۴ پاسخ

مامان زهرا جای هیچ نگرانی نیست،تو فصل بهارو تابستون بخاطر طبع گرمشون کلا اشتهای ادم بزرگا کم میشه چ برسه بچه ها؛سعی کن بهش ماستو لبنیات بدی تا مزاج معدش تعدیل بشه و اشتهاشم بهتر بشه نیاز ب هیچ ویتامینی نیست

سلام عزیزم وزن دخترتون خوبه
دختر منم همینجوری یوقت خیلی خوب میخورده یوقت نه خیلی اذیت میکنه موقع خوردن
وزن دختر من الان ۱۲۷۰۰ هست
با این وزن لاغر نیستن ولی تپل هم نیستن همونجور که خودتون گفتید معمولی هستن

خوبه دخترت
دختر منم همین حدوده ، لاغر نیست ، به اندامه

نه بابا راسیپ برای بچه های فوق العاده بدغذاس که مادراشون عاجز شدن و هیچی نمیخورن ماشاالله دختر شما خوبه اصلا ندی

سوال های مرتبط

مامان امیدوار مامان امیدوار ۲ سالگی
چرا فقط بچه من هیچی نمیخوره اصلا از این بچه در عجبم از اینکه اصلا گشنه نمیشه
خواهررشوهرم از ساعت ۸ اینجاست بچه اش تا این ساعت ۳ شیشه شیر خورده زیر یه سالشه ۴ یا ۵ میوه فقط خورده دوتا ژله کوچک خورد یه شیرینی خورد اصلا سیر نمیشه قبلش هم گفت شام بهش مرغ و برنج دادم ک شکمش جا نداره وقتی اومدن ولی اصلا از خوردن سیر نمیشه درشت هم هست.بعد من همش تو دکترا هستم هر چی اشتها آور هست بهش دادم بارها بخاطر چیزی نخوردنش گریه کردم و ضعیف بودنش بعدش همینا تا آدمو میبینن میگن حتما چیزی بهش نمیدین که ریزه 🥺🥺🥺بخدا چند ماه هست بردمش دکتر غدد دکتره میگ از وزن دهیش راضی نیستم.بچه من از صبح ک بیدار شده فقط چند تا قاشق کوچک برنج خورده و دوتا میوه 🥺همین غذای کل روزش بوده هر چی بهش میدی لب نمیزنه میگ نمیخوام چندین مدل اشتها آور مولتی هر چی فکرش کنید دادم اصلا دوست نداره چیزی بخوره زورم میاد بعد همینا بگن ب بچش نمیرسه ک لاغر مونده چون بچه های خودشون مثل گاو میخورن
مامان یاس مامان یاس ۳ سالگی
سلام بچه ها خوبین
من که اصلا خوب نیستم مغزم داره میترکه، دخترمو از بعدازظهر بردم بیرون خرید بعد رفتیم پارک کلی بازی کرد که دیگه خودش خسته شد بعد دوباره اومد خونه با باباش کلی بازی کرد ،طوری که موقع شام خوردن همش چشماشو می‌مالید میگفت خوابم میاد ،هیچی بردم بخوابونمش هی تکون بده رو پام هی تکون بده،مگه میخوابه،آخرش عصبی شدم گذاشتمش رو تختم گفتم خودت بخواب اومدم بیرون،همینطوری هی گریه میکرد،از ی طرف اعصابم خورده که داشت گریه میکرد از ی طرف دیگه هم به قرآن دیگه مغزم نمیکشید پاهام و کمرم دیگه توان نداشت که بیشتر تکون بدم،بابا منم آدمم دوست دارم ی ساعت تو کل شبانه روزی برای خودم باشم،یا کار خونه یا بازی با بچه یا پارک کارم شده همین ،ی موقعی کارم تموم میشه که ساعت میشه ۱ شب،بعد به خاطر اینکه دوست دارم یکم مال خودم باشم از اونور تا ۲ ،۳ بیدارم بعد صبحها با خستگی بیدار میشم،هنوز نخوابیده داره گریه میکنه ،یعنی مثل سنگ شدم دارم هم حرص میخورم هم دلم میسوزه ،ولی واااااااقعا دیگه کشش ندارم دوباره برم تو اتاق