با یک عالم بخیه پوشکشو عوض کردم اروغشو گرفتم شوهرم هم انگااار نه انگااار.
خیلی‌ دلم گرفته اومدیم تو اتاق دو ساعت زار زدم هرچی پرسید چی شده گفتم چیزی نیس فقط دلم گرفته.حتی حوصله ندارم دردمو بهش بگم

وای همه اینا رو ما هم اون اوایل داشتیم عزیزم
منم فقط شیر میدادم تا حدودا ۲۰ روز
پوشک و کارای دیگه هیچی بلد نبودم و نمیکردم
فقط نگاه میکردم هر بار
چون نگاه کرده بودم یاد گرقته بودم کم کم اولین بار که خودم انجام دادم خیلی خوب از پسش براومدم پس نگران نباش مطمئن باش میتونی فقط نگاه کن هربار
قضیه دوری از شوهر و دلتنگی برا زندگی دو نفره هم خیلی طبیعیه
من تا ۲۰ روز گریه میکردم برا این موضوع
درست میشه عادت میکنی

عادت میکنی و درست میشه چند روز دیگ

من درکت میکنم البته من طبیعی بودم
و چون دلتنگ شوهرم میشدم (پیشم بود ولی خوب دقیقا مثل خودت)مجبور شدم خودمو راه بندازم و بعد ده روز برم خونم فقط هر دوروز یه بار میومدم مامانم ببرش حموم سر دومی دیگه خودم حموم هم می‌بردم

سخته ولی تو میتونی عزیزم بعد مدتی راه میفتی

یاد می گیری نگران نباش

وقتی مجبور بشی انجام میدی من از روز اول تنها بودم حتی حموم هم خودم میبرم ماهلینو چندروز مونده میری خونتون بقل میکنی😁 عجله نکن

عزیزم سزارینی

سوال های مرتبط