خانما مامانم میگم بیا زیر سرم آخه استرسم خیلی بالاست میگه من ببینم ط درد میکشی گریم میگیره نمیام تا وقتی از اتاق عمل بیای بیرون پشت در واینمیستم
چه نعمتی هست این مادر که همه جوره فکر بچشه🥺در حین حرف زدن باهام اشک تو چشاش جمع شده بود منم اشکم خواست در بیاد 🙂بهش میگم استرس نداشته باش میگه دست خودم نیست چون خودشم سزارین بوده و سزارین مامانم خیلی بد بوده
میگه مادر بشی نمیخوای یه خار به دست بچت بره

عزیزم مامان منم همینطوره تازه برا نوه هاشون بدتر هم هستن من میخواستم برم برا پسرم که تب داشت سرم بزنم دلش نمیومد باهام بیاد می‌گفت نه خودتون ببرین من ببینمش گریم میگیره بچه میترسه

راست میگه مادرت مامان منم همینطور بود از اتاق عمل آمدم بیرون داشت گریه میکرد حق داره مامانت مامان از بس استرس داشت آبجیم هم زنگ زده بود آمده بود مامانا خیلی خوبن

سزارین خیلی بده منم سزارین هستم از الان استرسش دارم بهت حق میدم

من موقع زایمانم طبیعی بود پیش مادر پدرم بودم یهو گرفت بردن بیمارستان هر دوتاشون گریه میکردن صبح ساعت چهار

از نظر من هیچی اندازه مادرمون ارزش نداره من از خدا میخام عمر منم بده به مادرم

الهیییی🥺🥺
مادرا فرشته ان🥹