تجربه زایمان رو میزارم
پارت 1
۳۹ هفته ۲ روز بودم حرکت بچه کم شده بود رفتم سونو حرکت گفت آب دور بچه کم شده شده ۸ برو زایشگاه روز بعدش،رفتم زایشگاه اونجا نوار قلب گرفتن و گفتن دردام شروع شده گفتم من دردی ندارم گفتن دستگاه نشون میده خیلی درد داری خودت حالیت نیست سریع باید بستری بشی منم فک کردم همون روز زایمان میکنم بستری شدم همش میومدن معاینه میکردن اولش گفتن اصلا دهانه رحمت باز نشده آمپول فشار همش میزدن روز بعد گفتن شدی ۱ سانت فک کنم دروغ میگفتن ک مرخص نشم خلاصه روز سوم هر چی آمپول فشار میزدن دهانه رحمم باز نمیشد بیشتر از ۲۰۰ بار معاینه کردن ب خونریزی افتاده بودم

۲ پاسخ

سوزن فشار ک زدی دردات شروع شد؟

وای
یه سانت هیچی نمیشه
احتمالا برا آب دور بچه ترسیدن
منم پسرم ۳۹ هفته بستری شدم با امپول اینا باز نشدم آخر شب بردنم سزارین

مقالات مرتبط

مدفوع نکردن نوزاد
مدفوع نکردن نوزاد تا چند روز طبیعی است؟+علت و درمان خانگی
استحمام نوزاد بعد واکسن
استحمام نوزاد بعد از واکسن چند روز بعد مجاز است؟| خطرات آب...
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین

سوال های مرتبط

مامان نازنین زهرا مامان نازنین زهرا ۳ ماهگی
رفتم زایشگاه بم گفتن هنوز دهانه رحممم ت باز نشده نوار قلب گرفتن گفتن هنوزی مرخص شدم ۳ ساعت بستری شدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان خوشگل خانوم مامان خوشگل خانوم ۴ ماهگی
سلام منم خواستم تجربه زایمانم رو باهاتون به اشتراک بگذارم .
پارت 1
چهل و یک هفته شده و بودم و درد نداشتم . بدون درد رفتم بیمارستان و معاینه کردن و گفتن دهانه رحم بسته اس و باید بستری بشی و القای زایمان انجام بدیم .خلاصه روز پنجشنبه ساعت 7صبح من بستری شدم رفتم زایشگاه و سرم و آمپول فشار و قرص زیر زبونی ساعت به ساعت میدادن بهم . یک سوند هم بهم وصل کردن که نمی‌دونم چجور سوندی بود ک برای دیش نبود یعنی یه چیزی کردن داخلم و سه تا شیلنگ مانند هم بهش وصل بود ک از توی اونا آمپول میزدن توی رحم ‌.از یه سرش هم همش خون میومد بیرون راه که میرفتم اون وسط پام آویزون بود . توی این مابین ها هم همش معاینه میکردن که ببین چقدر دهانه رحمم باز شده . نوار قلب بچه رو هر چند ساعت چک میکردن اینا معاینه و نوار قلب ادامه داشت تا ساعت 7شب ادامه داشت یعنی 12ساعت بعدش اما من هنوز دو سانت شده بودم .
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دلوین مامان دلوین ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت یک
پنج‌شنبه بود من چهل هفتم کامل شده بود و دو روز رفته بودم تو چهل و یک هفته رفتم زایشگاه اونجا فق ان اس تی گرفتن ازم و گفتن همه چی خوبه و برو بیمارستان دگه برا زایمان
من فرداش ساعت ۶راه افتادم رفتم سمت بیمارستان ک بعد از دو ساعت رسیدم اونجا باز ان اس تی گرفت من حرکتی حس نکردم بعدش معاینه کرد دهانه رحمم یک سانتم باز نبود
بهم گفت باید بستری شی
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان گردو مامان گردو روزهای ابتدایی تولد
سلام الان بیکار شدم تجربه زایمانم بگم . من زایمانم طبیعی بود و 40هفته شده بودم شکمم خیلی انقباض داشت منو فرستادن سونو فیزیکال و حرکات بچه کم شده بود بستریم کردن دهانه رحمم یک سانت بود نوار قلب همش انقباض نشون میداد ولی دهانه رحمم باز نمیشد بهم آمپول فشار زدن بعد پنج دقیقه درد های پریودی خفیف میومد می‌رفت هر ده دقیقه تا رسید ب دو دقیقه من دهانه رحمم 6سانت شده بود کیسه ابم پاره کردن و دردام خیلی بیشتر شده بود خیلی بهم آمپول بی دردی زدن درد حس نمی‌کردم ولی زور بهم میومد و یک دفع ک معاینه شدم 10سانت بودم دردام هر ده ثانیه شد شدید فقط زور بهم میومد ولی معاینه ک میشدم میگفتن سر بچه چرخیده و پایین نمیاد اکسیژن کم آورده بودم و نوار قلب بچه خراب شده بود اورژانسی منو سزارین کردن .. خلاصه بگم خیلی درد کشیدم خسته شدم اینم تجربه من از زایمان .
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان 💞ماهلین 🐣 مامان 💞ماهلین 🐣 ۳ ماهگی
خب خانوما اومدم تحربه زایمان بگم من دوروز درد داشتم میرفتم معاینه میگفتن دوسانت باز شدی فقط روز دوم صب رفتم گفتن دوسانته دوساعت دیگه بیا دیگه خلاصه مم ظهرش رفتم گفتن کیسه ابت پاره شده سریع بستری کردن از ساعت دو ظهر تا ده و نیم شب ک زایمان طبیعی کردم و اینکه کپسول بی دردی هم گرفتم تاثیرداشت من اصلا رحمم باز نمیشد ب زور امپول فشار بازشدم 🥺وقتی بچمو دیدم تموم دردام یادم رفت واقعا ی حس خوبیه 🥰
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان ❤کوچولوی مامان مامان ❤کوچولوی مامان ۱ ماهگی
رفتم زایشگاه معاینه کرد گفت هیچی باز نشدی حرکت بچه کم شده بود سرم زد بعد گفت خوب شده ۴ ساعت بستری بودم وای چقدر سخت ترسم خیلی بیشتر شد از زایمان😑😑😑
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان ماهلین مامان ماهلین ۴ ماهگی
سلام خانما منم اومدم از تجربه زایمان طبیعیم بگم
پارت ۱
تقریبا ساعت ۵ ظهر بود کمرم درد گرفت که دردش خیلی کم بود میگفتم درد کاذب ولی ادامه دار بود تا روز بعد صبح که دوش گرفتم درد کاملا قطع شد وعصر ب دلیل اینکه بچه تکون خوردناش کم شده بود رفتم زایشگاه
ونوار قلب ومعاینه شدم گفتن ۲سانت باز هستی
بعد ی ساعت دوباره معاینه تحریکی شدم گفتن که دوسانت ونیم باز هستی برو پیاده روی کن ی ساعت دیگه بیا بستریت کنیم برای زایمان رفتم پیاده روی کردم نیم ساعتی ورفتم خونه وبعد ۳ ساعت برگشتم بیمارستان که دوباره معاینه کردم همون دوسانت ونیم بودم گفتن پس صبح بیا نوار قلب بگیریم صبح هم رفتم که دردم خیلی کم بود معاینه شدم باز همون دوسانت ونیم بودم رفتم دوباره ی ساعت پیاده روی کردم ومعاینه کردن ۳ونیم سانت بودم ب گفته ماما وبخاطر اینکه کیسه اب دور جنین زیاد بستری شدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان هلیا🩷👧🏻 مامان هلیا🩷👧🏻 ۱ ماهگی
تجربه زایمان....
من طبق ان‌تی ۵تیر بایدزایمان میکردم ولی چون بچه سفالیک بود دکترم تا۸تیر بهم فرصت داد که دردام شروع بشه و خودمم زایمان طبیعی رو به سزارین ترجیح میدادم برا همین گفتم میرم طبیعی
تا ۵ تیر دردام فقد در حد کمر درد بود ولی اون موقع دو روز بود ک کمر درد و دل دردم یکم شدید تر شده بود دکترم و بیمارستانی ک میخواستم برا زایمان برم یزد بود و من تا اونجا دوساعت فاصله داشتم رفتم زایشگاه شهر خودمون برا معاینه ک ببینم دهانه رحمم باز شده یان ک گفتن یک سانت باز شده و بهتره برم یزد بمونم تا دردم بیشتر بشه ممکنه دهانه رحم باز بشه و نرسم خلاصه شب راه افتادم و رفتم و روز بعد همش شربت زعفرون و خاکشیر خوردم و آبگوشت زیره ک برا شروع دردا خوب بود و دو روز بعد صب رفتم برا ان‌اس تی ک گفتن ۱سانت‌ونیمم و باید بستری بشم بعد بستری شدم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان علی جــ❤ــانم مامان علی جــ❤ــانم ۲ ماهگی
پارت_۱
#زایمان طبیعی
۴۰ هفته و ۳ روز بودم که دردی نداشتم رفتم دکتر ازش خواستم نامه بدن برای ختم بارداری نامه را دادن و من فرداش رفتم بیمارستان نامه را نشون دادم و پرونده تشکیل دادن و بستری شدم و وقتی معاینه شدم گفتن ۲ سانتی، رفتم زایشگاه بستری شدم و آمپول فشار بهم زدن، واای که چقدر فضای زایشگاه بد بود تصمیم گرفتم اتاق ال دی آر بگیرم و اتاق گرفتم و حدود یکی دو ساعت بعد دردام شروع شد حدود ۴ سانت دهانه رحمم باز شده بود که دیگه دیدم تحملم داره سر میاد خیلییی کلافه شدم بودم حالم بد بود، درخواست ایپدورال کردم که یکی از بهترین تصمیمام بود
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۱ ماهگی
خب خانوما تجربه زایمان سزارین پارت یک✨😌
پنجم تیر از صبح که بیدار شدم زیر دلم خفیف درد میکرد از اونجایی ک یه ماهی بود این دردارو داشتم زیاد توجه نکردم بهش ساعت هشت شب دردام جوری شد که جیغ میزدم همسرمم خونه نبود زنگ زدم اومد رفتیم بیمارستان معاینه کردن منو گفتن فکر نکنیم درد زایمان باشه چون دهانه رحمت بسته اس برو بیست دیقه راه برو مایعات بخور که درداتو چک کنیم تو ان سی تی درد زایمان نشون داد گفت با این دردا باید بستری بسی دهانه رحمت هم شل شده بستری شدم رفتم زایشگاه دردامو چک میکرد هی دردام داشت بیشتر میشد چون سی و شیش هفته امپول ریه زدن بهم گفتن ی دوز دیگه هم بعد بیست و چهار ساعت میزنیم تا فردا ظهرش درد داشتم مسکن زدن بهم گفتن اگه دردات خوب بشه مرخص میکنیم بعد سه ساعت دیدم هیج دردی ندارم به ماما گفتم دردام خوب شده میخوام رضایت بدم برم خونه گفتن دستگاه داره درد نشون میده نمیتونی بری ساعت شیش مامای من عوض شد بهش گفتم من که قرار تیس زایمان کنم میخوام رضایت بدم برم گفت بزار معاینت کنم اگه دهانه رحمت باز نشده بود برو وقتی معاینع کرد گفت دو سانت باز شدی امپول فشار زد بهم تا فردا غروبش همون دوسانت مونده بودم دردام هم جوری شده بود که جیغ میزدم🥴
مامان جوجه مامان جوجه ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2
کارای بستری رو انجام دادیم
تا 8 شب درد پریودی میومد سراغم و میرفت
از 8 اومدن آمپول فشار زدن دردام شدید و شدید تر میشد تا ساعت 12
ساعت 12 شب اومدن معاینه کردن گفتن 4 سانت شدم
گفتم تا صبح زایمان میکنم؟ گفتن نه
ساعت 10 به بعد دردام خیلی شدید شده بود هر 3 دقیقه یکبار می‌گرفت
گفتن تا ساعت 12 سرم آمپول فشار وصله بعدش دردای خودت هست باز صبح میایم یه آمپول فشار دیگه میزنیم
تا ساعت 2 درد کشیدم
ساعت 2 کیسه آبم پاره شد
دهانه رحمم هنوز 4 سانت بود و پیشرفت نکرده بود
بعد چند دقیقه دیدم گفتن دهانه رحم پیشرفت نمیکنه و امکان داره بچه نفس کم بیاره
مجبوریم ببریم سزارین
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان هایلین💛لیا مامان هایلین💛لیا ۱۶ ماهگی
بچه ها رفتم زایشگاه
گفتن یه سانت باز شدی بنظرتون چند روز دیگ طول میکشه ک زایمان کنم؟
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان نیلا💓👶 مامان نیلا💓👶 ۳ ماهگی
گفتن برین وسایلشو بگیرین باید بستریش کنیم من با چشمایه گریون زنگ زدم شوهرم گفتن بیا ک قراره زایمان کنم.. و مامانمم اومد
معاینه کردن دوسانت بودم گفتن دهانه رحمت هنوز سفته
بالاخره ساعت4ونیم بستری شدم و اول بهم سرم زدن ک سردردام خوب شه بعد اومدن امپول فشار بهم زدن ک دردام شروع شه اولش دردی نداشتم هی معاینم میکردن سه سانت بودم تا ساعتایه شیش شیش ونیم بعد شام اثردن گفتن بخور شوهرمم برام خوراکی اورده بود ابمیوه اناناس و کمدوت گفتن بخور ک بچت گرسنس خوردم.. تا ساعتایه هفت هفتو نیم هنوز دردام قابل تحمل بود و سه سانت بودم.. بعدش گفتم برم دستشویی رفتم بعد گفتن برو خونوادتو ببین دم در زایشگاه منتظرن رفتن پیش مامانم و شوهرم داشتم با شوهرم صحبت میکردم ک کیسه ابم همونجا ترکید ساعت هشت شب شده بود ب سرعت برگشتم زایشگاه و گفتم کیسه ابم ترکید گفتن برو رو تخت دیگ نمیتونی بیای پایین فقط دراز بکش بعد از اون خیلی دردا زیاد شد باز معاینه کردن گفتن جهارسانتی هنوز
احساس کردم میخوام بالا بیارم گفتم حالم بده بالا میارم بهم پلاستیک بدین چشتون روز بد نبینه فقط بالا میوردم بعد از اون یکم از حال رفتم از درد زیاد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان رستاو صدرا🥰 مامان رستاو صدرا🥰 ۲ ماهگی
رفتم زایشگاه کلی درد دارم معاینه کردن گفتن ۲ونیم بازی نوار قلبم گرفتن گفتن برو خونه دردات بیشتر شد بیا
چیکار کنم بیشتر باز شه زود زایمان کنم من ک مُردم😭😭😭
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان نوا مامان نوا ۴ ماهگی
تجربه من از زایمان:
۱۶ روز قبل زایمانم یک روز حس کردم حرکات بچه ضعیف شده، رفتم دکتر و بعدش زایشگاه برای گرفتن نوار قلب، اونجا خیای ترسیدم و اذیت شدم خداروشکر مشکلی نبود ولی از همون روز کمردرد شدم تا اینکه سه روز بعدش دردم گرفت اول نیم ساعت درد میگرفت کم کم فواصل دردها دو دقیقه شد. ساعت سه و نیم صبح رفتیم زایشگاه بیمارستان بنت الهدی انقدررر صدای جیغ بود از ترس داشتم سکته میکردم اونجا هی نوار قلب و هی معاینه بعد چند ساعت گفت بستری نمیشی دهانه رحمت خیلی کم باز شده برو خونه راه برو درد هام تو زایشگاه به طرز عجیبی کم شده بود . رفتیم خونه کل روز راه رفتم دوش گرم گرفتم خرما و آناناس خوردم دردهام نامرتب بود و فواصلشم زیاد شده بود بعد از ظهر شوهرم گفت بریم دور بزنیم حین دور زدن دردام شدت گرف رفتیم زایشگاه ساعت ۶ عصر بستری شدم با دهانه سه سانت ساعت ده شب زایمان کردم. نگم از دردهاش خدایا جون کندم تا زایمان کردم خیلی خیلی خیلی سخت بود. دکترم خانم ملیحه غلامی بود عالی فرشته مهربون♥️ اصلا از ماما اون شب خاطره خوبی ندارم و خیلی بداخلاق بودند. من اپیدرال زدم خوب بود روند زایمان تسریع کرد ولی درد شکم به هیچچ وجه کم نکرد. حین تزریق آمپول پای چپم ناخوداگاه تکون خورد از همون روز بشدتتتت زانو دردم پشیمونم، گاهی نمیتونم زانمو جمع کنم.
روزای خیلی سختی بود و هست البته بعد زایمان باز رفلاکس و کولیک و بی قراری زیاد و بی خوابیییییییی دیونم کرده.
مشاهده ۷ پاسخ دیگر