تجربه زایمان طبیعی#
۴۰ هفته و ۳ روز بدون درد با انقباضات خیلی کم و نامنظم بستری شدم بعد از نوار قلب فرستادنم زایشگاه اونجا دوباره نوار قلب گرفتن و معاینه شدم ۳ سانت بودم تو سرمم آمپول فشار زدن دردام شرو شد از ۷ و نیم شب تا یک ربع به ۱۲ شب که زایمان کردم سخت بود اما با اینکه زایمان اولم بود زود فول شدم و بعدم با زورای خوبی که زدم ۵ و ۶ تا سریع سر بچه اومد بعدم برش دادن و ورداشتنش

۷ پاسخ

من خیلی میترسم از زایمان طبیعی حس میکنم خیلی درد داره🥲🥺
سنو ۳۲هفته رفتم بچم بریچ بود ولی ممکنه بچرخه

سلام عزیزم بسلامتی انشالله ولی اسم ایهان ثبت احوال ثبت میکنه

حانما منم زایمان طبیعی داشتم.
الان با گذشت ی ماه. دو سه روزه کمی سرگیجه و احساس ضعف دارم.مکمل هامو میخورم اما نمیدونم باز چرا اینجوری شدم. ینی بدنم ضعیف شده؟ یا بخاطر خستگی و کم خوابیه؟شیر خودمو میدم .خیلی هم لاغر شدم این مدت

چقدر خاطره ت کوتاه بود😊

مبارکه عزیزم

بسلامتی عزیزم .خدا حفظش کنه ❤️🥰

به سلامتی عزیزم مبارک باشه .♥️

مقالات مرتبط

بهترين زمان نزديكی پس از زايمان طبيعی
بهترین زمان نزدیکی بعد از زایمان طبیعی + توصیه پزشکان
مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر

سوال های مرتبط

مامان تودلی مامان تودلی روزهای ابتدایی تولد
سلام ۳۶ هفته ۴ روزه امروز بخیه سرکلاژ باز کردم نوار قلب گرفتن انقباض داشتم بستری شدم اول گفت دو سانت باز شده دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانت . چندبارم نوار قلب گرفتن ب نظرتون احتمال داره زایمان کنم چون وفت زایمان زده ۵ دی
مشاهده ۹ پاسخ
مامان نازگل مامان نازگل ۳ ماهگی
پارت دوم❤

شنبه صبح رفتم بیمارستان شمس الشموس مشهد بخش زایشگاه، معاینه شدم گفتن کلا بسته ای ولی انقباض نامنظم داری
دیگه خلاصه با رضایت خودم بستری شدم که با قرص فشار زایمان کنم
کارت انجام شد و من بستری شدم شروع کردن به تزریق دارو و معاینه من تقریبا ساعت ۸ صبح بستری شدم تا ۷ شب درد کشیدم اما دهانه رحمم بیشتر از ۳ سانت نشد
ماما ها با دکترم صحبت کردن با توجه به این ضربان قلب بچه تصمیم گرفتن سزارین اورژانسی بشم
ساعت ۹:۳۵ شب من سزارین شدم و دخترم به دنیا اومد
مشاهده ۳ پاسخ
مامان اقا برسام مامان اقا برسام ۲ ماهگی
پیرو تاپیک قبل منم زایمان کردم🥲اما خیلی بد بود با اینکه زایمان دومم بود بدون هیچ دردی بستری شدم چون ضربان قلب نی نی کم بود
ساعت ۹ صبح بستری شدم به ذور سوزن فشار ساعت ۷ شب زایمان کردم
مشاهده ۴ پاسخ
مامان حسنا مامان حسنا ۲ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربه زایمانم بگم
من بیمارستان شهدای کارگر با ماما همراه زایمان کردم
من 27 مهر که 40 هفته و 4 روزم بود بستری شدم که با آمپول فشار زایمان کنم
ساعت 5 بستری شدم قرص فشار بهم دادن تا 2 3 ساعت درد نداشتم بعدش معاینه شدم دوسانت بودم بعد معاینه دردام شروع شد قابل تحمل بود تا ساعت 2 نصفش شب که دردام خیلی شدید شد کمردرد شدید شدم معاینه شدم 4 5 سانت بودم که زنگ مامام زدن که بیاد مامام خیلی خوب بود تو 1 2 ساعت با کارایی که کردیم من فول شدم ساعت 4 صبح به دنیا اومد اما بخیه زیاد خوردم خیلی هم درد داشت
و اینکه بچه چون زیاد نگه اش داشته بودن مدفوع کرده بود معده شستشو دادن دوروز اول خیلی اذیت شد گریه میکرد در حد غش رفتن و تب کرد اما خداروشکر الان بهتره
ماما خیلی خوب بود اخلاقش عالی اما بیمارستان شهدای کارگر رو پیشنهاد نمیکنم رفتار ماما و پرسنل اصلا خوب نبود

#زایمان
#تجربه_زایمان
#بیمارستان_شهدای_کازگز
#ماما_همراه
مشاهده ۴ پاسخ
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۵ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مشاهده ۱ پاسخ
مامان حمیدرضا مامان حمیدرضا ۸ ماهگی
تجربه من از زایمان همه میدونید که طبیعی بودم منتظر بودم دردام شروع بشن رفتم سونو دادم اب دوربچه کم بود وزنشم 3500 بود دکتر گفت بروبستری شو دیگه زایمان کنی با امپول فشار معاینه ام کرد همش ی سانت بودم بستری شدم یهو ضربان قلب بچه افت کرد
مشاهده ۱ پاسخ
مامان شاهان جانم مامان شاهان جانم ۸ ماهگی
تجربه زایمان یک:
بلاخره بعد از ۶ روز فرصت شد بیام اینجا خب بخوام از تجربه ام بگم براتون اگه برگردم عقب هیچوقت زایمان طبیعی رو انتخاب نمیکردم.
توی ۳۹ هفته و پنج روز بودم سه شنبه ۲۷ فروردین از ساعت ۸:۳۰ دقیقه شب کم کم دردام شروع شد اولش با یک ربع یکبار شروع شد با ماما همراهم صحبت کردم گفت بیا بیمارستان معاینه ات کنم رفتم پیشش ۳ سانت بودم اومدم خونه ورزش و ماساژ و حموم کردم که کم کم دردام شد سه دقیقه یکبار خیلی وحشتناک بود دردا ساعت سه شب رفتم بیمارستان شده بودم چهارسانت با رضایت خودم بستری شدم …..
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان رادین مامان رادین ۴ ماهگی
بالاخره منم زایمان کردم طبیعی بودم 🥰۱۲ شب کیسه ابم نشنی کرد ۲.۵ رفتم بستری شدم ۶ با امپول فشار اروم اروم دردام شروع شد ۱۱.۴۰ دقیقه زایمان کردم
مشاهده ۲۸ پاسخ
مامان تیام مامان تیام ۱ ماهگی
سلام دوستان من تو ۴۰ هفته هستم نوار قلب بچه دادم خوب بوده ولی زایشگاه خیلی اصرار داره بستری شم.انقباضام کمه میگن با امپول فشار میزنیم که زایمان کنی.کسی تجربه آمپول فشار داره؟
مشاهده ۷ پاسخ
مامان Golbarg مامان Golbarg ۸ ماهگی
سلام به همه مامانا
اومدم تجربه زایمان طبیعیمو بگم

من سرکلاژی بودم که سرکلاژمو ۳۸هفته باز کردم و از ۳۹هفته معاینه تحریکی میشدم تقریبا هر یکروز درمیون
هم ماما همراه و هم پزشکم
دفعه اخری که پیش ماما رفتم گفت اگر تا ۴۰هفتت زایمان نکردی بیا بستری شو یا هرشب بیا نوار قلب بگیر
من هم چهل هفته رفتم بستری شدم و با امپول فشار دردام شروع شد
من از بیدردی اپیدورال استفاده کردم خیلی راضی بودم از ساعت ۹شروع بستری بود و ساعت ۳ زایمان کردم
تجربه خوب و عالی بود اگر از بیدردی استفاده کنین بنظرم بهترین زایمان طبیعی هست خیلییییی خوب بود
مشاهده ۶ پاسخ
مامان یاشار مامان یاشار ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت دو
بستری کردن و معاینه و تست آمینو شور
چون فقط آبم اون لحظه اومده بود منفی شدن
دادن بخش زایشگاه
ساعت ۵ بود گفتن پد بزار
تا پدو گذاشتم دوباره آب اومد و اونام بستریم کردن همونجا زایشگاه
دوبار آمپول فشار زدن تو سرم
به زور اونا ۴،۵ سانت شدم
که خیلییییی درد داشت یعنی افتضاح 😑💔
دو رو برم بودن کسایی که میخواستن طبیعی دنیا بیارن و خودشون درد هاشون شروع شده بود
ولی مثل ماهایی آمپول فشار زده بودیم نه
من از جمعه ساعت ۴ رفتم بیمارستان تا یکشنبه صبحم زایشگاه بودم
به زود ۳ بار آمپول فشار زدن یکشنبه صبح ساعت ۷ شدم ۸ونیم سانت
دیگه گفتن تا ساعت ۸ زایمان میکنی
مشاهده ۵ پاسخ
مامان نوا مامان نوا ۸ ماهگی
تجربه من از زایمان:
۱۶ روز قبل زایمانم یک روز حس کردم حرکات بچه ضعیف شده، رفتم دکتر و بعدش زایشگاه برای گرفتن نوار قلب، اونجا خیای ترسیدم و اذیت شدم خداروشکر مشکلی نبود ولی از همون روز کمردرد شدم تا اینکه سه روز بعدش دردم گرفت اول نیم ساعت درد میگرفت کم کم فواصل دردها دو دقیقه شد. ساعت سه و نیم صبح رفتیم زایشگاه بیمارستان بنت الهدی انقدررر صدای جیغ بود از ترس داشتم سکته میکردم اونجا هی نوار قلب و هی معاینه بعد چند ساعت گفت بستری نمیشی دهانه رحمت خیلی کم باز شده برو خونه راه برو درد هام تو زایشگاه به طرز عجیبی کم شده بود . رفتیم خونه کل روز راه رفتم دوش گرم گرفتم خرما و آناناس خوردم دردهام نامرتب بود و فواصلشم زیاد شده بود بعد از ظهر شوهرم گفت بریم دور بزنیم حین دور زدن دردام شدت گرف رفتیم زایشگاه ساعت ۶ عصر بستری شدم با دهانه سه سانت ساعت ده شب زایمان کردم. نگم از دردهاش خدایا جون کندم تا زایمان کردم خیلی خیلی خیلی سخت بود. دکترم خانم ملیحه غلامی بود عالی فرشته مهربون♥️ اصلا از ماما اون شب خاطره خوبی ندارم و خیلی بداخلاق بودند. من اپیدرال زدم خوب بود روند زایمان تسریع کرد ولی درد شکم به هیچچ وجه کم نکرد. حین تزریق آمپول پای چپم ناخوداگاه تکون خورد از همون روز بشدتتتت زانو دردم پشیمونم، گاهی نمیتونم زانمو جمع کنم.
روزای خیلی سختی بود و هست البته بعد زایمان باز رفلاکس و کولیک و بی قراری زیاد و بی خوابیییییییی دیونم کرده.
مشاهده ۸ پاسخ
مامان اهورا مامان اهورا روزهای ابتدایی تولد
خب سلام مامانا اومدم تجربه زایمان طبیعیمو بگم یکم سخت بود استرس میگیرین نخونید
اول دی ماه ساعت ۱۰ صبح۴۰ هفته تمام بدون درد رفتم بیمارستان با نامه دکترم بستری شدم اول نوار قلب گرفتن بچه یکم پایین بود یک ساعتی مدام نوار گرفتن بعدش بردنم برام آمپول فشار وصل کردن با دوز کم نوار قلب هم وصل بود بچه یهو ضربان قلبش اومد پایین که قطعش کردن یک ساعتی زمان دادن مدام نوار گرفتن شد ساعت ۳ بعد از ظهر دوباره سرم رو وصل کردن آروم آروم با دوز کم خداروشکر دیگ نوار قلب بچه اوکی بود تغییر نمیکرد ولی نذاشتن هیچی بخورم نه ناهار نه میان وعده گفتن احتمالا سزارین بشی از ساعت ۱۲ و نیم تا ۳ خیلی معاینه تحریکی شدم که واقعا دردناک بودن اما از ۲ سانت پیشرفت نمیکردم خلاصه ساعت ۵ دکترم اومد بالا سرم گفت لگنت خوبه بچه به آمپول فشار دیگ واکنش نشون نداده سعی میکنم طبیعی زایمانت کنم ولی چیزی نخور شاید سزارین بشی بازم معاینه تحریکی کرد کیسه ایمو ترکوند واقعا درد ناک بود ولی تا اونموقع من درد نداشتم فقط درد معاینه تحریکی برام سخت بود بعدش پاشدم رفتم دستشویی خودم شستم تمیز کردم مدام ابریزش کیسه اب داشتم انگار سوراخش کرده بود نترکونده بودش کامل شروع کردم ورزش آب گرم راه رفتن حالت سجده خیلی کمک کرد ساعت ۷ بلخره شدم ۴ سانت ۷ و نیم ماما همراهم اومد همچنان نیم ساعتی یکبار معاینه تحریکی ادامه داشت منم فقط التماس میکردم نکنید اونام میگفتن برای پیشرفت روند زایمانته من نمیدونم رحمم چه شکلی بود دستگاه آن اس تی دردامو نشون نمیداد اصلا هم انقباض نداشتم فقط درد شدید پریودی بود
مشاهده ۱ پاسخ
مامان مامان اوا مامان مامان اوا ۴ ماهگی
تجربه زایمان دوم
سلام خانوما من طبق آخرین سنو ک رفتم ۴۰ هفته گف آب دورجنین کم شده و منم تاشب کارامو کردم حمام رفتم راهی بیمارستان ۱۷شهریور شدم اونجا هم منو بستری کردن ۱۰ شب بستری شدم اول قرص زیرزبونی دادن بعد ساعت ۳ شب آمپول فشار زدن من دردام کم کم شروع شد ولی دهانه رحمم همچنان ۱ فینگر بود تا ساعت ۷ صبح ک شدم ۴ سانت و ماماهمراهم اومد خانم عادله حسینی بود برخورد خوبی داشت و مهربون بود خلاصه اومدن بهم بی دردی تو رگی زدن ک دردام واقعا از ۱۰۰ شد ۲۰ و شروع کردم ب ورزش ک یهو ضربان قلب دخترم پایین اومد و دیگه دوز دوم بی دردی نزدن گفتن خطرناکه.خلاصه ساعت ۹نیم بود ک دردام اوج گرفته بود و کم کم زور بهم میومد و معاینه ک کردن دیدن سر بچه دیده میشه خیییلی زورای وحشتناکی بود البته ک خدا کمک میکنه سریع اومدم پایین از تخت جوری بود ک دستم جلوم گرفته بودم و میگفتم نمیرم الان میفته بزور بردنم رو تخت زایمان و اونجا زور زدنام شروع شد با دوتا زور ساعت ۱۰ هدیه آسمونی خدا رو گزاشتن بغلم و من اون لحظه فقط خداروشکر میکردم.بعدم ک بخیه و فشار دادن های شکم شروع شد ولی می ارزید ب داشتنش.
مشاهده ۱۲ پاسخ
مامان 🤍🐣𝙽𝚒𝚔𝚊𝚗 مامان 🤍🐣𝙽𝚒𝚔𝚊𝚗 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم از تجربه زایمانم...
اصلا آماده زایمان طبیعی نبودم نمیدونم چرا با همون معاینه اول نفهمیدم...
با یک سانت بستری شدم
بعد معاینه دردام هزار برابر بیشتر شد
اونقد ک اون شب تا صب هیچ وقت از خاطرم پاک نمیشه
بنظرم روند زایمان طبیعی ی چیز جهنمه
ترس ،درد،وحشت....
اون شب برام هزار سال گذشت
صبحش با آمپول فشار شرو شد
چون هیچ پیشرفتی نداشتم و همون یک سانت بودم!
نمیدونم با وجود اونهمه درد چرا دهانه رحمم باز نشد...!
مشاهده ۳ پاسخ