۱۵ پاسخ

چرا یه بچه محتاج و وابسته میخوای؟! بچه همین که تو بغل مادر آروم میگیره و شب کنار مادر میخوابه یعنی میشناسه مادرشو و بوی مادرشو میخواد. والا من دلم کباب بود که چرا دخترم سرشو تو بغلم نمیذاره، چند روزیه که مثل گل سینه چسبیده بهم، فقط میگم یکی به دادم برسه کمک بده منو!😅 عزیزم برای هیچی غصه نخور، بچه‌ شیر خشکی هم مادر میخواد.

عزیزم مادر فقط واسه شیردادن ک نیست ک بچه بهش وابسته اس
چون بیشتر وقت شما با بچه ای تو بازیا شب موقع خواب همه اینا وابستگی میاره فقط شیر نیست ک

عزیزم بچه ها اینقد بی محبتن،حرص نخور
مهم تربیته،مهم ابراز احساسات عاطفیته ،که هی بغلش کنی
بوسش کنی
باهاش بازی کنی که تورو فقط دپستداشته باشه،وگرنه سینتو بزاری دهنش،تا شب جونی برات نمیمونه،ن اعصاب داری ن غذا داری،ن خونه ی تمیز،
بیخود ب خودتون عذاب وجدان ندین،شیر خشسکم کم خاصیت نداره،خیلی ام خوبه
دیگه قسمت نبوده شیر بدیم دیگه
ب جاش ی مادر با عصاب آروم دارن

عزیزم نگران نباش
تو ۹ ماه حمل کردی بچه رو
بچه بوی تو رو می‌شناسه صداتو میشناسه پس الکی خودتو ناراحت نکن

منم خیلی دوست داشتم این لخظات رو ولی متاسفانه شیرم کم بود و الانم دیگه نمیکیره

هرموقع شیر خشک میدی حتما بدنش رو لمس کن حالا شده دست صورت سر پا ، تماس پوست با پوست حتما برقرار کن جفتتون هم آروم میشین

بچه منم شیرخشکیه منم این حس هارو داشتم ولی درحدی بهم وابستس ک بااینکه خونه مامانم زندگی میکنم ولی از دست هیچکس حتی مامانم شیر نمیگیره

اره عزیزم وابسته میشه خیالت راحت
دختر من قدر از سر و کول من بالا میره اخر شب جونم داره در میاد

وا چه ربطی داره اون بچه نه ماه داخل شکم تو بوده صدای قلب تورو میشناسه با صدای تو اروم میشه میگن تا شیش ماهگی بچه فکر میکنه مادر و اون دوتاشون یکین😊

مگ ماهایی که شیر خوردنمونو فراموش کردیم دیگ محتاج مادرنیستیم؟ مادری که فقط شیردهی نیست باورکن بچت امنیتشو از تو و پدرش میگیره یعداز دوسه سال هم که بزرگ شه نیاز به شیرنداشته باشه نقطه امنش توو پدرش هستین🕊❤

کامنت مامان شاهان و لایک کن بیاد بخونه

منم با گریه به بچم شیر خشک دادم ولی مگه میشه بچه مادرو نشناسه من شیر دادنی بغل خودم میگیرم

منم دقیقا حال تورو دارم
ولی سعی میکنم از خودم دورش نکنم کە وابستەم بشه حدقل با بوم آروم بشه

عزيزم منم سه ماه به پسرم با زور شيرافزاو اين چيزا شير دادم
الان ديگه شيرخشك ميخوره
اوايل كه شبا براي شيردادنش مجبور بودم چندين بار بيدارشم آرزوي روزي رو داشتم كه درازكشيده كنارم شيربخوره
همش به مادرم ميگفتم ميشه يه روزي بزرگ شه كنارم درازبكشه وشير بخوره؟
ولي خوب شيرم كم بود كمكم ميلش به شيشه شيربيشترشد چون راحتتر سيرميشد شيرمنم خشك شد
درضمن پسرم كوليك داشت وحساسيت به پروتئين گاوي خيلي ازغذاهارونميتونستم بخورم كه شيرم زيادشه خلاصه خودمم اذيت شدم
ولي خداروشكر شيرخشكها هم غني اند، به بچه همهي موادكغذي ميرسه

منم مثل شمام ٫دخترم شیرمو نمیخوره و افسردگی گرفتم و خیلی این فکرا میاد سمتم

سوال های مرتبط

مامان مهربون مامان مهربون ۱۲ ماهگی
من به خاطر شرایطی بدی که داشتم نتونستم به بچم درست و حسابی شیر بدم و دخترم عادت کرد به شیشه شیر متاسفانه و دیگه سینه ی منو نگرفت،با اینکه شیرم خیلی زیاد بود و فواره میزد و سینم انقدر سنگین میشد مجبور میشدم زیر دوش آب گرم بدوشم،سعادت شیر دادن به بچم رو نداشتم😔 با اینکه شیرم زیاد بود اما نمیخورد و میک نمیرد و کم کم شیرم خشک شد،البته هنوزم اگه فشار بدم چند قطره ازش میاد...
خیلی تلاش کرده بودم،آب قند زدم،روی سینه شیرخشک ریختم با سرنگ،رابط سینه گرفتم،انواع پوزیشن ها و صداهای مختلف رو امتحان کردم،اما هیچ کدوم بچم رو به سینم برنگردوند.
حس عذاب وجدان شدیدی دارم،حس میکنم بچم منو دوست نداره و مادر رو نمیشناسه،حس میکنم خدا منو لایق شیردهی ندونست،لایق ندونست تا از شیرم بچم تغذیه بشه
دیشب تو مهمونی که داشتم برا بچم شیرخشک درست میکردم،عمه ی شوهرم به مادرشوهرم گفت از اول شیرخشک میداد؟
بعد مادرشوهرم گفت آره دیگه چون شیرش کم بود بچه نمیگرفت اینم شیرخشک داد،بعد با یه حالت آخه بیچاره ای منو نگاه کرد
درصورتی که اصلا اینطوری نبود ماجرا....
خیلی دلم شکست،دلم میخواد یه بچه دیگه بیارم تا هرجوری هست بتونم بهش شیر بدم
تو مهمانی ها همش میترسم برا بچم شیر درست کنم،چون باز هرکی ببینه حرف میزنه و ایراد میگیره یا نصیحت میکنه و از خوبی های شیر مادر میگه...
من که عاشق شیردادن بودم،مگه دست خودم بود؟
مگه زوری شیر رو از بچم گرفتم؟خیلی فشار بدی روم هست...
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی