۴ پاسخ

ادامشو گذاشتی بگو حتما

همیشه یه ماما هست که رو اعصابه :/
عزیزم خوشحال شدم فهمیدم زایمان کردییییی😍😍❤️ مبارکه

اونکه دیگه اورژانسی سزارین میکنن همون دولتی چرا گفته ازاد

اگه اشتباه زور بزنی مثلا یهو زور بزنی بچه وزنش‌ زیاد باشه دچار مشکلاتی ک گفتن میشه ولی من روزی ک زایمان کردم ی زنی بود با وزن ۴۷۰۰ طبیعی بدنیا اورد

سوال های مرتبط

مامان الین مامان الین ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی:
شنبه ۱۲ ابان رفتم مطب دکتر گفت برای چهارشنبه نامه بستری میدم که بستری بشی و با امپول فشار زایمان کنی
تا چهارشنبه کلی ورزش و پیاده روی انجام دادم ک با درد خودم برم اما نتیجه نداد
چهارشنبه صبح رفتم بیمارستان بستری شدم ۹ صبح بهم سروم فشار وصل کردن یدونه سروم وصل کردن تاثیر نداشت دومی رو وصل کردن تاثیر نداشت سومی ک وصل کردن ساعت ۶/۵ غروب بود ک دردام کم کم شروع شد تا ۱۱/۵ دردام داشت شدید میشد ک پرستارا اومدن و سرومو قطع کردن گفتن فردا ۶ صبح دوباره وصل میکنیم مادرم پیشم بود اعتراض کرد گفت درداش تازه داشت شروع میشد چرا قطع کردین اونام کفتن دستور پزشکه نا امید و خسته خابیده بودم ک اومدن و بازم وصل کزدن و کیسه آبمو ترکوندن شدم شه سانت و دردام شروع شد ساعت ۱ شب بود ک شدید شد و سوار توپ کردن و ضربه میزدن و نفس عمیق میکشیدم ساعت ۴ شدم ۵ سانت و دردام دیگ واقعا شدید شده بود و نمیتونستم تحمل کنم کل زایشگاه رو برداشته بودم رو سرم و جیغ و داد میکردم چون واقعا درد داشتم ساعت ۶ صبح فول شدم گفتن دیگ زور بزنی سر بچه دیده بشه تمومه اما چون ۲۴ ساعت بود ک چیزی نخورده بودم اصلا زوری نداشتم ک بزنم اخر سر ساعت ۷ با تمام وجود زور زدم و قران زمزمه کردم ک شر بچه اومد بیرون و بردنم اتاق زایمان و دوتا زور ک زدم بدنیا اومد و دخترمو دادن بغلم اون لحظه بهترین لحظه دنیا بود و تمام دردام یادم رفت
خواستم بگم من با دهانه رحم کاملا بسته و سر بچه پایین بود رفتم زایمان کردم با چهارمین سروم فشار اونم خواستم بگم تو موقعیت من نا امید نشید من کلی استرس به خودم دادم ک مبادا سزارینم کنن و خلاصه گذشت و رفت و الان دخترم بغلمه😍
مامان غزل😍🥰 مامان غزل😍🥰 ۳ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمان طبیعی بهتون بگم
پارت اول
تاریخ ۷/۲۹از صبح درد عجیبی داشتم شوهرم میگفت ببرمت میگفتم نه بزار شدید شد بریم بیمارستان تو خونه ورزش کردم چای دارچین دم کردم خوردم عصر ک شد رفتیم بیرون ک پیاده روی کنیم دوساعت پیاده روی کردم‌بعد دلپیچه گرفتم شوهرم گفت بریم سری بیمارستان چکت کنن زره نمیکنیم حرفشو گوش دادم رفتیم بیمارستان ‌ معاینم کردن دوسانت رحم باز بود گفتن نوار قلب بگیرم نوار قلب بچه خوب نبود هی بوق میزد اب دادن خوردم ابمیوه دادن خوردم فشارم چک کردن ۱۱ بود نوار بچه همونه تغییری نکرد گفتن بستری میشی نوار قلبش خوب نیس دیگ سریع شوهرم کار بستری انجام داد من بردن زایشگاه برام سرم وصل کر‌د بعد ربع ساعت اومد اکسیژن گذاشتن ببین نوار بچه چطوره بعد سه ساعت خداروشکر نوار قلبش خوب شد ساعت ۱ شب اکسیژن برداشتن  زایشگاه هم خالی بود فقط من بودم تا صبح نخوابیدم همش پیاده روی کردم تو زایشگاه توپ دیدم با توپ ورزش کردن تا ساعت ۶ صبح ک دردام مرتب شدن ک شیفت عوض شد دوباره اومد نوار قلب وصل کردن هنوز امپول فشار وصل نکردن گفتن تا نوار قلبش نرمال بشه اومدن دوباره معاینم کردن دیدن همون دو سانته بعد این همه ورزش تکونم نخوره 🥺🤦‍♀️
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۱ ماهگی
مامان حورا 😍 مامان حورا 😍 ۸ ماهگی
خب اجیا اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم‌با امپول فشار....
اولش بگم ک من ۴۰هفته رو رد کرده بودم اینجا تاپیک میذاشتم ک یه دردایی دارم چند ساعته وراحت نیستم پس این دردا دلیلش این بوده ک داشتم باز میشدم خلاصه سرتون درد نیارم روز پنجشنبه صبح ساعت ۱۰ونیم رفتم‌زایشگاه بقایی معاینه شدم گف ۲فینگر و۲۰درصد باز هستی اولش ۱سانت بودم تا ۳۸هفته خلاصه گفتن باید دکتر بیاد وبازم معاینه ت کنه ک بگه بستری بشی یان دکتر هم اومد گف لگنت خوبه حیفه طبیعی زایمان نکنی امروز همه شکم اول سزارین هستن حیفه طبیعی زایمان کن ک راحت باشی گفتم باشه بعد دیگه ساعت ۱۲ونیم بود بستری شدم وقرار شد ساعت ۲بیان برا شروع امپول فشار هی منتظر موندم نیومدن رفتم گفتم چی شد ک دیگه ساعت ۲و۴۰اومدن برا شروع امپول و گف از کم کم‌برات شروع میکنم چون زیادش ممکنه باعث رحمت پاره بشه وبچه خفه بشه خلاصه با سوار کردن دستکاه نوار قلب وامپول فشار دردام از هر ۵دقیقه دقیقه به دقیقه میومد پایین تا به ۱دقیقه رسید ولی باور کنید این دردا رو خیلی خوب میشه تحمل کرد چون وقتی میاد زود میره وومیشه تحمل کرد اصلا سخت نیست