سلام مامانا دختر من الان یک ماه و نیمه که سینم رو ول کرده و من هر شب به یاد روزایی که سینم رو میخورد سینم رو میزارم دهنش ولی اون مک نمیزنه و من تصور میکنم که دارم شیرش میدم بی تجربگی خودم و دخالت مادرشوهرم باعث شد که بچم سینم رو ول کنه مادرشوهرم اصرار داشت که شبا شیر نداری و شیرخشک بده بچه گرسنه نمونه و خودش آورد و بهش تو شیشه شیر خشک داد و همون موقع بدنیا اومدن بچه هم به بهونه ی زردی این کارو کرده بود با اینکه بچم زردیش کم بود و من با کلی زحمت تونسته بودم شیرم رو بهش بدم ولی اون اومد و ضربه ی خیلی بدی بهم زد و الانم هر روز با پررویی میاد و از شیر دادن بقیه به بچشون میگه من شیر داشتم ولی شبا بچم با بی قراری شیر میخورد و اون اومد هر شب به بچم شیرخشک داد و بچم سینم رو دیگه نگرفت خوشبخال مادرایی که خودشون به بچشون شیر میدم من الان یک ماه و نیمه که دارم شیر میدوشم و به بچم میدم کاش زمان به عقب برمیگشت 😭😭😭😭😭😭

۸ پاسخ

عزیزم چ اشکالی داره .الان غصه بخوری چیزی برمیگرده عقب؟
خب این شیری ک با غصه میدی بچه از صدتا چیزی ک تو فکرته بدتره !!
همون شیرخشک بخوره بهتره تا شیر غم و ناراحتی
ب نظرم مهم اینه ک بچت ب هر طریقی ک هست داره رشد میکنه و بزرگ میشه از بزرگ شدنش لذت ببر .این روزا زود تمام میشه ۲ ماه دیگه بچت میره برا غذا خوردن
پس این ک چطور شیر میخوره اصلا مهم نیست
شیرخشک میخوره یا شیر خودتو اصلا مهم نیست
فقط ب قشنگیاش نگاه کن
این ک چقد زود داره بزرگ میشه ازش لذت ببر
بعد ک بزرگ تر شه غصه اینو میخوری ک چقد الکی ناراحت بودی و اینجوری شیر خورد هیچی نشد ولی نتونستی از چیزی لذت ببری

خب نگیره!
من از اول نگرفت ۳ ماه و نیم دوشیدم دادم و از این فرایند هم روحی هم جسمی مریض شدم تا که بالاخره شیرخشک دادم
چ بسا از وقتی شیرخشک میخوره وضعیت رفلاکسش خیلی بهتره
به اندازه ای هم رابطمون قوی هست ک اونی ک شیرخودش میده قوی نیست
نمیدونم چرا مثل کسایی که گناه کبیره کردن داری خودت اذیت میکنی اونم در شرایطی ک داری شیرخودتو میدی

غصه نخور دختر،هنوزم دیر نشده فکر کنم‌میتونی وابستش کنی به سینت،ولی ناراحتم‌نباش مگه نمیگی میدوشی و میدی بهش؟مهم اینه بچت سیر بشه اگرم در کنار شیر خشک شیر خودتو میدی که هیلی هم خوبه ،الان بچه من چند روزه سینپو نمیگیره یا میدوشم بهش میدم یا شیر هشک میدم بهش زیادی هم بخوایم فکر کنیم همین ۱ذره شیرمونم‌میخشکع،ولی با همسرت صحبت کن که کسی حق دخالت نداره فقط مادر میدونه بجش گشنس یا سیر یا چی نیاز داره،یجوری حق دخالت به کسی نده شل وا نده هرچی میگن بگی چشم عادت میشه از همین اول براشونا

همینطوری پیش بره ومک نزنه خدایی نکرده شیرت خشک میشه

عزیزم منم بچم تا ۲ماهگی ۱ساعت زیر سینه ام میموند بعدش شیر پرید تو گلوشو نفسش رفت تا چند دقیقه بستریش کردیم نمیدونستیم از چیه
چندین بار تکرار شد بصورت خطرناک سریع بردیمش تهران بستریش کردن
دکتر گوارشش میگفت از شیر خودته شدتش زیاده خفه اش میکنه بدوشش
منم این چند بار از ترس فقط شیرمو دوشیدم تو شیشه شیر بهش دادم سینه امو خالی میکردم فقط ۵دقیقه میذاشتم بمونه حالا فهمیدم شیرم کم شده اون همه شیری که من داشتم والانم سینمو نمیگیره
نمیتونه شیر خشکم بخوره بخاطر حساسیت
الان ۱هفته است مدام دارم میجنگم که سینمو بگیره نمیدونی چیکار میکنه که شیر نخوره ولی من همچنان در حال تلاش کردنم تو هم خسته نشو هرچی شیشه شیر کمتر بخوره بیشتر به سینه ات میچسبه

از کی دیگه سینه نکرفت؟ منم شیر خشک میدم کنار سینه همش میترسم پس بزنه گاهی بد سینگی میکنه حسابی میترسم

هر راهی رو امتحان کردم ولی دیگه نگرفت سینم رو دیگه چهارماهشه و امیدی ندارم بگیره 😭😭

باید شیر خشک با سرنگ بهش می‌دادی بعدم نمیزاشتی کسی دخالت کنه
منم مثل شما نتونستم خودم به بچهام شیر بدم چون واقعا شیر نداشتم

سوال های مرتبط

مامان مهربون مامان مهربون ۱۲ ماهگی
من به خاطر شرایطی بدی که داشتم نتونستم به بچم درست و حسابی شیر بدم و دخترم عادت کرد به شیشه شیر متاسفانه و دیگه سینه ی منو نگرفت،با اینکه شیرم خیلی زیاد بود و فواره میزد و سینم انقدر سنگین میشد مجبور میشدم زیر دوش آب گرم بدوشم،سعادت شیر دادن به بچم رو نداشتم😔 با اینکه شیرم زیاد بود اما نمیخورد و میک نمیرد و کم کم شیرم خشک شد،البته هنوزم اگه فشار بدم چند قطره ازش میاد...
خیلی تلاش کرده بودم،آب قند زدم،روی سینه شیرخشک ریختم با سرنگ،رابط سینه گرفتم،انواع پوزیشن ها و صداهای مختلف رو امتحان کردم،اما هیچ کدوم بچم رو به سینم برنگردوند.
حس عذاب وجدان شدیدی دارم،حس میکنم بچم منو دوست نداره و مادر رو نمیشناسه،حس میکنم خدا منو لایق شیردهی ندونست،لایق ندونست تا از شیرم بچم تغذیه بشه
دیشب تو مهمونی که داشتم برا بچم شیرخشک درست میکردم،عمه ی شوهرم به مادرشوهرم گفت از اول شیرخشک میداد؟
بعد مادرشوهرم گفت آره دیگه چون شیرش کم بود بچه نمیگرفت اینم شیرخشک داد،بعد با یه حالت آخه بیچاره ای منو نگاه کرد
درصورتی که اصلا اینطوری نبود ماجرا....
خیلی دلم شکست،دلم میخواد یه بچه دیگه بیارم تا هرجوری هست بتونم بهش شیر بدم
تو مهمانی ها همش میترسم برا بچم شیر درست کنم،چون باز هرکی ببینه حرف میزنه و ایراد میگیره یا نصیحت میکنه و از خوبی های شیر مادر میگه...
من که عاشق شیردادن بودم،مگه دست خودم بود؟
مگه زوری شیر رو از بچم گرفتم؟خیلی فشار بدی روم هست...