تجربه زایمان طبیعی:
شنبه ۱۲ ابان رفتم مطب دکتر گفت برای چهارشنبه نامه بستری میدم که بستری بشی و با امپول فشار زایمان کنی
تا چهارشنبه کلی ورزش و پیاده روی انجام دادم ک با درد خودم برم اما نتیجه نداد
چهارشنبه صبح رفتم بیمارستان بستری شدم ۹ صبح بهم سروم فشار وصل کردن یدونه سروم وصل کردن تاثیر نداشت دومی رو وصل کردن تاثیر نداشت سومی ک وصل کردن ساعت ۶/۵ غروب بود ک دردام کم کم شروع شد تا ۱۱/۵ دردام داشت شدید میشد ک پرستارا اومدن و سرومو قطع کردن گفتن فردا ۶ صبح دوباره وصل میکنیم مادرم پیشم بود اعتراض کرد گفت درداش تازه داشت شروع میشد چرا قطع کردین اونام کفتن دستور پزشکه نا امید و خسته خابیده بودم ک اومدن و بازم وصل کزدن و کیسه آبمو ترکوندن شدم شه سانت و دردام شروع شد ساعت ۱ شب بود ک شدید شد و سوار توپ کردن و ضربه میزدن و نفس عمیق میکشیدم ساعت ۴ شدم ۵ سانت و دردام دیگ واقعا شدید شده بود و نمیتونستم تحمل کنم کل زایشگاه رو برداشته بودم رو سرم و جیغ و داد میکردم چون واقعا درد داشتم ساعت ۶ صبح فول شدم گفتن دیگ زور بزنی سر بچه دیده بشه تمومه اما چون ۲۴ ساعت بود ک چیزی نخورده بودم اصلا زوری نداشتم ک بزنم اخر سر ساعت ۷ با تمام وجود زور زدم و قران زمزمه کردم ک شر بچه اومد بیرون و بردنم اتاق زایمان و دوتا زور ک زدم بدنیا اومد و دخترمو دادن بغلم اون لحظه بهترین لحظه دنیا بود و تمام دردام یادم رفت
خواستم بگم من با دهانه رحم کاملا بسته و سر بچه پایین بود رفتم زایمان کردم با چهارمین سروم فشار اونم خواستم بگم تو موقعیت من نا امید نشید من کلی استرس به خودم دادم ک مبادا سزارینم کنن و خلاصه گذشت و رفت و الان دخترم بغلمه😍

۱۱ پاسخ

منم مثل تو با سرم و قرص ساعت ۷ صبح پسرم بدنیا اومد 🥹

عزیزم بسلامتی مبارکه خدا خودش توان میده دقیقا

اخ که یاداون شب زایمان میفتم حالم ازهرچه زن بودن بهم میخوره ولی باربانگاه کردن به دخترم میگم خداروشکرکه گذشت والان این فرشته کوچوتوبغلمه هراران بارشکر

عزیزم کدوم بیمارستان بودی گنبد

با سرم فشار بینش استراحت داشتی؟

وای من الان درد دارم میاد و میره خیلی اذیتم خدا کمک همه مادرا کنع😭😭

مبارکه منم فردا ساعت 8میرم ولی الان دل‌درد دارم

اخه شما چطور دنبال سزارین نیستید منکه در ب در دنبال دکتر هستم

کدوم بیمارستان رفتی عزیزم خوب بود راضی بودی از پرسنلش؟گنبدی دیگع اره؟؟

خدارو شکر به سلامتی ایشالله قدمش مبارکت باش

مبارکه

سوال های مرتبط

مامان مهیار🤎🧸 مامان مهیار🤎🧸 ۲ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان هاکان💙 مامان هاکان💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من توی ۴۱هفته و ۳روز رفتم بیمارستان معاینه کرد گف ۱ درجه باز شده ختم بارداری دادن بستری شدم ی اتاق تنها بودم اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲فینگر دیر پیشرفت کرده ایزی وصل کنین( سوند داخل رحمم ) بدترین درد دنیا روی همین ایزیه بود ک افتادم ب لکه بینی آبریزش ایزی ک فقط داد میزدم میگفتم کیی میشه من از این بیمارستان راحت بشم اومدن باز معاینه کردن گفتن با ایزی شده ۳ درجه ک خودشون زنگ زدن ب ماما همراهم اومد ورزش داد دردام کنترل میشد اوکی بود تا این ک اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲درجه من خودمو باختم چون ی روز تمام تو بیمارستان بودم هنوز زایمان نکرده بودم توی اون روز ی دوز ب من سرم فشار زدن من بدترین درد زایمانو سپری کردم ولی روی ۲درجه مونده بودم شب ساعت ۱۲ ی دوز سرم فشار قطع شد صبح ساعت ۶ دوباره شروع کردن ب سرم فشار باز دردام زیادتر شد من روی ۲ درجه بودم میومدن معاینه تحریکی میکردن خونریزی میکردم میگفتن باید طبیعی بدنیا بیاری من افسردگی گرفته بودم
مامان طاهر مامان طاهر ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم .
پریشب با سردرد شدید رفتم بیمارستان و با ترس فشار بالا بستری کردن . دکترم گفت صبح آمپول فشارو شروع کنن . منم که یکی دو هفته رو همون دوسانت مونده بودم . خلاصه صبح شد ساعت ۶ و سرم شروع شد . همون دقایق اول دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود . خلاصه گذشت و گذشت دردام خیلی زیاد شد ک معاینه کردن هنوزم ۲ سانت بودم . گفتن دیگ وقتشه کیسه ابو پاره کنیم . کیسه ابو پاره کردن در لحظه شدم ۶ سانت و دیگ خواستم گاز بیدردی رو بدن بهم . حالا این گاز چیه 😂😂 نفس میکشم دیگ منگ منگم انکار می‌خوام غش کنم . خلاصه درد داری ولی نمیتونی صداتو دربیاری. تا اینکه شدم ۸ سانت و دیگ گازو ازم گرفتن . ولی ی حس خیلی جالبی داشت گاز . دیگ وقتش بود فقط زور بزنم . ماما می‌گفت هرچی بیشتر زور بزنی زودتر ب دنیا میاد دیگ فقط دست توعه. منم تو اثر گاز درست حسابی نمیتونم زور بزنم و تمرکز کنم . خلاصه کل زایمانم ی ساعت هم طول نکشید ولی ی دردی بود ک صدسال از یادم نمیره 😭😭
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۳ ماهگی
مامان گل پسر مامان گل پسر روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
من تجربه ی خوبی از زایمان طبیعی نداشتم. اگر تصمیم قطعی دارید ک طبیعی زایمان کنید و ممکنه با خوندن متن من بترسید، پس بی خیال شید و ازش بگذرید.
۳۹ هفته ام تموم شده بود ک صبح ساعت پنج و نیم ، دیدم آب و خون ازم خارج میشه. البته کم کم.‌ زنگ زدم بیمارستان و گفتن ک برم برای بستری. ساعت هشت بستری شدم و آمپول فشار زدن. دردهام شروع شد. قرار بود ک من یک زایمان طبیعی بدون درد رو تجربه کنم! این قولی بود ک دکترم داده بود. تا ساعت ده درد کشیدم تقریبا پنج سانت بودم ک اپیدورال کردن.‌ از ده تا یک بی حس بودم و ده سانت شدم. دکترم دیرتر اومد. تقریبا ساعت یک بود ک اومد.‌ از ساعت یک به من بی حسی نزدن و اثر اپیدورال هم رفته بود.‌گفتن اگر بی حس کنیم نمیتونی زور بزنی. از ساعت یک ظهر دکتر و ماما و چند نفر دیگه بودن. ساعت دو بود و من دیگه توان زور زدن نداشتم. تمام بدنم درد میکرد. هر بار ک دردم شروع میشد به خودم میگفتم چرا فکر کردم اپیدوارال یعنی هیچ دردی متوجه نمیشیم.‌؟! دیگه ساعت دو شد و دکتر ناامید شد ک من بتونم با زور زدن بچمو به دنیا بیارم.‌ شنیدم ک دکتر گفت دستگاه رو بیارید، کاپو وصل کنید و ....
دو نفر از تختم رفتن بالا و اقتادن روی شکمم. از طرفی دستگاه وکیوم وصل کردن و از طرفی هم شکممو فشار میدادن. فشااااار، جوری ک حس میکردم تمام محتویات شکمم داره از پهلوهام میزنه بیرون.‌ وسطاش مشکل قلبی پیدا کردم و متخصص قلب آوردن. با اینکه من اصلا مشکل قلبی نداشتم. اونم دارو داد و ادامه ی فشارها!!!
ساعت سه بود ک بچم به دنیا اومد، گریه نکرد! متخصص اطفال آوردن.‌ بهش اکسیژن وصل کردن، و پنج دقیقه ی بعد گریه کرد! حالم اصلا خوب نبود، تمام اتاق زایمان پر بود از خون.‌ در و دیوار!
مامان جانان مامان جانان روزهای ابتدایی تولد
#پارت دوم و روز دوم دردا هم گذشت و صبح سوم دیدم دردام همچنان نا منظم شروع کردم به ماساژ نوک سینه و تحریکشون به مدت یک ساعت که کم کم احساس کردم دردام داره زیاد میشه از ساعت ۱ شب تا ۵ صبح دردام رو با تنفس شکمی و کیسه آب گرم تحمل کردم و ساعت ۵ رفتم زایشگاه که گفتن دهانه رحم ۵ سانت باز شده و بستری شدم به ماما همراهم زنگ زدم و ساعت ۶.۳۰ صبح رسید بیمارستان چون بچه اولم بود و دردا هنوز نامنظم بود تا حدودی بهم آمپول فشار زدن و دردام شدید تر شد منم با تنفس شکمی و ورزش روی توپ و ماساژ نقاط فشاری حدود یک ساعت و نیمی گذروندم و شدم تقریبا ۶.۵ سانت و درخواست بی دردی کردم و اسپاینال شدم از ناحیه کمر خیلی خوب بود البته یکم خارش داشتم بعدش که بهم ی آمپول زدن و برطرف شد و تا ۱۰ سانت بی حس بودم ولی وقتی بچه میخواست زور بده و بیرون بیاد خییییلی درد داشتم و حس فشار با تمام قدرت زور میزدم ولی بچه نمیومد حدود ۱۵ ۲۰ دقیقه با تمام توانم داشتم زور میدادم و رمقی برام نمونده بود بالاخره بعد آخرین زور بچه بیرون اومد
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمانم🤚🤱
دیگه رفته رفته بیشتر می‌شد دردم و ماما همراهم هم اومد دید درد ندارم رفت چند ساعت دیگه اومد ک یه کوچولو درد داشتم دیگه ورزش رو شروع کردیم ک ساعت ۴/۵ اینا بود ک شدم ۵ سانت اومدن کیسه آب رو پاره کردن و دردام بیشتر شد ولی چون من دردهای پریودیم شدید بود برام درد جدیدی نبود ولی از درد پریودی ک خودم داشتم داشت دردش بیشتر می‌شد ولی در کل همون درد بود دیگه رفتیم رو ورزش سجده ک خیلی عالی بود برا من و سر دوساعت فول شدم دیگه رفتم تو مرحله زور زدن ک خیلی سخت بود برا من نمیدونم چرا بلد نبودم زور بزنم😐زور میزدم ولی اونا میگفتن اون زوری ک باید بزنی اینجور نیست و باید زور رو بدی ب مقعدت و من نمیتونستم یه چند بار انجام دادم تا دستم اومد چجوریه گفتن باید جوری زور بزنی ک مدفوع کنی من خیلی زور میزدم ولی مدفوع نمیکردم دیگه دیدن نمیشه یکم برش دادن و یکی اومد رو شکمم و فشار میداد منم چند تا زور محکم و بالاخره سرش رو دیدن و بازم برش دادن😬 تا بالاخره ساعت ۸:۱۵دقیقه گل پسرم بدنیا اومد🥹
مامان پری ماه💜
نیل ماه 🩷 مامان پری ماه💜 نیل ماه 🩷 ۲ ماهگی
سلام دخترا
منم دیروز زایدم
۳۹ هفته بودم
زایمان دوم بودم و طبیعی
زایمان اولم با امپول فشار بود زایمان دومم دردام خودش شروع شد الحمدلله ب امپول اینا نرسید
دو سه روز درد داشتم خورده خورده بود میگرف ول میکرد
شب اخر ی کمپوت اناناس خوردمو ی گل گاوزبون
ساعت ۲ شب دردام منظم شد ۶/۵ رفتم بیمارستان
گفت دوسانتی
دیگه باهمون معاینه ها ک میکردن تند تند باز میشدم
تا اومدن بستری کنن و اینا ۸ رفتم زایشگاه
۱۰/۵ بچه دنیا اومد
کلا بارداریم پیاده روی و ورزش خیلییییییی کردم
این اخریا روزی سه تا نیم ساعت ورزش میکردم
دردای زایمان قابل تحمل بود یک ساعت اخر ک کیسه آبمو پاره کرد دیگه امونمو برید نه سانت شدم ب سرعت کلا از وقتی بردنم اتاق زایمان خابوندنم رو تخت ان اس تی وصل کردن نذاشتن از تخت بیام پایین اولش با تنفس قابل تحمل بود دردا ولی بعد ک کیسه آبو زد دردا زیاد شد دیگه فشار و زور میومد و جیغ میزدم ناخودآگاه
زور میومد تو واژنم میخاس بیاد بیرون میگف زور نزن تا دکترت برسه دکتره ک رسید کلا با اومدن بچه و بخیه و اینا ک زد ی رب بالا سرم بود
بخیه هم سه چهار تا گفت خوردی ۳۳۰۰ وزن بچه
من بلد نبودم زور بدم اگه دو تا زور خوب داده بودم بخیم نمیخوردم اون لحظه انقد فشار زیاد بود و درد داشتم و زور میومد ب واژنم نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم
میگن زایمان دوم راحت تره درست میگن
من زایمان اولم خیلی طولانی بود ۱۸ ساعت درد کشیدم
این یکی دردام تو چند روز بود ولی قابل تحمل بود مث درد پریود سی ثانیه میگرف نامنظم بود
فقط و فقط ورزشایی ک کردمو پیاده روی ها ب دادم رسید حتما با آمادگی کامل برید برا زایمان طبیعی
انشالا ب دردتون بخوره
مامان سید ماهان💙 مامان سید ماهان💙 ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
دیگه داشت ۴۱ هفته ام میشد درد نمیومد سراغم
دوبار ان اس تی دادم خداروشکر همه چی اوکی بود
آخرین ان اس تی معاینه ام کردن گفتن یک سانتی برو خونه فردا بیا اون روز اومدم خونه کلی ورزش کردم روز بعدش بستری شدم ۲۷ آذر ساعت ۳ بعد از ظهر دیگه رفتم اونجا بازم همون یک سانت بودم واسم سوند رحمی گزاشتن تا کمک کنه ب سوند ام یه سرم وصل کردن برای نرم شدن در کنارش دوبار شیاف گل مغربی گزاشتن بعد ۶ ساعت سوند رو دفع کردم بازم درد نداشتم یه سرمم ب دستم زدن داخل سرم امپول فشار بود فکنم دیگه دکترا خندشون گرفته بود درد نیومده بود سراغم میگفتن دوس داری بیا بریم سزارین😂 من میگفتم نه میخام طبیعی بیارم
خلاصه ساعت ۱۰ شب اومدن کیسه ابمو پاره کردن دیگه کم کم درد اومد سراغم تا ۴ سانت شدم گفتن پاشو ورزش کن من انقد خسته بودم کل تایم ورزش هی چرت میزدم😅 چشامو بسته بودم رو توپ قر میدادم البته دیگه دردم داشتم برای کمتر شدن دردام اکسیژن بهم وصل کردن حالا این وسط هی دستشوییم می‌گرفت 😂🤦🏻‍♀
خلاصه ساعت ۴ صبح رفتم رو تخت ورزش تموم کردم دردام شدید شد و ساعت ۵ صبح بالخره این انتظار سخت ب پایان رسید و پسرمو گزاشتن تو بغلم واقعا اون لحظه رو با دنیا عوض نمیکنم خیلی شیرین بود🥹
مامان نیلماه🥰 مامان نیلماه🥰 ۱ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمانمو بنویسم.
من چند روزی بود دلپیچه کمی داشتم اصلا نمیدونستم علاعم شروع زایمان هست تا اینکه شوهرم اومد خونه گفتم بریم نوار قلب بگیریم خیالم راحت بشع ساعت 9 شب رفتیم درمانگاه برا نوار قلب گفتن تو انقد انقباض داری تا صبح زایمان میکنی معاینه کردن دوسانت بودم بعد اومدم وسایلامو جمع کردم رفتم بیمارستانی ک میخاستم زایمان کنم چون دیگه انقباض داشتم ضربان قلب جنین زیاد بود بستری کردن ساعت 2 شب کیسه ابمو پاره کردن بعدش دردام شروع شد از دوسانت شدم سه سانت ساعت 5 شدم 5 تا 6 سانت ساعت 7 صبح یهو شد 8 سانت اومدن وسایل اینا آوردن آماده‌شدن ک زایمان کنم یکم بعد دیدن بچه اصلا سرش تو لگن نیومده گفتن باید ورزش کنی منم ک نمیتونستم خیلی دردام شدید بود یعنی در حد مرگ بودم بااون وضع کمک کردن حالت سجده برم راه برم تا بچه بیاد پایین بلاخره بعد اونهمه سختی دیدن سر بچه تو کانال زایمان گیر کرده انقد زور زدم ولی نمیومد تا اینکه آخر با دستگاه دهانه رحمم باز کردن تا مقعد برش زدن بچه اومد و اینکه زایمانم خیلی سخت بود ولی خداروشکر بچم سالم پیشمه می ارزه ولی برگردم عقب همه چیمو می‌فروشم ولی سز بدنیا میارم البته بدن با بدن فرق میکنه همه مثل هم نیستن به من ن امپول فشار زدن ن اپیدورال وصل کردن گفتن دردات خوبه خودت زایمان کن شاید بخاطر همین سخت شد برام