تجربه من از زایمان:
۱۶ روز قبل زایمانم یک روز حس کردم حرکات بچه ضعیف شده، رفتم دکتر و بعدش زایشگاه برای گرفتن نوار قلب، اونجا خیای ترسیدم و اذیت شدم خداروشکر مشکلی نبود ولی از همون روز کمردرد شدم تا اینکه سه روز بعدش دردم گرفت اول نیم ساعت درد میگرفت کم کم فواصل دردها دو دقیقه شد. ساعت سه و نیم صبح رفتیم زایشگاه بیمارستان بنت الهدی انقدررر صدای جیغ بود از ترس داشتم سکته میکردم اونجا هی نوار قلب و هی معاینه بعد چند ساعت گفت بستری نمیشی دهانه رحمت خیلی کم باز شده برو خونه راه برو درد هام تو زایشگاه به طرز عجیبی کم شده بود . رفتیم خونه کل روز راه رفتم دوش گرم گرفتم خرما و آناناس خوردم دردهام نامرتب بود و فواصلشم زیاد شده بود بعد از ظهر شوهرم گفت بریم دور بزنیم حین دور زدن دردام شدت گرف رفتیم زایشگاه ساعت ۶ عصر بستری شدم با دهانه سه سانت ساعت ده شب زایمان کردم. نگم از دردهاش خدایا جون کندم تا زایمان کردم خیلی خیلی خیلی سخت بود. دکترم خانم ملیحه غلامی بود عالی فرشته مهربون♥️ اصلا از ماما اون شب خاطره خوبی ندارم و خیلی بداخلاق بودند. من اپیدرال زدم خوب بود روند زایمان تسریع کرد ولی درد شکم به هیچچ وجه کم نکرد. حین تزریق آمپول پای چپم ناخوداگاه تکون خورد از همون روز بشدتتتت زانو دردم پشیمونم، گاهی نمیتونم زانمو جمع کنم.
روزای خیلی سختی بود و هست البته بعد زایمان باز رفلاکس و کولیک و بی قراری زیاد و بی خوابیییییییی دیونم کرده.

۸ پاسخ

گهواره وقتی میبینه من میخام طبیعی بزام:😂💔

عزیزم قدم فرشتت مبارک باشه😘
مسلما زایمان طبیعی سخت تر از سزارینه اونایی ک طبیعی زایمان میکنن واقعا باید آفرین گف بهشون چون اونا مامانای واقعا قوی و فداکارن و حاضرن اون دردو بخاطر وجود ی تیکه از قلبشون تحمل کنن..بهرحال خوب یا بد گذشت سعی کن از بخوبی یاد کنی..روزای اول اذیت نوزاد خیلی زیاده قشنگ درکت میکنم،باید صبر داشته باشی اونام میگذره قول میدم
حالا از وجود فرشتت لذت ببر ک این روزا سریع میگذره

عزیزم به سلامتی مبارک باشه قدمش برات
بنت الهدی هزینه اش چقدر در اومد برات

منم دکترم ملیحه غلامی دو هفته دیگ زایمان دارم بشدت میترسم

رسیگی بنتالهدی چجوری بود

موقعی ک ایمدورال میزدی خیلی دردداش؟دردای زایمان چجوریه موقع برش یا بخیه خیلی درد دارا؟

هزینه بیمارستان چقد شد

مبارک باشه عزیزم چون زایمان بار اولت بود برات سخت شد هیچ از درد و زایمان طبیعی خبر نداشتی ،،ولی دردا مال همون وقت بود بعد زایمان اون دردا را دیگه نداشتی حتی اگه پاتو تکون نمیدادی اثر اون آمپول هم نداشتی به هر حال مادر شدنت مبارک

سوال های مرتبط

مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مامان مهیار💙 مامان مهیار💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🙂
پارت ۱
۱۶ فروردین معاینه تحریکی شدم دکتر گفت ۲ سانت دهانه رحمت بازه.‌‌.
فکر میکردم روز بعدش زایمان میکنم ک معاینه تحریکی شدم اما خبری نبود و هیچ دردی نداشتم تااااا ۲۳ فروردین. که میشد شنبه ... جمعه شب خوابیدم یهو ساعت ۳ شب از درد بیدار شدم هر ۱۵ دقیقه یکبار کمرم شدید می‌گرفت و ول میکرد فکر میکردم خوب میشم .. هی خواب میرفتم دوباره از درد بیدار میشدم. خلاصه رسید به ۱۰ دقیقه یکبار. شد ساعت ۸ صب که من اصلا نخوابیده بودم از ساعت ۳ شب. ۸ صب همسرمو بیدار کردم گفتم درد دارم اما اصلا نمی‌دونستم ک درد زایمانه فقط گفتم درد دارم و صبحانه خوردیم و رفتم دوش گرفتم ورزش کردم اسکات زدم زیر دوش . ساعت ۹ و نیم زنگ زدم مامانم گفتم درد دارم که خبر داشته باشه. اصلااا و ابدا نمی‌خواستم برم زایشگاه گفتم اگر ادامه دار بود تا شب دردامو میکشم تو‌خونه بعد میرم زایشگاه اما مامانم گفت به ماما همراهت هم ی خبر بده من پیام دادم به مامام گفت برو یه نوار قلب بگیر گفتم اصلا نمیخام برم بمونم نگهم میدارن گف نه برو یه اطلاع از حال بچه داشته باش. منم رفتم ساعت ۱۰ رفتم برا نوار قلب اصلا نمی‌خواستم بگم ک درد دارم ولی مامای زایشگاه فهمید همون لحظه دردم شروع شد گف درد داری گفتم آره دید چقدر شدیده گف برو معاینه نوار قلب نمیخاد. خلاصه منم با ترس رفتم معاینه و گفتن ۶ سانت باز شده رحمت 😐من هم از خوشحالی نمی‌دونستم چیکار کنم هم متعجببب.
همیشه دعا دعا میکردم برم زایشگاه ۶.۷ سانت باشم ک اذیت نشم اونجا. تو خونه هم نمی‌خواستم برم میگفتم تا شب بمونم خونه ب همین دلیل ک حداقل ۶ سانت بشم ک همون ساعت ۱۰ صب ۶ سانت بودم....

ادامه تاپیک بعد