۸ پاسخ

ولی منم نمیدونم چه حسیه وقتی بخوای واسه بچت شیرخشک درست کنی اینکه اب جوش بزاری کنارتاسردشه .اینکه بشماری تاچندتا بایدبریزی .اینکه باعشق این کاروبراش میکنی ....اینکه برات مهمه تاچندتابایدبخوره که سیربشه 🙂😍اینم درنظربگیر..

وا این چه حرفیه ۹ماه توی شکممون بوده الان بی خوابی مادر به شیر نیست به تربیت بچه هست شیر ۲سال مسشه تمام میشه سعی کن مادر شاد برا بچه ات باشی...منم بچه سوم دارم شرخشکیه افسردگی گرفتم ندادمش این نشد حرف ک مادر ناقص باشیم

منم امشب خیلی گریه کردم و همش از ابن بابت ناراحتم و عذاب وجدان دارم🥲

خب حق داری عزیزم در این که شیر دادن حس قشنگیه شکی نیست اما شیر خشک دادن دلیل بر مادر ناقص بودن تو نیست ما نمیتونیم مادر کاملی باشیم ممکنه یکی هم که شیر خودشو میده ضعف های دیگه داشته باشه که شما نداری پس سعی کن این ذهنیت رو دور کنی از خودت و به جای این فکرها و تصمیم ها مادر شادتری باش برای کوچولوت و اون عشق و محبت رو با بیشتر بغل کردن و بوس کردن رقصیدن و کتاب خوندن براش نشون بده

دقیق حرفتو میفهمم ورود من که راست شد
شیرصمیمیت میاره
من دوپسرمو بخاطر افسردگی شدید دربدری
بستری بودن
شیرخشک دادن
الان بعد ده وپانزده سال انگار نه انگار که اسمم مادرچی برسه که واقعیت
همون مادر شوهرم که دوماه شیرخشک داده الان روسرپسرامن
ولی دخترم که شیردادم جونش جون من
من نباشم میگه هیچ
عزیزم شیرخیلی تاثیرداره
ولی بقیه کاراهم هست
پنجاه پنجاه
من تجربه ی تلخ خودمو گفتم
انشاالله که هیچ مادری که دوست داره شیرخودشو بده مجبور نشه شیرخشک بده
منو شماامسال ماهم که ازسراجباردادیم
خداخودش اروممون کنه عوض جوشمونو از راه دگه شادمون کنه انشاالله

بعدا پشیمون میشی البته اگر بچه ای مثل من داشته باشی یکسره سینه تو دهنشه مخصوصا شبا بجا پستونک میخوره

من متنفرم از اینکه سینمو تو جمع به بچم بدم

منم‌دقیقا‌حس‌تورودارمممم🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان مهربون مامان مهربون ۱۲ ماهگی
من به خاطر شرایطی بدی که داشتم نتونستم به بچم درست و حسابی شیر بدم و دخترم عادت کرد به شیشه شیر متاسفانه و دیگه سینه ی منو نگرفت،با اینکه شیرم خیلی زیاد بود و فواره میزد و سینم انقدر سنگین میشد مجبور میشدم زیر دوش آب گرم بدوشم،سعادت شیر دادن به بچم رو نداشتم😔 با اینکه شیرم زیاد بود اما نمیخورد و میک نمیرد و کم کم شیرم خشک شد،البته هنوزم اگه فشار بدم چند قطره ازش میاد...
خیلی تلاش کرده بودم،آب قند زدم،روی سینه شیرخشک ریختم با سرنگ،رابط سینه گرفتم،انواع پوزیشن ها و صداهای مختلف رو امتحان کردم،اما هیچ کدوم بچم رو به سینم برنگردوند.
حس عذاب وجدان شدیدی دارم،حس میکنم بچم منو دوست نداره و مادر رو نمیشناسه،حس میکنم خدا منو لایق شیردهی ندونست،لایق ندونست تا از شیرم بچم تغذیه بشه
دیشب تو مهمونی که داشتم برا بچم شیرخشک درست میکردم،عمه ی شوهرم به مادرشوهرم گفت از اول شیرخشک میداد؟
بعد مادرشوهرم گفت آره دیگه چون شیرش کم بود بچه نمیگرفت اینم شیرخشک داد،بعد با یه حالت آخه بیچاره ای منو نگاه کرد
درصورتی که اصلا اینطوری نبود ماجرا....
خیلی دلم شکست،دلم میخواد یه بچه دیگه بیارم تا هرجوری هست بتونم بهش شیر بدم
تو مهمانی ها همش میترسم برا بچم شیر درست کنم،چون باز هرکی ببینه حرف میزنه و ایراد میگیره یا نصیحت میکنه و از خوبی های شیر مادر میگه...
من که عاشق شیردادن بودم،مگه دست خودم بود؟
مگه زوری شیر رو از بچم گرفتم؟خیلی فشار بدی روم هست...