دارم این وقت شب به اسن فکر میکنم که چقد بیجا حساس بودم به همه چیز پسرم
وقای بدنیا اومد تا دو ماه درگیر خوابش بودم تا باید به موقع بخوابه و رشد کنه بعد تا ۶ ماهگی به فکر شیر نخوردنش بودم یعنی هلاک شدم اون وقتا اصلا شیر نمیخورد بعد تا تولدش کلا درگیر غذاش بودم کلااااااااا ها
همه جوره مولتی و شیر و مکمل میگرفام پدیاشور انترامیل بی بی میل و...
تا رشد کنه کم وزن نشه تا اشتهاش باز شه غذا های مقدی بخوره همه جور سوپ میپختم هر روووووز براش سوپ های متفاوت میزاشتم کلم بروکلی کدو حلوایی عصاره قلم بلغور جو دوسر ماهیچه و......تا بلکه یکم غذا بخوره غذا بخوره و غذا بخوره...
الان که یکم فک میکنم چقد بی جا بود اون رفتارام چقد خودم و بچه رو اذیت کردم نتونستم لذت ببرم از اون روزا
بزرگ شد رشد کرد هیچی هم از اون همه تلاش من یادش نمیمونه
سعی کنیم فقط لحظه های شاد برا خودمون بسازیم تا بعد ها افسوس نخوریم
منو همسرم خیلی حساس بودیم خب اونجاش خوبه که تقویتش کردیم از بچگی همیشه چیزای مفید خورد پسرم سیستم ایمنیش خدارو شکر خیلی قویه ولی میشد اون کارارو بدون استرس هم کرد من واقعا هلاک شدم
جوری که اسم بچه دوم برا یکی دیگه هم میاد تنم میلرزه یعنی تحمل تکرار اون روزا و دغدغه ها رو ندارم

۸ پاسخ

خانمی چی به بچه بدیم که سیستم ایمنیش قوی بشه؟

باورت میشه من هنوزم همینم

وااای اره دقیقا من و همسرمم به شدت حساس هستیم واقعا خسته شدم دیگه اصلا نمیتونم دوباره به اون روزا فکر کنم حتی

والا منم همه این کارا رو واسه دخترم کردم ولی سیستم ایمنیش افتضاحه و دم ب دیقه مریضه

من دیگہ خستہ شدم از بس غذا نمیخورہ ازصبح تاشب سینہ میخواد

اره درست میگی اقداماتت همه خوب بوده و مثبت و درست و به جا ولی از استرس ،انرژی روانی و جسمی زیادی ازت رفته که فرسوده و خسته ات کرده .....من در مورد رشد بچه ام خیلی استرس نداشتم با اینکه نسبت به همسالانش ریز تر و کوچولو تره اما نسبت به مدل رفتار کردن باهاش خودمو بیچاره کردم همش استرس دارم از نظر روانی اسیب نبینه ... منم اقداماتی خوب و درستی کردم تا حالا ولی خیلی خستم ، خود این خستگی کم صبرم کرده و گاهی تحمل ندارم ....

من و همسرم خیلی حساس بودیم سر دخترم، خیلی، کلی اذیت شدیم اونقدر که تا ۹سال جرآت فکر کردن به بچه رو نکردم ولی دیدم که داره سنمون میگذره بعد ۹سال صاحب پسر شدیم و از همون موقع که حامله بودم با همسرم قول گذاشتیم که حساسیتهامون رو کم کنیم الان هم خیلی کمتر شده ولی هنوز هم یک حساسیت‌هایی دارم که میدونم دارم اشتباه میکنم ولی نمیتونم دیگه بهتر بشم

وای دقیقا منم ب همین چیزا فک میکنم.😛من گوشاشو میبستم ک تو گرما شدید تو خونه مثلا سرمانخوره،فیلمشم دارم کلی میخندم ب کارام😝

سوال های مرتبط

مامان امیر مامان امیر ۲ سالگی
سلام من دیگه خسته شدم چیکار کنم بچم اشتهاش باز بشه،غذا رو میبینه جوری گریه میکنه نفسش میره انقد ک از غذا بدش میاد رفته بودم پیش بند بخرم براش خواستم امتحان کنم یه جوری گریه کرد مغازه دار ترسید فکر کرد میخوام غذا بدم پیش بند میبندم،امروز از صبح یه قطره شیر نخورده بود تا ۳ ظهر گفتم بیارم غذا بخوره انقد گریه کرد گوشی تلوزیون اصلا سرش گرم نمیشه،بردم حیاط ابو باز کردم بازی کنه ولی فقط گریه کرد ک غذا نخوره خودمم باهاش گریه کردم،شیرم ۹۰ تا بیشتر نخورد از صبح فقط ۹۰ شیر خورده از اولش همین جور بی اشتها بود ولی الان شدیدتر شده،از یکسالگی دیگه وزن نگرفت دو کیلو بیشتر کم کرده، دیشب همسایمون میگه چرا امیرعباس لاغر شده واقعا دیگه کم اوردم،امروز نشستم زار زدم از دستش،دغدغه ام شده غذای این بچه،حتی یه ذره میخوام آب هندوانه بدم اونم باید حواسشو پرت کنم گوشی نشون بدم تا ۱۰ سی‌سی بخوره،فقط کسی منو درک میکنه ک بچه اینشکلی داشته باشه،اونایی ک بچه خوش غذا دارن روزی هزار بار خدارو شکر کنن،خودشم به هیچ عنوان چیزی نمیخوره فقط پرت میکنه و تف میکنه چون بلد نیست بافت دار بخوره،توروخدا دعا کنید تین بچه درست بشه من دیگه کم آوردم از دستش،۲۴ ساعت بهش شیرم ندم بازم نمیخواد،مولتی سانستول پلاس زینک میدم اصلا اثر نداره دیگه نمیتونم چیکار کنم خودم تا ۴ بعدازظهر ناشتا بودم میخواستم اول به بچه غذا بدم ولی نخورد هر روز غذای جدا درست میکنم دو ساعت وقت میذارم تا بهش بدم اگه دو قاشق بخوره یا نخوره باورتون میشه ۲ قاشق کوچیک بیشتر یک ساعت طول میکشه بخوره خسته ام میکنه مگه میشه بچه هیچی نخوره آخه
مامان زینب مامان زینب ۲ سالگی
کسی هست مثل من بعد از شیر گرفتن هم خواب بچش‌ بهم بریزه هم خوراکش؟؟؟؟
دیگه اعصابم نمیکشه به خدا، فک کنم امروز روز شیشمه‌ که قطع کردم خداشاهده‌ هرشب بیدار میشه بیشتر جیغ میزنه نزدیک یک ساعت گریه میکنه تا خوابش ببره باز دو ساعت نشده بیدار میشه هیچی ام نمیخوره😭😭
باز خوبه تدریجی گرفتم اگر یهویی میگرفتم چی میشد.؟؟؟؟
روزا راحت سرگرمش میکنم یاد شیر نمیوفته ولی غذاشم‌ کمتر شده باید به زور بدم ۴ تا قاشق بخوره ..تازه یه ماه بود شیر روز قطع کرده بودم اشتهاش باز شده بود ،شیر شبو قطع کردم که بهتر شه‌ ولی برعکس شد😭😭😭😭
انقدر شب اولی که شروع کردم راحت تا صبح آروم میشد که گفتم چرا زودتر از شیر نگرفتم که خوابش تنظیم شه ولی به خدا الان به غلط کردن افتادم.. 😭😭
خودم جون نداشتم دیگه شب تا صبح مدام شیر بدم فکر میکردم قطع کنم هم خودش راحت میخوابه هم من..‌ فکر میکردم غدا خوردنش بهتر میشه وزن میگیره بالاخره جون میگیره راه بیوفته... اینجوری پیش بره که بیشتر ضعیف میشه ...😭😭😭
از خودم متنفرم حتی یه کار درست نمیتونم انجام بدم بدون گریه زاری و پشیمونی😭😭😭😭