زایمان پارت ۲.....

رفتیم بیمارستان‌ بله گفتن کیسه آب پاره با دوسانت‌ باز خلاص اومدن سوزن فشار زدن کلش ریخت با خون اومد ۱۱ صبح تا ۱۱ شب فقط درد میکشیدم
دوبار امپول فشار زدن ک من خودمو‌ یه دردیوار‌ می‌کوبیدم‌ از درد ک ساعت ۶ شب گفتن ۵ فینگری. دوباره امپول ورزش ساعت ۱۱ نیم گفتن فول شدی من حس کردم بچه داره میاد گفت وقتی درد داشتی زور بزن نفس عمیق زور ی نفس ی زور خلاصه ماماعه‌ دستش سبک بود دستش درد نکنه خودم تنها بودم ک فشار دادم دیدم سرش نصفش اومده بیرون صداشون زدم ک بیاید بچم اومد
اومدن امپول بی‌حسی زدن با قیچی بریدن با ۳ زور محکم‌ اومد اون لحضه انگار دنیامو‌ دادن بهم کلا خالی شدم و دردم تموم شد بچه رو بردن با وزن ۲۷۰۰ ...۳۷هفته و ۵ روز گذاشتن‌ تمیزش کردن لباس تنش کردم اومدن سراغ من برای دوخت دهانه رحمم ۵ تا بیرونی خوردم ۵ تا داخلی بی‌حس بودم هیچی نفهمیدم الان خونریزی در حد پریود دارم ی کوچولو‌ فشار رو بخیه هامه‌ نمیتونم‌ خوب بچمو‌ شیر بدم........
انشلا ک شما بسلامتی فارغ بشید مثل من درد نکشید

۱۱ پاسخ

آفرین مادر قوی چشمت روشن مبارکت باشه😍😍

عزیزم چه طولانی درد کشیدی باز خداروشکر طبیعی آوردی تموم شد هر دو درد رو نکشیدی حداقل

آخی مبارکه عزیزم
کدوم بیمارستان بودی

وای چقدر سخت☹️اخه ادمی که داره زایمان میکنه رو تنها میزارن؟ ای نامردا 🥲

مبارک باشه به سلامتی❤️❤️❤️

الهی ، درد زیاد کشیدی قربونت برم ولی دیگه گذشت ارزششو داشت

مبارکه عزیزم ♥️

وای درد خیلی کشیدی بخدا انشالله تنت سالم

کدوم بیمارستان زایمان کردین؟

چرا تنها بودی خودت صدا زدی ک بچه اومد بیاید!!! باید چند نفر بالاسرت وایمیستادن

درد هات شب تا صبح مثل درد پریودی بود؟
من از دیشب درد دارم قطع نمیشه کمر دردم اما دل دردم زیر شکم میگیره تا بالا میره و میاد ،بنظرت درد زایمانم شروع شده؟

سوال های مرتبط

مامان لیانا مامان لیانا ۷ ماهگی
۱۰ ب خاطر حال بدی ک داشتم اسهال و استفراغ داشتم بچه تکون نمی‌خورد رفتم بیمارستان گفتن قلبش خیلی ضعیفه معاینه کردن گفتن برو خونه فردا بیا
فرداش از صبح دل درد گرفتم هعی می‌گرفت ول می‌کرد تا افطار،ک دیگه رفتم بیمارستان ولی بستری نمیکردن نوار قلب از بچه گرفتن گفتن خیلی تکون میخوره نوشابه بخور راه برو و بیا تا دوباره نوار قلب بگیریم و ۱ سانت باز شدی
رفتم پله و راه رفتم و دوباره رفتم معاینه ک کرد گفت کیسه آبت پاره شده الان باید بستری شی ۲ سانت ولی باز شدی. ساعت ۱۰ شب بستری کردن تا ساعت ۱۱ گفت تازه ۳سانت باز شدی و امپول فشار زدن ک دردام تا ۱۲ خیلی بیشتر شد
۱۲ و ربع ک شد ۵ سانت باز بودم ولی بچه داشت بدنیا میومد و گفتن فولی من اصلا جیغ نمیزدم و سعی کردم بیشتر زور بزنم تموم توانم گذاشتم واس زور زدن
ک ۱۲ونیم بچه داشن فشار میورد دکتر گفت دیگ زور نزن ولی نتونستم و بچه بدنیا اومد ولی چون زور اضافه زدم و دهانه رحم ۵ سانت فقط باز بود پاره شد و بخیه زدن
مامانی گلی ک میخاید زایمان کنید سعی کنید جیغ نزنید ک دیگ‌توانی واسه زور زدن نداشته باشید
مامان الین مامان الین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
شنبه ۱۲ ابان رفتم مطب دکتر گفت برای چهارشنبه نامه بستری میدم که بستری بشی و با امپول فشار زایمان کنی
تا چهارشنبه کلی ورزش و پیاده روی انجام دادم ک با درد خودم برم اما نتیجه نداد
چهارشنبه صبح رفتم بیمارستان بستری شدم ۹ صبح بهم سروم فشار وصل کردن یدونه سروم وصل کردن تاثیر نداشت دومی رو وصل کردن تاثیر نداشت سومی ک وصل کردن ساعت ۶/۵ غروب بود ک دردام کم کم شروع شد تا ۱۱/۵ دردام داشت شدید میشد ک پرستارا اومدن و سرومو قطع کردن گفتن فردا ۶ صبح دوباره وصل میکنیم مادرم پیشم بود اعتراض کرد گفت درداش تازه داشت شروع میشد چرا قطع کردین اونام کفتن دستور پزشکه نا امید و خسته خابیده بودم ک اومدن و بازم وصل کزدن و کیسه آبمو ترکوندن شدم شه سانت و دردام شروع شد ساعت ۱ شب بود ک شدید شد و سوار توپ کردن و ضربه میزدن و نفس عمیق میکشیدم ساعت ۴ شدم ۵ سانت و دردام دیگ واقعا شدید شده بود و نمیتونستم تحمل کنم کل زایشگاه رو برداشته بودم رو سرم و جیغ و داد میکردم چون واقعا درد داشتم ساعت ۶ صبح فول شدم گفتن دیگ زور بزنی سر بچه دیده بشه تمومه اما چون ۲۴ ساعت بود ک چیزی نخورده بودم اصلا زوری نداشتم ک بزنم اخر سر ساعت ۷ با تمام وجود زور زدم و قران زمزمه کردم ک شر بچه اومد بیرون و بردنم اتاق زایمان و دوتا زور ک زدم بدنیا اومد و دخترمو دادن بغلم اون لحظه بهترین لحظه دنیا بود و تمام دردام یادم رفت
خواستم بگم من با دهانه رحم کاملا بسته و سر بچه پایین بود رفتم زایمان کردم با چهارمین سروم فشار اونم خواستم بگم تو موقعیت من نا امید نشید من کلی استرس به خودم دادم ک مبادا سزارینم کنن و خلاصه گذشت و رفت و الان دخترم بغلمه😍
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان مهنا🫀 مامان مهنا🫀 ۱ ماهگی
سلام مامانا اومدم با تجربه زایمان خلاصه و کوتاه میگم براتون

دیشب ساعت ۱۰ تا ۱۲ تو خواب ی دردایی داشتم و جدی نمیگرفتم خیلی خوابم میومد
دیگ ساعت ۱۲ پریدم از خواب
شوهرمم بیدار کردم ک پاشو ی دردایی دارم اگر منظم بود بریم بیمارستان ۳۹ هفته شده بودم و هیچ دردی نداشتم از دو روز قبل فقط سجده میرفتم تا ی نشونه ای بیاد برام وگرنه باید میرفتم با آمپول فشار و خیلی برآم سخت بود
دیگ خلاصه با شوهرم ورزش کردیم تو خونه و وقتی دردا شرو میشد شوهرم کمرمو ماساژ میداد و تا آروم میشد ادامه می‌داد منم تا تموم شدن نفس عمیق می‌کشیدم دردام هر ۵ دقیقه بود از وقتی شرو شد تا نیم ساعت مونده بع زایمان بدش شد هر دو دقیقه و حس زور زدن داشتم
ساعت ۴ باشوهرم راه افتادم سمت بیمارستان تا ۵ رسیدیم شوهرم رف ماشینو پارک کنه و منو مامانمم تو حیاط بیمارستان راه میرفتیم تا شوهرم اومد ۵و نیم شده بود و من دردام هنوز ۵ دقیقه بود بخاطر مامانم ک خیلی استرسیه سرو صدا نمیکردم و با نفس عمیق دردام کنترل میکردم رفتم سرویس و حس زور زدن داشتم بدش با شوهرم و مامانم رفتیم کارای پذیرش رو کردیم تا کارا انجام شد ساعت ۶ شده بود دیگ رفتم ماینه گفت ۸ سانتی زور نزن ک بچت سرش اومده وگرنه همین جا زایمان میکنی منم هعی تحمل کردم و تا رفتم رو تخت زاییدن دکتر اومد کیسه آبم با دستش پاره کرد و گفت زور بده ۶ و ۴۰ دخترم اومد بغلم 😍
گفتن چون بچه دوممه پارت نمیکنیم خودت پاره بشی میدوزیمت دیگ پارم نکردن و خودم پاره شدم از داخل و ۵ تا بخیه داخلی خوردم
اینم تجربه من سوال داشتین بپرسین مامانا❤
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۳ ماهگی
پارت 4
من کلی زور میدادم اومدن نگا کردن گفتن افرین همینطور ادامه بده تا ی ساعت زایمان میکنی من همینطور ادامه دادم نیم ساعت نکشید ک زایمان کردم خیلی زور دادم اخرش ت تختی ک بستری بودم گف سرش دیده شد میتونی بری اتاق عمل گفتم اره پاشدیم رفتیم اتاق عمل ی چن دیقه زور دادم گفتن عالی هستی ادامه بده ادامه دادم و با ی فشار محکم زایمان کردم خیلی راحت ب دنیا اومد ینی 1ساعت نکشید ک درد زایمان بکشم ت بیمارستان همون دکتری ک بهم گف ت3سانتی بستری نمیکنمت منو زایمان کرد گف متوجهی ک چقد راحت و خوب زایمان کردی گفتم اره من هچ دردی زایمانی نداشتم بچه رو برداشتن از شکمم حالم خیلی خوب بود باهاشون حف میزدم گفتم وزن بچم چقدره گفتن۲۷٠٠بد ماما گف ت شوهرت انقد گریه کرده ک همسرم و مامانم فقد بیرون گریه میکردن من خوب بودم ولی
بعداش بخیه هامو زد خیلی کشید بخیه هامو بزنه درسته بی حسی زد حس نکردم ولی اخراش حس میکردم خیلی کشید برام تا بخیه رو بزنه خلاصه تم شد رفتیم بستری با بچم حالم خوب بود
پارت 5هم حس
مامان محمد علی مامان محمد علی ۵ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمان طبیعی مو براتون بزارم تا استرستون کم بشه
من شب عید غدیر دعا کردم زودتر بچمو بغل بگیرم صبح عید ساعت ۹ با درد توی کمرم بیدار شدم فک کنم ی ساعتی درد داشتم ولی خواب بودم متوجه نشدم بعد بلند شدم رفتم حموم یکم کارای خونه رو کردم حدود یک ساعت هی دردا رو چک کردم ک کم میشه یا زیاد ک دیدم ادامه داره ساعت ده و نیم رفتم دستشویی ک لک قهوه ای با ی مخاط سفید یا سبز مانند دیدم ترشح دهانه رحم بود تا دیدم فهمیدم وقتشه زود رفتم خونه مامانم ک دو کوچه بالاتره صبحونه خوردم و منتظر شدم دردام منظم تر بشه کم کم دردام زیاد شد اولش هر ۱۰ دقیقه بود ولی کم کم شد هر ۵ دقیقه ساعت ۳ بود ک مامانم گفت بریم بیمارستان ولی من هنوز نمیخاستم برم میخاستم شب برم ک دیدم دردام زیاده اخر ساعت ۴ بیمارستان بودیم معاینه کردن ۷ سانت باز بودم خیلی خوشحال بودم فک کردم نهایت ۲ سانت باشم ک منو فوری بردن رو تخت زایمان خابودن دکترو زنگ زدن بیاد بعد ساعت ۵ گفتن ۸ سانت شدی دیگه کیسه ابو پاره کردن
بعد پاره کردن کیسه اب دردم وحشتناک شد فقط زیر دلم میسوخت انگار با چاقو میزنن زیر دلم مثل مار ب خودم میپیچیدم ک بعد ی ربع حس مدفوع داشتم منم زور زدم یکم دردم کمتر میشد بازورایی ک میزدم خلاصه دکتر ۵و ۳۰ دقیقه رسید منم جیق زدم ک درد دارم هی زور میزم تا دکتر اومد بالا سرم بچه رو کشید ۵ تا زور زدم ک ب دنیا اومد راحت شدم بعد گفت برش پرینه نخوردی ولی ی مقدار خراش خورده بودم ک برام بخیه زد بخیه هاش اصلا حس نکردم دیگه درد نداشتم خداروشکر تموم شد
اومد وارم تجربم بدردتدن بخوره
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان امیرعلی خان مامان امیرعلی خان ۵ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی آوردم براتون
دیروز این موقع بود کیسه ی آبم ترکید اول که خوابیده بودم به شکل قطره ای خارج میشد سرپا که دم کلی آب ازم رفت و شلوارم کاملا خیس شد هیچی دیگه یه دوش گرفتم با همسرم رفتیم بیمارستان .اومدیم تریاژ مامایی چک کردن دیدن بله کیسه ی آب بوده و ترکیده خلاصه به دستور پزشک بستری کردم دو سه ساعت همینطوری گذشت و من یه فینگر بودم فارغ از هر دردی .دیدین هیچ پیشرفتی حاصل نشد اومدن آمپول فشار رو داخل سرم ریختن ولی بازم افاقه نکرد از صبح ساعت ۸ تا تقریبا ۱ ظهر به زور ۲ فینگر بودم که میگفتم غلط کردم منو ببرید سزارین دردها هم یکسره نیست نگران نباشید بین هر درد معمولا پنج دقیقه اینا فاصله هست شما در این حین میتونید استراحت کنید .اومدن نوار قلب گذاشتن و دوز آمپول فشار رو زیاد کردن اینبار نتیجه داد و تا ۴ و ۵ سانت پیشرفت کردم دردش مثل پریودی هست که شدیده و میگره و ول میکنه من کمردرد آنچنانی نداشتم .وقتی ۵ سانت شد اومدن بردن اتاق زایمان پمپ ضد درد زدن که کلیدش دست خودم بود وقتی درد داشتم میزدم وای چقدر حس خوبی بود همه ی دردهای یه جا محو شد از ساعت ۷ عصر تا تقریبا ۸ و نیم با پمپ درد هیچ دردی احساس نمیکردم خیلیییی خوب بود فقط خوابیدم بعدش که ۱۰ سانت شدم دکتر اومد بالا سرم و پمپ درد رو قطع کردن دیگه دردهای مثل پریودی نداشتم درد هاش شبیه مدفوع کردن بود دکتر آوند و به من گفتن فولی هر موقع احساس مدفوع داشتی زور بزن این مرحله سخت بود چند باری زور زدم نشد که بالاخره پسری به دنیا اومد و اونو گذاشتن رو سینم یه ساعت بمونه ۲۰:۴۵ دقیقه به دنیا اومد همون لحظه احساس تخلیه و راحتی داشتم که بخیه زدن شروع شد خود رابه هم خیلی درد داشت بعد ۲ ساعت هم آوردن بخش
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون
مامان دلوین💖👣 مامان دلوین💖👣 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمانم
ساعتای ۴ و نیم صبح بود بیدار شده بودم از این پهلو به اون پهلو بشم ، یهو احساس کردم یکم آب یهو قلوپ ریخت بیرون، رفتم دستشویی دیدم اندازه دوتا لیوان اب ریخته ازم شلوارم خیس شده، بی رنگ بود یکم لیز بود
دیگه حاضر شدیم رفتیم بیمارستان ، منو معاینه کردن گفتن ۲ سانت بازی، کیسه ابت هم پاره شده ولی هنوز کامل خالی نشده
دیگه از ساعت ۵ و نیم بستری شدم و بهم سرم وصل کردم و آمپول زدن تا ساعت ۸ درد نداشتم، فقط ورزش میکردم و دستشویی میرفتم
از ساعتای ۸ صبح کم کم درد های پریودی شروع شد تا ساعت ۱۰ همینطوری گذشت
از ساعت ۱۰ درد هام شدید شده بود و نزدیک به هم شده بود، تا اون موقع ۲ تا امپول هم زده بود بهم، برای اینکه دهانه رحمم باز بشه
انقباض‌ هام شروع شده بود و هر ۶ دقیقه دوبار درد داشتم
دیگه کم کم رسید به هر دقیقه درد داشتم، اومدن معاینه کردن گفتن ۶ سانتی
خیلی دردش شدید شده بود هرلحظه ک شکمم منقبض میشد و درد میگرفت احساس میکردم الانه ک ی چیزی بیاد بیرون
دیگه ماما اومد دید دارم خیلی درد میکشم ولی الکی جیغ و‌داد نمیکردم، برای همین اومد گفت بیا کمکت کنم زودتر زایمان کنی
گفت هروقت درد اومد دستاتو بزار پشت رونت رو بگیر زور بزن ، خود ماما هم با انگشت هاش واژنم رو باز میکرد ک ب اون قسمت زور وارد کنم...
چون خیلی درد هام شدید شده بود و تند تند حس میکردم، منم محکم زور میزدم تا زودتر تموم بشه...درکل ۱۵ بار زور زدم این اخریا با زور زدن جیغ هم میزدم دیگه سرش اومد بیرون بدنش رو هم کشیدن بیرون و تمام بالاخره ساعت ۱۴ بدنیا اومد...۷،۸ تا بخیه داخل و ۷، ۸ تا هم بیرون
مامان محمد و محیا مامان محمد و محیا ۵ ماهگی
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۵ ماهگی
تحربه زایمان طبیعی
قسمت دوم
منم تا ساعت سه ونیم صبر کردم دیدم اره دیک انقباضامه ک شروع شدن‌....همسرمو بیدار کردم با مادرشوهرم ک خونه ما بود رفتیم طرف ییمارستان..معاینه شدم گفتن دو سانت باز شدی..کاش نمیومدی صبح میومدی..منم گفتم میتونستم تحمل کنم ولی چون اینجا بهم گفتن ریسک داره لکه دیدی ترسیدم زود اومدم...دیگه تا ساعت ۵ونیم منتظر بودیم..ک ۵ونیم منو بردن زایشگاه..رفتم تو ی اتاق ک سه نفر بودیم..دردام میومدن و میرفتن ..قابل تحمل بودن ..تا اینکه رفته رفته بیشتر میشدن ..یهو ی فشاری بهم اومد ک کیسه ابم پاره شد داد زدم کیشه ابم پاره شد..(فک میکردم با پاره شدن کیسه اب بچه هم باهاش میاد) ک اومدن گفتن خب پاره بشه نمیشدم خودمون پاره میکردیم..دیگ گفتن زور بده..منم بلد نبودم زور بدم ..فشار همش تو گلوم بود ..دیگ یکی از ماماها گف پاشو طوری ک تو دشویی میشینن بشین و زور بده ..خلاصه من یا میتونستم یا میگفتن بی فایدس😐 دیگه دیدن از من زور دادن خوب درنمیاد دکترو صدا زدن و با فشار رو شکمم و زور خودم بچه ساعت ۱۰ صبح ب دنیا اومد..طوری ک ماما گف من زاییدم ها😅و ب خاطر همین زیاد بخیه خوردم🥹تا نزدیک مقعدم بخیه خوردم..
در کل زایمان بدی نبود فقط باید بلد باشین زور بدین..
من تو کلاس یاد گرفته بودم گوشت بین انگشت اشاره و شصت رو فشار بدم و ول کنم دهانه رحمم باز میشه ک ب نظرم خیلی موثر بود!
امیدوارم شماها زایمان خیلی بهتری داشته باشین