#تجربه طبیعی ۳

درد هم هی میگرفت ول میکرد میگرفت ول میکرد رفته رفته شدید شد خیلییییی شدید شد ب حدی ک بیشتر میگرفت ی ثانیه ول میکرد
دردش اصن قابل توصیف نیس همش احساس میکردم کمرم میخواد قطع بشه از درد نمیدونستم چیکار کنم خیلیییی داد زدم مدام جیغ میکشیدم همش دلم میخواس بچه رو درارن همون لحظه تر طور ک شده
هی معاینه هم میکردن ک رحمم بیشتر باز شه
دیگ ب اخر اخراش ک رسید حس زور زدن اومد سراغم انکار ی چیز گنده رو میخوای با زور بکشی بیرون
ماما هی میگف زور بده منم زور میدادم زورم ک تموم میشد میگف حالا نفس عمیق بکش دوباره زور بده
ادم از شدت درد فقط میگ زور بدم زور بدم ک خلاص شم بعد چن تا زور بچه رو کشیدن بیرون
پسرم ساعت ۱۲ و نیم شب ب دنیا اومد
اون لحظه ک کشیدن بیرون همهههههه اون کمر درد و پا درد همششششش خوب شد انگار خالی شدم خیلی حس خوبی بود انگار تازه متولد شدم
پسرمو گزاشتن رو سینم و برداشن
بعد شروع کرد ب بخیه زدن
امپول بی حسی زد و شروع کرد ب دوختن دردش و در حد فرو کردن سوزن حس میکردم
چن سریم شکمم و فشار دادن ک دردش باز قابل تحمل بود
بعدم منتقل کردن بخش زنان
پسرمم ک رفت دستگاه بخاطر زود بدنیا اومدنش ۵ روز بیمارستان بودم
نمیدونم واقعا قسمت یا مصلحت
حتی نمیدونم سزارین بهتره یا طبیعی چون درد سزارین تجربه نکردم
اما اینو میدونم اگه سزارین بودم شاید نمیتونستم ۵ روز ب پسرم برسم
بخیه هام درد میکرد و میکنه ک شیاف میزارم

سخت گذشت اما گذشت 🥲

و پسر قشنگم
هامین مامان
الان کنارمه هر دردیم ک کشیدم فدای یه تار موش 🥲🥺

بازم سوالی داشتین بپرسین شاید ی چیزایی از قلم افتاد
و
اینم بگم هر چقدرم سخت باشه و سختی بکشین هر مدلیم زایمان کنین و درد بکشین ادم کنار میاد و یادش میره

۱۰ پاسخ

بسلامتی عزیزم
من ترس دارم نتونم دردشو تحمل کنم
چقدر بخیه خوردی ؟
برا دستشویی و کارات با بخیه مشکلی نداری

مبارک باشه عزیزم♥️ چه قشنگ که خاطراتتو باماهم به اشتراک گذاشتی🥹🌹 خدا حفظش کنه برات گل پسرتو😘

مبارک باشه گلم بسلامتی
۳۶ هفته که میگن بچه کامله چرا رفته دستگاه؟؟

خداروشکر ک الان جفتتون سالمین وزن نی نی چقد بود؟

عکس گل پسری رو بزار

مبارک باشه عزیزم ممنون ک تجربه ات رو نوشتی
یه سوال من الان زیر شکمم سفت میشه و انگار دستشویی دارم هی میرم دستشویی خیلی ببخشید یکم ادرار میکنم و میام بازم یه احساس فشار و سفتی زیر شکمم دارم
دیگه نه کمر درد نه علائمی هیچی فقط همین اینا نشونه زایمانه؟؟ یا کیسه ابم نیست؟ این همه دستشویی رفتن؟

بسلامتی عزیز دلم ولی ی سوال يعني 35 هفته وچن روز بودی یا 36 هفته و چن روز؟

دمت گرم از وقتی که گذاشتی و حوصله کردی راجع به تجربه ات بنویسی، ممنونم❤️🌹🙏
امیدوارم کوچولوت با آرامش و سلامتی و حال خوب زیر سایه پدر و مادر با عشق بزرگ بشه

بخیه زدن و برش اینا هیچی نفهمیدی

بی حسی میزنن واقعا؟
چرا یسری میگفن هیچی نمی‌زنند فلان نمیکنن

اره دقیقا شیرینی اون لحظه رو نمیشه توصیف کرد کسایی که زایمان طبیعی داشتن همشون گفتن که انگار دوباره متولد شدیم😍خدا پسر گلت رو حفظ کنه.
راستی عزیزم چند هفته زایمان کردید؟

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان حسین مامان حسین ۷ ماهگی
سلام دوستان خوبید
بیایید از زایمانم بگم امروز زایمان کردم
من دردم از ۱۱ شب دیشب شروع شده از هر ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه شروع شد با درد قابل تحمل ک ۶ صبح رفتم بیمارستان
اونجا معانیه شدم یک سانت باز بودم
گفتن برو راه برو ساعت ۱۲ طهر بیا منم رفتم راه رفتم ب کمک شوهرم و دوش آب گرم و ماساژ کمر از دردام خیلی کم میکرد
تا این ک ۱۲ رفتم گفت تازه شدی یک سانت و نیم گفت برو دو سه ساعت دیگه بیا خلاصه ساعت ۳ رفتم سه سانت باز شده بودم ک کیسه ابمو پاره کردن بهم سرم زدن بردن زایشگاه دردام هر یک دقیقه می‌گرفت و ب قدری درد میکرد ک کل بیمارستان صدامو میشنید
خلاصه بعد از پاره کردم کیسه آب تا ب دنیا اومدن بچه شاید کلا نیم ساعت طول کشید
من مرتب بین باد هایی ک می‌گرفت ول میکرد نفس عمیق و دم و بازم انجام می‌دادم ک ماما گفت عالیه همکاریت و موقعی ک بلد میگرفتن خیلی زور میزم و زور زن باید اینجور باشه ک انگار زور میزنی مدفوع کنی دقیقا اینطور خیلی کمکت میکنه موقعی ک باد میگیره رو تخت زایشگاه فقط خودت ب خودت میتونی کمک کنی مرتب دم بازدم انجام بدین
مامان آراد🧡 مامان آراد🧡 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۳:
درخواست بی دردی و بی حسی کردم برام وصل کردن ماسک روی صورتم تنفسو سخت میکرد ولی کارساز بود طی هر درد نفس های عمیق شکمی انجام میدادم بازم دردا شدید بود میگرفت و ول میداد هر دو دیقه منظم بهم گفتن هروقت درد شدید گرفت پاهاتو بده بالا و نفستو نگه دار زور بزن پرسیدم از الان زود نیس و گف نه سرش نزدیکه منم منتظر درد میشدم جالب بود بین فاصله دردا باز هیچی حس نمیشد و پرستارای داخل سالنو نگاه میکردم نفس عمیق میکشیدم یهو میگرفت و منم با بچه تلاش میکردم زور میزدم هربار پرستار میومد چک میکرد میگف پیشرفتت عالیه ادامه بده تا اینکه یجاهایی دیگ بی حسی واقعا اثر کرده بود و با تمام توان زور میزدم بیاد بیرون همزمان ب شکمم نگا میکردم ک دیگ بچه مث همیشه گرد و قنبلی نبود و داشت دراز میکشید بیاد بیرون کل این داستان شاید دوساعت طول کشید دیگ ساعت ۸ صبح بود که ماما با وسایلش اومد بهم‌گف بزا برات بیحسی بزنم دوباره ولی بعدش یکم برش داد و هیچ دردی نداشت اخرین دردو با تمام توان زور زدم یهو تمام وجودم رها شد انگار بار سنگینی از دوشم برداشته شد و اومد روی دلم خیلی حس عجیبی بود🥺
مامان ✨️𝒜𝓃𝒾𝓁✨️ مامان ✨️𝒜𝓃𝒾𝓁✨️ ۱ ماهگی
# پارت سه تجربه زایمان
ما همجنان درد میکشیدیم با هر بار انقباض از کیسه ابم شره میکرد
نیم ساعت بعد ماما معاینه کرد گفت ۸ سانتی ی رب بعد گفت ۱۰ سانتی حالا وقت زور زدنه منم تو این مرحله گیر کرده بودم نمیدونستم جطور زور بزنم ب گلوم زور میدادم😂😂😂 خلاصه گلومم این وسط پاره شد
ماما میگفت فقط زوررر موقعی ندفوع داری اون زور بزن قویی منم چندبار زور زدم یکم سرش میومد بیرون دوباره میرفت داخل موقع زور انقد میترسیدم مدفوع کنم😂😂 به خیر گذشت
هی میگفتم برش بزنین زودتر درش بیارین دیگ نمیتونم بلاخره ب پروسه برش هم رسید اممول بی حسیو زد برش زد با قیچی اینو بگم اثلا ن درد امپول حس کردم ن درد برشو چون اون قسنت انقد فشاره اون لحظه هیچی حس نمیکنی
برشو زد با انقباض بعدی گفت زور بزننن ک بیاد انقد زور دادم کلشو کشیدن بیرون بعد ی زور دیگ شونش اومد کشیدنش بیرون ی صدا تلپی داد واقعا سبک شدمم گذاشتنش رو شکمم اقسنگ ترین حس دنیا بود😍😍😍انقد میگفتم خدایا شکرت باورم نمیشد من تونستم 🥹🥹 دیگ بردن تمیزش کنن لباس بپوشن مرحله اخر زایمانن ک خروج جفته ی زور کوجیک زدم جفتمم کشیدن بیرون هی میگفتم کو ببینمشش واقعا جالب بود 😅😅
دیگ بخیه زدناا سروع شد من هی میگفتم مقعدم سالمه؟😂😂حین زورا هی میگفتم مقعدمم طوریش نشد؟😂ماما میگفت انقد روش حساسی بیمس میکردی😂🤦‍♀️
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان نیکان مامان نیکان ۵ ماهگی
ساعت ۹ آمپول فشار بهم زدن..ساعت ۱۱ شدم ۶ سانت ک آوردن بهم بی حسی وریدی زدن ینی ب سرمم آمپول بی حسی میزدن ک تو هر انقباض خودش وارد بدنم‌میشد..ی دکمه ام داشت ک اگه خودم دردم بیشتر شد دوز دارو رو بیشتر میکردم..خیلی خوب بود تحمل درد و برام خیلی آسون کرد..ولی من کل تایم انقباض و باز شدن دهانه رحم درد زیادی نداشتم‌قابل تحمل بود برام
ساعت ۱۲ مامای همراه دوباره معاینه کرد ۸ سانت شده بودم خودش تحریک کرد شدم ۹ سانت گف ۱ میریم اتاق زایمان
دوباره ساعت ۱ اومد یه معاینه کرد ک اون‌معاینه خیلیییییی درد داشت دوس داشتم‌بمیرم
بعد اون معاینه من معنی درد و فهمیدم دیگ داشتم میمردم ..سریع گف بریم اتاق زایمان از اونورم‌زنگ زد ب دکترم ک بیا مریضت فول شده و سر جنینو دارم‌میبینم
رفتیم اتاق زایمان و بمن گفتن زور بزن ..چجوری زور بزنم وقتی هیچ زوری نداشتم..میگفتن زور بزن انگار‌معنی زورو نمیفهمیدم چیزی ب اسم‌زور وجود نداشت..اصلا نمیتونستم زور بزنم..خلاصه با هر بدبختی از گوشه های تخت میگرفتم‌و صدامو مینداختم ته گلوم اصلا داد نمیزدم زور میدادم ..من‌زور واقعی هنوز نیومده بود بهم بخدا خودم داشتم زور میزدم..۳تا یا ۴ تا زور زدم‌ و پسرم دنیا اومد..۴ تا بخیه خوردم ک دکترم‌گف اگ خوب زور میزدی اونم‌نمیخوردی..
ادامه پارت بعدی
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
تجربه آخر زایمان
بعدش بچرو سریع بردن از پیشم و باز گفتن زور بزن😐جفتت هنوز نیومده پایین هم زور بزن هم سرفه کن ولی من صدام ک در نمیومد ب خاطر اینکه صدام و مینداختم تو گلوم ب خاطر زور توانم نداشتم ک زور بزنم، بیخیال دراز کشیدم گفتم نمیتونم دکتر و صدا کردن اومد دست انداخت تو و یکی شکمم و بدجور فشار داد جفت اومد بیرون و دیگه واقعا دردی نداشتم جز ی درد پریودی ساده، رسید ب قسمت افتضاح بخیه😅بی حسی زدن و قسمت داخلی و بخیه زدن هیچی نفهمیدم منم خیلی زیاد بخیه خوردم چون دکتر قشنگ با قیچی پاره کرد و میگفتن واژنت اصلا بافت خوبی نداره، بخیه واقعا خیلی دردآور بود نمیدونم چطوری بقیه میگن ما اصلا نفهمیدم درد بخیر، قسمت بیرونی و ک بخیه میزد گفت اینجا اصلا بی حس نمیشه و قراره دردارو بفهمی، هر بخیه ای ک میزد من دقیقا می‌فهمیدم، بدبختی دیگه این بود ک هر 10دیقه یکی میومد شکمم و فشار میداد، بخیه ها نیم ساعت طول کشید و رفت و هر ی ربع میومدن شکمم و فشار میدادن ولی دیگه دردی نداشتم، فقط هنوزم بعد دو روز بخیه هام خیلی درد میکنه در حدی ک نمیتونم بشینم و خیلی سخت راه میرم و یاد دردایی ک کشیدم میفتم حس میکنم قرار نیست دیگه بچه بیارم😅😂ولی ب هانا ک نگاه میکنم میبینم چقدر این دردا می‌ارزید، زایمان چ سزارین چ طبیعی سختی های خودشو داره ولی واسه من واقعا طبیعی خیلی سخت بود، الانم ک بچم تو دستگاهه ب خاطر زردی دعا کنید فردا مرخص بشه من بعد ی هفته درد و بخیه و فلان آرامش بگیرم، امیدوارم همه ب سلامتی و با درد کمتر زایمان کنید ♥️
مامان دلوین🩵🩷 مامان دلوین🩵🩷 ۷ ماهگی
زایمان طبیعی قسمت چهارم
بعد ماما شیفت اومد گف باید بچرو زور بزنی بیاریش پایین
منوب سجده کردن باسنمو دادن هوا میگفتن درد ک داشتی زور بزن انگار میخوای مدفوع کنی
باز حالت قورباغه منو نشوندن
از اخر گفتم‌من نمیتونم
درازم کردن ماما همراهم گف تو دهانه رحمت کاملا بازه یکم دیگ تحمل کن دنیا میاد
بعد هی واژنمو نگا میکرد میگف موهای بچرو میبینم
من چون منع رابطه بودم از ماه چهارم واژنم خیلی تنگ شده بود واسه همین سخت بچه رد میشد از لگن رد نمیشد حتما ماه آخر رابطه داشته باشین
دیگ خلاصه دراز کشیدم درد ک داشتن پاهامو جمع میکردم تو شکمم و زور میزدم و انگار ک مدفوع میکنم دردم ک ساکت میشد استراحت
و همین روال دو ساعت طول کشید
تا سوار ویلچر شدم رفتم زایمان
چندبار زور و تنفس بعد دو دقیقه دخترم دنیا اومد وقتی بچه رو کشیدن بیرون
انگار من هیچ دردی نداشتم هیچی حتی درد پریود .
بچم تو لگن زیاد موند بی حال شد یکم دیرتر گریه کرد
بعد گفتن سرفه کن با سرفه جفتو کشیدن بیرون
تا نوبت ب بخیه ها رسید
گف خودت زور زدی باز شده ما برات تیغ نزدیم واسه همین کم بخیه میخوری
بخیه های داخلی ک بی حس بودم ب پوستم ک رسیدم گفتن پوست بی حس نمیشه باید تحمل کنی
وای ینی اشک ریختم سر ۶ ۷ تا بخیه ک قشنگ همشو حس میکردم
بعد منو آوردن رو تخت گفتن بچتو شیر بده
شاید ۱۲ بار اینا شکم منو فشار دادن ینی التماس میکردم دستم نزنن😅
از بیمارستان بخوام بگم اونم ۱۷شهریور
بنظرم رفتم کادر درمان خوب نبود ما بار اول بود مامان می‌شدیم ولی اونا کار هر روزشون طلب داشتن
اگر‌ماما همراه نداشتم ک هیچی ی گوشه باید بیفتی زجر بکشی
دیگ غذا ب همراهی نمیدادن
خلاصه اگر‌پول دارین برین بیمارستان خوب
و تمام
مامان هیرمان مامان هیرمان ۳ ماهگی
زایمان پارت ۲.....

رفتیم بیمارستان‌ بله گفتن کیسه آب پاره با دوسانت‌ باز خلاص اومدن سوزن فشار زدن کلش ریخت با خون اومد ۱۱ صبح تا ۱۱ شب فقط درد میکشیدم
دوبار امپول فشار زدن ک من خودمو‌ یه دردیوار‌ می‌کوبیدم‌ از درد ک ساعت ۶ شب گفتن ۵ فینگری. دوباره امپول ورزش ساعت ۱۱ نیم گفتن فول شدی من حس کردم بچه داره میاد گفت وقتی درد داشتی زور بزن نفس عمیق زور ی نفس ی زور خلاصه ماماعه‌ دستش سبک بود دستش درد نکنه خودم تنها بودم ک فشار دادم دیدم سرش نصفش اومده بیرون صداشون زدم ک بیاید بچم اومد
اومدن امپول بی‌حسی زدن با قیچی بریدن با ۳ زور محکم‌ اومد اون لحضه انگار دنیامو‌ دادن بهم کلا خالی شدم و دردم تموم شد بچه رو بردن با وزن ۲۷۰۰ ...۳۷هفته و ۵ روز گذاشتن‌ تمیزش کردن لباس تنش کردم اومدن سراغ من برای دوخت دهانه رحمم ۵ تا بیرونی خوردم ۵ تا داخلی بی‌حس بودم هیچی نفهمیدم الان خونریزی در حد پریود دارم ی کوچولو‌ فشار رو بخیه هامه‌ نمیتونم‌ خوب بچمو‌ شیر بدم........
انشلا ک شما بسلامتی فارغ بشید مثل من درد نکشید
مامان لیمو مامان لیمو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت دو
از ۶سانت با ورزش و کمک ماماهمراه با کلی درد و زجر شدم ۹سانت
اتاق زایمان پر بود همونجا زور میزدم فقط سه زور می‌تونستم بزنم چون خیلی درد داشتم
ماما می‌گفت سر بچه رو میبینم دوتا زور دیگه بزنی میاد
اما نمی‌تونستم خودم حس میکردم تو لگنمه اما فقط سه زور می‌تونستم بزنم
وقتی ۶سانت شدم قرار شد برام آمپول بی حسی بزنن اما تموم شده بود ولی از ۶سانت زود شدم ۹سانت
بعد از کلی زور زدن ک نیومد بردنم اتاق زایمان چند بار دیگه زور زدم نیومد برام آمپول برشم زد چند تا زور زدم اومد بیرون
ولی کل درد کمر و شکمم همون ثانیه ک اومد از بین رفت
دیگه شکممو ماساژ دادن دوبار
بخیم زدن
کل درد هام همون ثانیه از بین رفت
تا روز بعد هم درد بخیه نداشتم اما الان فقط بخیه هام درد میکنن
بعضیا بعد از ۴سانت درداشون شروع میشد راحت تر بودن من از ی سانت درد داشتم بیشتر بخاطر اون اذیت شدم
ولی خب طبیعی خوبیش اینه همین ک اومد دیگه راحتی اما خب بخیه یکم درد داره
میتونی ب پهلو راحت بخوابی شیر بدی ولی راه رفتن و نشستن سخته
کلا هر دو زایمان سختی های خودشونو دارن
زود نرید بیمارستان اصلا
ماما همراه بگیرید خیلی خیلی کمکمه ماما من عالی بود خواستید معرفی کنم بهتون
پد بهداشتی بزرگ با خودتون زیاد ببرید شرت یک بار مصرف من چندتا تو بیمارستان مصرف کردم چون خونریزیم زیاد نبود
زیاد برای وزن بچه ها خودتونو اذیت نکنید بچه من ۲۸۰۰بود اذیت شدم درسته ریزه ولی خب بچه ریز هم خیلی نازههههه
مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 ۴ ماهگی
ادامه تجربه زایمان:
بعد دیگ بهشون گفتم و امپول فشار رو باز زدن بهم دردای خودمم میگرف ولی زمانشون زیاد بود فاصلش
بعد باز دردام شروع شد خیلی تحمل کردم تا ۸ سانت زیاد جیغ نزدم فقط نفس عمیق میکشیدم با گازی ک موقع زایمان میزدم تو دهنم هرچند فایده ای نداشت اون گاز بی درد
بعد هشت سانت همش حس مدفوع داشتم دکتر هم موقع دردا معاینه میکرد ک وحشتناک درد داشت مث مرگگگ
مرگو جلو چشام میدیدم ک گف ب ماما برو سوند بیار ادرارشو بکشیم ک با کلی التماس نذاشتم سوند بزارن و تو همون گیر و ویری ک موقع زایمان بود رفتم دستشوی بعدش با درد زیاد باز منو خوابوندن رو تخت و معاینه کردن ک دیگ داشتم‌میمیردم ک نزدیکای ساعت ۱۱ و نیم گف دیگ ده سانتی و بریم رو تخت زایمان
رو تخت زایمان موقع اومدن بچه بدترین دردو اونجا کشیدم ینی بگم تا ۸ سانت درد اونطوری نداشتم
بعد چنتا زور و جیغ و داد هم بچه منم بدنیا اومد با وزن ۳ ۵۰۰
و گذاشتنش رو شکمم
بعدشم ک شکممو خالی کردن و ماساژ دادن
ک بازم درد داشت ولی ن ب اندازه لحظه ای ک بچه میخاس بیاد
و بعدم بخیه زدن ک اصلن درد انچنانی نداشت و تموم شد