۱۰ پاسخ

خودشونو میگن
میگن ما سنی آزمون گذشته دیگه خیلی فاصله گرفتیم از بچه‌داری
دیگه نمیکشم

شاید اعصابش نمی‌کشه
مامان من دوستش داره بچمو ولی تا ی حدی که جیغ و نق نزنه
بیشتراعصابش نمیکشه

عزیزم مامان من شبیه مامان تو من ماهی یکبار میرم خونشون من زنجانم ومامانم تهران وهردفعه میگه بچه خیلی غرمیزنه ومامان من گربه واردک توخونش نگه میداره بااون راحتتر تا بابچه من وعاشق حیوانات مامانم

عزیزم عیب نداره هرمامانی متفاوته الهی قربون مامانم برم بده عروسیم میومد خونه ام میگفت تو تازه ازدواج کردی بیار لباسا تو بشورم یا جمشون می کرد میبرد خونه ش میگفتم مامان جون شما میایی خونم زشته برام لباس بشوری یا ببری خونت اول خودت اذیت میشی بد همه فک میکنم خودم نمیتونم از پس کاران بر بیام گفت من مادرتم ن همه بزار بگن دنبال حرف مردم نگرد عزیزم مطمئنم پیشش بودی دخترمو بزرگ می کردن فقط موقع شیر خوردن میآوردن میدادن ولی متاسفانه پیششون نیستم😔😔😔😔❤

ای خودااا
شاید اعصابش نمیکشه

خواهران همه بچه هاشونو می‌بردم پیشش
میموندن
ب من که رسید فقط میگه بچت خیلی به خودت وابستست
چون نمیبینمشون
دو هفته یکبار
اونم در حد چند ساعت

اشکالی نداره عزیزم من مامان ندارم قدربودنش روبدون کاش منم مامان بابام زنده بودن 😭

سللم من خدا رو شکر وقتی میرم خونه مادرم من خستم میخوابم اون. دخترم میخوابونه هر موقع بیدار بشه بچه من خواب باشه بلند میشه شیر خشک اماد میکنه مید ه دخترم

خب شاید حوصله بچه داری نداره ....درکش کن ...الان خود منم با این ک سنم کمه ولی اصلا حوصله بچه داری ندارم دیگ ادمم هرچی سنش بره بالاتر بدتر بی‌حوصله میشه ....ولی مامان من خدایی اینجوری نیس در هفته یکی دوروز میدم دست مامانم همه کاراشو میکنه حتی پیشش میخوابه من استراحت کنم ...ولی تو از مامانت ب دل نگیر هرکسی ی جوریه دیگ ....

چرا سنش مگ زیاده خودت ازش کمک بخواه.

سوال های مرتبط