۳ پاسخ

خب بعدش

خب بعدش چیشد

رفتی پاستور؟

سوال های مرتبط

مامان سورنا 🐣🦋 مامان سورنا 🐣🦋 ۷ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
من از ۳۵ هفته ماما همراه گرفته بودم و شروع کردم ب ورزش
۳۷ هفته رفتم معاینه گفت هنوز باز نشدی دوباره اومدم ورزشارو بیشتر کردم و ۳۹ هفته باز رفتم پیشش بازم گفت هنوز باز نشدی😢 و معاینه تحریکی انجام داد برام و گفت چهل هفته بیا زایشگاه شاید بستری کنن شایدم نه برا ۴۱ یک هفته بستری شی
همه کارایی ک برای باز شدن دهانه رحم خوب بود انجام دادم رفتم دوباره معاینه شدم گفت یسانتی و دوباره معاینه تحریکی 🥴🥴🥴
خلاصه ک هیچ دردی نداشتم تا روز ۳۹ هفته و ۶ روز ک رفتم زایشگاه ماما همراهمم اونجا بود ...الکی گفتم حرکات بچم کمتر شده و درد پریودی و اینا دارم ماما اومد معاینم کرد و ضربان قلب بچمو گرفت و گفت بزار تا دکتر بیاد. دکتر ک اومد دوباره ی معاینه انجام داد گفت فقط یسانت بازی و سر بچه نیومده تو لگن بعد سونوگرافی هامو نگاه کرد دید وزن بچم یکم بالاست و دست ب شکمم میزد با تعجب نگاه میکرد و ی سونو وزن برام نوشت گفت برو انجام بده بیا بعد دیگه ماما همراهم گفت تا دکتر سونو بیاد توپ بهم داد گفت بشین ورزش کن ببینم سر بچه نمیاد تو لگن منم ورزش کردم و خیلی گذشت دوباره معاینه کرد گفت دوباره همون یسانتی
رفتم سونو انجام دادم وزن بچه ۴۲۰۰ بود🥲🥲 ماما نگاه کرد گفت خیلی بالاست برو ب دکتر نشون بدع اول رفتم پیش ماما همراهم ب اون گفتم و نشون دادم گفت وزنش بالاست و سرش نیومده تو لگن من میتونم الان امپول فشار برات بزنم و کلی تا شب ورزش کنیم تا حالا ببینیم باز میشی یا نه چون وزنش بالاعه ممکنه شونش در بره گیر کنه وسط دردات مدفوع کنه و ...... دوباره سزارین میشی خودت اذیت میشی و کرنه برا من ک کاری ندارع برو سزارین دیگه درد طبیعی رو نکش گفتم باشه بعد دیگه خودش با دکترا هماهنگ کرد

ادامه دارد....
مامان علیرضا مامان علیرضا ۸ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم بگم🤭
دوشنبه هفته ی چهلم کامل میشد دکترم با وجود فشار خون بالا اصرار داشت به طبیعی ولی من اصلا درد و انقباض نداشتم گفت ناشتا بیا شاید سزارین بشی..منم ناشتا رفتم بیمارستان و تا کارام انجام شه ساعت ۹ بستری شدم ساعت ۱۰ سرم زدن و امپول فشار...معاینه هم شدم کامل بسته بودم‌و بدون درد...تا ساعت ۱۲ یه سانت باز شدم دکتر گفت ابمیوه و خرما بخور که قوت داشته باشی...دو ساعت بعد دوباره اومد معاینه کرد گفت همون یک سانتی تا فردا طول میکشه زایمان کنی و راه برو اینجا...پاشدم راه رفتم و اومدم دراز کشیدم‌ان اس تی رو دوباره وصل کردن ده دقیقه گذشت پرستار اومد نوار رو نگاه کرد رنگش پرید بدو رفت دکترو صدا کرد و دوتایی رفتن بیرون از اتاق ...منم خیلی ریلکس داشتم نگاه میکردم😂🤦‍♀️پرستار با دوتا ماما اومدن یکی سوند وصل میکرد اون یکی سرم رو کشید یکی سرم جدید زد منو نشوندن رو ویلچر و گفتن باید سریع بریم اتاق عمل قلب بچه اومده زیر ۱۰۰ تا ....با این حال من خیلی ریلکس و اروم بودم رفتیم‌اتاق عمل و بی حسی زدن و شروع کردن ساعت ۳:۴۵ ظهر علیرضای من بدنیا اومد قدش ۵۰ سانت و وزنش ۳۱۸۰🤗
مامان محمدرافع💙 مامان محمدرافع💙 ۶ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی 1
من ساعت ۱۰ ۲۸اردیبهشت بیدار شدم احساس ابریزش کردم قشنگ لای پام خیس میشد پاشدم رفتم سرویس تخلیه کردم نوار گذاشتم راه رفتم دیدم بازم میریزه سریع به شوهرم گفتم اماده شه بریم ساعت ۱۱همونجا بودم سریع معاینه کرد گفت نه کیسه ابت پاره نشده من گفتم حرکاتش کمه گفت برو ابمیوه بخور راه برو بیا نوار قلب‌بگیرم ی نیم ساعتی طول کشید تا صدام  بزنه نوارقلب گرفت گفت خیلی بده ضربان قلبش افت داره دوباره میگیرم دوباره گرفت بازم  افت داشت گفت باید بستری شی برای زایمان اول بهت ی سرم میزنم اگه ضربانش خوب نشد میبریم سزارین اگه خوب شد کمکت میکنیم طبیعی زایمان کنی
سرم رو زدن و نوار قلب گرفتن گفت خوبه امپول فشار میزنیم طبیعی زایمان کنی ساعت ۲ رفت منم یکم بخاطر معاینه درد داشتم رو تخت دراز کشیدم خیلی خوابم میامد توحالت توهم بودم😂
یهو دیدم ابجیم آمد تعجب کردم اخه نمیذاشتن کسی بیاد حالم بهتر شد تا ساعت ۳ منو ابجیم نشسته بودیم آمد گفت ی سزارین اورژانسی داشتن واسه همین دیر آمد سرم و که وصل کردن از همون لحظه ی دردی گرفت تو همه جام🥲بقیشو الان مینویسم
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت چهار:

دستگاه نوار قلب و آن اس تی رو وصل کرد گفت تکون خورد دکمه رو بزن دوبار تکون خورد تو اون ۲۰ دقیقه ولی نمیزنم ماما اومد نگاه کرد گفت چرا نمی‌زنی گفتم خب تکون نمیخوره میگه من از رو نواز میفهمم تکون خورده گفتم خب من نفهمیدم دروغ ندارم بگم🤣🤣 خودش اومد دستش و گذاشت رو شکمم که تکونی حس نکرد. دکتر اون شیفت اومد تو تریاژ و من و دید گفت برای چی اومده گفت از سر شب اینجاست ولی هنوز ۳ سانته میخواد بستری بشه گفت نوار قلبش خوب بوده فقط فهمیدم گفت انقباض ثبت شده گفت ببین اگه خودش میخواد بستری کنید و گرنه بره چون بستری بشی تا فردا عصر معطلی گفتم نه درد دارم به خونه نمی‌کشم
دیگه گفت پس کارهای بستریش و بکن. سر از پا نمی‌شناختم. دیگه لباس بیمارستان و دادن تنم کنم گفت برو به همراهت بگو کارا بستریت و بکنه رفتم بیرون به شوهرم گفتم نوار قلب بچه خوب نبود بستری میکنن
به این شکل ساعت ۱۲ من بستری شدم و رفتم بخش زایشگاه
نگم از حال و هوای زایشگاه براتون🤦🏼‍♀️
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی