سلام بچه ها خوبین
من که اصلا خوب نیستم مغزم داره میترکه، دخترمو از بعدازظهر بردم بیرون خرید بعد رفتیم پارک کلی بازی کرد که دیگه خودش خسته شد بعد دوباره اومد خونه با باباش کلی بازی کرد ،طوری که موقع شام خوردن همش چشماشو می‌مالید میگفت خوابم میاد ،هیچی بردم بخوابونمش هی تکون بده رو پام هی تکون بده،مگه میخوابه،آخرش عصبی شدم گذاشتمش رو تختم گفتم خودت بخواب اومدم بیرون،همینطوری هی گریه میکرد،از ی طرف اعصابم خورده که داشت گریه میکرد از ی طرف دیگه هم به قرآن دیگه مغزم نمیکشید پاهام و کمرم دیگه توان نداشت که بیشتر تکون بدم،بابا منم آدمم دوست دارم ی ساعت تو کل شبانه روزی برای خودم باشم،یا کار خونه یا بازی با بچه یا پارک کارم شده همین ،ی موقعی کارم تموم میشه که ساعت میشه ۱ شب،بعد به خاطر اینکه دوست دارم یکم مال خودم باشم از اونور تا ۲ ،۳ بیدارم بعد صبحها با خستگی بیدار میشم،هنوز نخوابیده داره گریه میکنه ،یعنی مثل سنگ شدم دارم هم حرص میخورم هم دلم میسوزه ،ولی واااااااقعا دیگه کشش ندارم دوباره برم تو اتاق

۱۴ پاسخ

من از همون اول که دیگه شیر ندادم بهش گذاشتمش رو جاشو گفتم بخواب قشنگ عادت کرد خدایی اهرشبا بچه هام اذیت نمیکنن ساعت ده که میشه خوابن

سلام
من که سعی خودمو میکنم برای خوابیدنش
کارتون.لالایی.روپاگذاشتن.اگه جواب نده خودم میخابم.هرچی میگه من خوابیدم .خودشم میخابه

برو خدا رو شکر کن یکی داری من دو تا دارم و خیلی خستم تازه با شوهرم۳ تا

دقیقا منم‌ همینم

مامان یاس عزیزم سلام
حتما بهتون پیشنهاد میدم کودک عزیزتون رو مهد کودک بفرستید
هم وابستگیش کم میشه
هم تایمی برای خودتون دارید که استراحت کنید❤️

عزیزم رو پا چرا ، بزرگ شده دیگه رو پا نذار کنارش دراز بکش قصه بگو واسش بچههاعاشق قصه گوش دادنن. لالایی یواش و طولانی بگو .... ولی رو پا نذار...

چقدرمنی....اصلا خود خود خود منی...حالا فکرکن من دوتا دارم

من چراغارو خاموش میکنم یکم خوراکی میذارم پیشش میزنم کانال جم کیدز نکا میکنه میخابه

همه ی مامانا کارشون اینه من خودمم یه مدته ک دارم از پوشک می‌گیرم همتارو خیلی عصبی شدم باهمه دعوا میکنم ولی،سعی کن خودش جلو تی وی بخابه رو پا نخابون دا

دقیقا منو گفتی .....

مثل هم هستیم عزیزم
خسته نباشی
الان دیگه خستسسس بزاری رو پات زودی خابش میگیره

مرو کم کم خودش میخوابه الان دیگه نباید روپا بخوابونی
ولی این سن همه یجور بدقلق میشن
منم اصلا وقت نمیکنم یه آرایشگاه برم
کمر درد و پادر از یه طرف بدقلقی خاطره از یه طرف

خدا قوت مهربون 😘منم مث توام

چقد منی🥺

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۳ سالگی
خانما نظر بدید بچم ۳ سالشه ماشاالله از وقتی دنیا اومد اذیت زیاد داشت ماشاالله از دوسالگی که خیلی فضولی میکنه ۱ دیقه نمیشه همش میاد از یه جا میده بالا هرچی بهش میگم نمیفهمم لج میکنه ظرف میخوام بشورم که میاد تا موقع ظرف بشوری کل آشپزخونه به هم می ریزه بعد من میترسونمش که تنها میره اتاق میره بالای کمد اما میگم دزد ببرش یا هیولا زنبور میترسع بر میگرده چون دیگه واقعا نا ندارم دیگه دنبالش برم بعد خیلی مهربون و ساده ست بچه های و اصلا نمی زنه از یه چیزی زود میترسه بعد زرنگ ماشاالله حرف خوب میزنه فقط با بچه ها بازی میکنه زرنگ نیست که چی خوبه چی بده می ریم اصلا در حیاط باید دنبالش بدی میاد های تو خط که ماشین بعضی وقتا رد میشه هرچی میگم بیا جای خودمون نمیاد میده جای بچه میترسم ماشین خدا نخاسته بیاد اینم هوایش نباشه دیگه انقد رفتم آوردمش باز رفت که پاش به چادرم گیر کرد خرد زمین منم جای همسایه هامون گرفتم زدمش گفتم بمیری بشین گمشو اونم خجالت کشید بچم الهی بمیرم و گریه کرد داریم ۲تا بچه داره بخدا میاد در حیاط میشینه بچه هاش انقد زرنگ هر وقت گرسنه باشن میدن خونه ها ی عمه هاش میگن غذا میخوایم سیر میشن میان بیرون اصلا یه بارم پا نمیشه مامانشم همونجاست خونش صب میاد تا شب خونه ی مامان شه بعد میرع اون طرف روستا خونه ی خودش اصلا جوش نمی زنه که بچش گشنه یا خوابش میاد حالا من از بس جوش زدم پیر شدم بخدا ... الانم جاریم دوباره حاملس منم حاملم حالا چیکار کنم بچه یکم آروم شه یکم زرنگ باشه این اگه گشنه باشه به هیچ کس نمیگه گشنمه
مامان کیان مامان کیان ۳ سالگی
مامانا خیلی خسته ام پسرم بشدت لجباز هست خدا نکنه من یا باباش باهاش با عصبانیت حرف بزنیم یا اینکه دستمون بهش بخوره تا یک ساعت گریه میکنه که چرا اینجوری گفتی یا چرا اینجوری چشماتو واسه من در اوردی وقتی هم به گریه بیفته هیچ جوره نمیتونیم ارومش کنیم بخاطر همین تا الان هر کاری کرده حرف بدی هم که زده بی توجهی کردم امشب دیگه رو ماشینش وایستاده بود هر چی گفتم بشین میفتی گوش نکرد یهو افتاد فقط یک ساعت گریه میکرد چرا من افتادم یک جوری رو مخم بود که اعصابم را خورد کرد زدم در کونش حالا از اون گریه خلاص شد یک ساعت دوباره گریه را شروع کرد چرا منو زدی دیگه واقعا بریدم نمیدونم چکار کنم صبح هر لحظه که من بیدار بشم این بنده خدا با من بیدار مییشه و گریه میکنه تو چرا بیدار شدی بخدا چند صبح که دیگه از ترس این واسه نماز صبح بیدار نمیشم من اگه تا دو ظهر بخوابم این هم میخوابه ولی فقط اخساس کنه که من نیستم کنارش بشدت گریه میکنه تو چرا بیدار شدی اگه دم دمهای ظعر بیدار شیم چیزی نمیگه خسته ام نمیدونم چکار کنم
مامان پناه مامان پناه ۳ سالگی
مامان محمد و ماهلین مامان محمد و ماهلین ۳ سالگی
تو این چند روز ملین بهش زیاد دادم مثل طالبی و اینا که راحت پی پیش بیاد بعد سه روز ناخودآگاه تو شلوارش پی پی کرد و کلی گریه و اینا که چرا کثیف شدم من بهش تو ضیح دادم و خیلی باهاش صحبت کردم که اشکال نداره و سریع تمیزت میکنم روز بعدش خیلی شدید پی پی داشت من بردمش سرویس نیم ساعت کامل شعر و دست و نقاشی ولی نمیذاشت پی پیش بیاد هی جلوشو می‌گرفت منم اومدم یه لیوان برداشتم با نی توش آب و مایع دستشویی ریختم هی فوت میکردم حباب میومد بیرون انقد خوشحال بود انقد محو این حبابا شده بود که نفهمید و پیپیش اومد خیلی تعجب کرد گفت عههه عههه شروع کرد باهاشون دعوا کردن منم زدم به شوخی و خنده و گفتم باهاشون بای بای کن میخوان برن پیش مامانشون بازی کنن بازی دانلود کنن دیگه همین شد دوبار دیگه هم همین حباب بازی باعث شد پی پی بیاد و ترسش ریخت و فقط شش روز سختی داشت اونم نفس گیییر و خیلی فشار روم بود ولی از روز ششم به بعد هیچ خطایی نداشت خیلی آروم و ریلکس میاد میگه مامان جیش یا پی پی
فقط یه نکته که به مدت پنج روز به هیچ عنوان از خونه بیرون نرفتم مهمونی و بازار و خونه خاله عمه نرفتم فقط خونه خودمون
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
سلام خانوما خوبین . مهراد تا سه سالگیش توی تاب میخوابید . دقیق سه سالش که شد یه شب خودش گفت مامان منو تاب نزار ، بندازش اشغالی ، منم از اونشب دیگه تاب رو قایم کزدم . حالا یک هفتس، عصر ها اصلا نمیتونه بخوابه و کسله . هر چقدر پیشش میخوابم و بغلش میکنم ، میگم بخواب و ... نمیخوابه ،،، شبا هم با بدبختی یک ساعت خاموشی میزنیم که بلاخره بعد از یک ساعت میخوابه، همسرمم میگه دیگه حق نداری تاب رو بیاری ، سه ساله بخدا هر جا رفتیم تاب همراهمون بوده ‌ اگر یهو نمیبردیم مهراد همش گریه میکرد و خیلی خیلی خیلی وابسته ی تاب بود . بخاطر همین مسافرت هم نمیتونستیم بریم ... حالا امروز عصر گزاشتمش روی پام و اروم تکون دادم که خوابید . خیلی میترسم به روی پا خوابیدن عادت کنه ، چون برام واقعا سخته و نمیتونم ، چقدر بچه داری واقعا برای من سخت میگزره 🥲🥲🥲 خیلی این روزا مهراد هر چیزی رو که میبینی میخواد و گریه میکنه. منم حقیقت میبینم گریه میکنه از قصد براش نمیخرم ، خیلی بدم میاد بچه گریه کنه . . شاید بگم حدود ۵۰۰ تا ماشین داره ، ولی میریم بیرون یکسره میگه من اینو ندارم ،، من اونو ندارم.... خلاصه بچه داری صبر بزرگی میخواد.....