خانما نظر بدید بچم ۳ سالشه ماشاالله از وقتی دنیا اومد اذیت زیاد داشت ماشاالله از دوسالگی که خیلی فضولی میکنه ۱ دیقه نمیشه همش میاد از یه جا میده بالا هرچی بهش میگم نمیفهمم لج میکنه ظرف میخوام بشورم که میاد تا موقع ظرف بشوری کل آشپزخونه به هم می ریزه بعد من میترسونمش که تنها میره اتاق میره بالای کمد اما میگم دزد ببرش یا هیولا زنبور میترسع بر میگرده چون دیگه واقعا نا ندارم دیگه دنبالش برم بعد خیلی مهربون و ساده ست بچه های و اصلا نمی زنه از یه چیزی زود میترسه بعد زرنگ ماشاالله حرف خوب میزنه فقط با بچه ها بازی میکنه زرنگ نیست که چی خوبه چی بده می ریم اصلا در حیاط باید دنبالش بدی میاد های تو خط که ماشین بعضی وقتا رد میشه هرچی میگم بیا جای خودمون نمیاد میده جای بچه میترسم ماشین خدا نخاسته بیاد اینم هوایش نباشه دیگه انقد رفتم آوردمش باز رفت که پاش به چادرم گیر کرد خرد زمین منم جای همسایه هامون گرفتم زدمش گفتم بمیری بشین گمشو اونم خجالت کشید بچم الهی بمیرم و گریه کرد داریم ۲تا بچه داره بخدا میاد در حیاط میشینه بچه هاش انقد زرنگ هر وقت گرسنه باشن میدن خونه ها ی عمه هاش میگن غذا میخوایم سیر میشن میان بیرون اصلا یه بارم پا نمیشه مامانشم همونجاست خونش صب میاد تا شب خونه ی مامان شه بعد میرع اون طرف روستا خونه ی خودش اصلا جوش نمی زنه که بچش گشنه یا خوابش میاد حالا من از بس جوش زدم پیر شدم بخدا ... الانم جاریم دوباره حاملس منم حاملم حالا چیکار کنم بچه یکم آروم شه یکم زرنگ باشه این اگه گشنه باشه به هیچ کس نمیگه گشنمه

۵ پاسخ

عزیز یه لحظه ماشاالله نگو بفهمیم چی میگی😅😅

امشب منم خیلی از وضعیتم اعتراض کردم. آنقدر تو جملاتت ماشالله گفتی. منم بهت بگم. ..منم‌ماشالله سه تا دارم که واقعا. در حدی تحت فشارم دوست دارم هرچه زودتر برن مهد

ببین من واقعآ درکت میکنم که خیلی سخته بچه داری اونم بچه ای که شیطون باشه اما به نظر من ازهیچی نترسونش خیلی آسیب میزنی بهش ناخواسته توآیندش لطمه میخوره فقط باید تا میتونید حواسشو پرت کنید دختر منم همینجوریه من نباشم چیزی نمیخوره درست حسابی اونم مقصر خودمونیم چون زیادی حساس شدیم بچه هم فهمیده ديگه ماهرلحظه کنارشیم بد عادت شده

چقدر نامفهوم نوشتی 😖😖😖

درضمن اون یه حیاط ۵۰۰ متری دارن ما تو یه حیاط ما مادرشوهرم پدرشوهر زندگی میکنیم بچم اسایش نداره از بس سر صدا میاد از بچگی صب زود بلند میشه . خستم دیگه خدا کمکم‌کنه .

سوال های مرتبط

مامان یاس مامان یاس ۳ سالگی
سلام بچه ها خوبین
من که اصلا خوب نیستم مغزم داره میترکه، دخترمو از بعدازظهر بردم بیرون خرید بعد رفتیم پارک کلی بازی کرد که دیگه خودش خسته شد بعد دوباره اومد خونه با باباش کلی بازی کرد ،طوری که موقع شام خوردن همش چشماشو می‌مالید میگفت خوابم میاد ،هیچی بردم بخوابونمش هی تکون بده رو پام هی تکون بده،مگه میخوابه،آخرش عصبی شدم گذاشتمش رو تختم گفتم خودت بخواب اومدم بیرون،همینطوری هی گریه میکرد،از ی طرف اعصابم خورده که داشت گریه میکرد از ی طرف دیگه هم به قرآن دیگه مغزم نمیکشید پاهام و کمرم دیگه توان نداشت که بیشتر تکون بدم،بابا منم آدمم دوست دارم ی ساعت تو کل شبانه روزی برای خودم باشم،یا کار خونه یا بازی با بچه یا پارک کارم شده همین ،ی موقعی کارم تموم میشه که ساعت میشه ۱ شب،بعد به خاطر اینکه دوست دارم یکم مال خودم باشم از اونور تا ۲ ،۳ بیدارم بعد صبحها با خستگی بیدار میشم،هنوز نخوابیده داره گریه میکنه ،یعنی مثل سنگ شدم دارم هم حرص میخورم هم دلم میسوزه ،ولی واااااااقعا دیگه کشش ندارم دوباره برم تو اتاق
مامان لیا و دیا مامان لیا و دیا ۳ سالگی
بچه ها من دیگه از دست دخترم میخوام زار بزنم😭😭😭چرا اخلاقش اینطوری شد اخه منی که همه چیزو با زبون گفتم بهش نازشو کشیدم حواسم به همه چیش بود 😔یه چیزی میخواد مثلا شکلات میگن باشه میارم تا من برم اونو بیارم تو خونه قیامت به پا میکنه گریه میکنه سرشو محکم تکون میده پاهاشو میکوبه زمین انگاری که زدمش یا نمیخوام اون چیزو بدم بهش نصف شبا بیدار میشه کریه الکی مدفوعشو نگه میداره از قصد با اینکه یه ساله از پوشک گرفتمش غذا نمیخوره سر سفره اینقدر کلافه میکنه دیگه شوهرم قاطی میکنه دیشب باهام بحث می‌کرد میگفت روش تربیتت اشتباهه این درست نیست اینقدر بهش بها دادی اینطور شده وقتی ادرار و مدوفوع رو نگه میدان میخواست شروع کنه به اینکار یه متکا گرفت گذاشت لای پاش که خودشو با اون فشار بده تا اذیت نشه از نگه داشتن دیگه مونده تو سرش هر جا میریم پاهاشو باز میکنه میگه بالش میخوام لای پام😔😔😔خیلی ناراحتم منی که نمیتونم به بچه بگم بالای چشمت ابروعه و معتقدم همه چی با زبون درست میشه ولی انگار نمیشه کاشکی بچه نمیاوردم من مامان بدی هستم 😔😔😔😔😔😔😔امروز به مامانم گفتم هیشکی به آدم نمیشه بچه داری اینقدر سخته تا بلکه کسی نخواد بچه نیاره همش بعد ازدواج آدم تحت فشاره تا بچه بیاره البته من به خاطر حرف مردم بچه نیاوردم ولی میگم مسی از سختیش‌نمیگه فقط از شیرینیش‌میگن😔
مامان فسقلی ها مامان فسقلی ها ۲ سالگی
سلام خوبین میشه کمکم کنید تو یه موضوعی من دوتا دختر دارم همسرم به شدت واسواس داره رو بچه هاش چندین بار دعوامون شده یا به لباسش گیر میده یا صورتش یا به موهاش سفت بستی موهاش شل بستی میاد تو چشاش صورتش چسبونه. لباسشون بو میده شاید روزی ده بار بیشتر هم عوض کنم اما حساسه
سرش داد نزن تو نامادری این بچه ها فردا چی میشن تو بهشون نمیرسی هزار دفعه اشک منو در آورده بخاطر بچه ها من چکار کنم با دعوا با چاخان با هرجور رفتار کردم بازم اذیت کردم
از دست گیر دادنش خسته شدم امشب یه تاپ دخترم داره رفتم گذاشتم پشت رخت خواب ها که تو اتاق شلوغ نباشه صدام زده تو باچه عقلی اینو اینجا گذاشتی میوفته رو بچه ها سرشون فلان میشه و...بردمش جا تاپ ها دادم گفتم نگا جاش قرصه ایقدر بهم گیر نده منم خسته شدم دیگه هر روز به ی چیزی گیر میدی
حتی وقتی میرم خونه مادرم تا جا که میرم نذاری بوسشون کنن اذیت نشن هواست باشه توروخدا بگین چکار کنم الآنم شام نخورد خابید قهر کرد
جدا از بقیه موضوعاتی که بحث داریم بچه ها هم بحث هر دیقمونه یه راهی پیش پام بذارین لطفاً و بگین چه پیامی بهش بدم بفهمه منم مادرم منم حواسم هست چون با حرف واینمیسته گوش نمی‌ده و قهر می‌کنه میگه در گوشم حرف نزن خستم میخام بخابم همیشه میگه
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
سلام خانوما خوبین . مهراد تا سه سالگیش توی تاب میخوابید . دقیق سه سالش که شد یه شب خودش گفت مامان منو تاب نزار ، بندازش اشغالی ، منم از اونشب دیگه تاب رو قایم کزدم . حالا یک هفتس، عصر ها اصلا نمیتونه بخوابه و کسله . هر چقدر پیشش میخوابم و بغلش میکنم ، میگم بخواب و ... نمیخوابه ،،، شبا هم با بدبختی یک ساعت خاموشی میزنیم که بلاخره بعد از یک ساعت میخوابه، همسرمم میگه دیگه حق نداری تاب رو بیاری ، سه ساله بخدا هر جا رفتیم تاب همراهمون بوده ‌ اگر یهو نمیبردیم مهراد همش گریه میکرد و خیلی خیلی خیلی وابسته ی تاب بود . بخاطر همین مسافرت هم نمیتونستیم بریم ... حالا امروز عصر گزاشتمش روی پام و اروم تکون دادم که خوابید . خیلی میترسم به روی پا خوابیدن عادت کنه ، چون برام واقعا سخته و نمیتونم ، چقدر بچه داری واقعا برای من سخت میگزره 🥲🥲🥲 خیلی این روزا مهراد هر چیزی رو که میبینی میخواد و گریه میکنه. منم حقیقت میبینم گریه میکنه از قصد براش نمیخرم ، خیلی بدم میاد بچه گریه کنه . . شاید بگم حدود ۵۰۰ تا ماشین داره ، ولی میریم بیرون یکسره میگه من اینو ندارم ،، من اونو ندارم.... خلاصه بچه داری صبر بزرگی میخواد.....