۹ پاسخ

خداروشکر خیلی خوشحال شدم.مبارک باشه ان‌شاالله همیشه سلامت باشین❤️❤️ خوش قدم باشه 😋

ممنونم عزیزم.انشاله ما هم تا ۳۷ برسیم 😍😍

عزیزم چقدر کار قشنگی کردی که اومدی گفتی ❤️

ممنون از دلگرمیت عزیزم❤️
خب خداروشکر به سلامت زایمان کردی
زایمانتون طبیعی بود؟؟ هفته چندم زایمان کردید ؟؟ و اینکه میگن اونایی که دهانه رحم کوتاه دارن زایمان راحت‌تری دارن درسته ؟؟ چون منم پساری دارم بخاطر کوتاه شدن طول سرویکس

ای جانم
الحمدلله🥰

خیلی ممنونم بابت تجربت ممنونم😍😍🤗
سرکلاژت روچندهفته بازکردی؟
موقع زایمان اذیت نشدی؟

ممنون بخاطر امیدواری ک بهم میدی❤

عزیزم امپول ریه هم زده بودین؟ خداروشکر به سلامتی گذشت برای منم دعا کن

طبیعی‌یا سز؟

سوال های مرتبط

مامان نیکان مامان نیکان ۶ ماهگی
تجربه بارداری پرخطر
سلام من ۱۷ روزه که زایمان کردم ولی دوره بارداری بشدت سختی داشتم و پراسترس. از همون هفته ۵ و ۶ که فهمیدم باردارم لکه بینی داشتم که به خونریزی هم رسید که هماتوم بود و تا سونو ان‌تی که رفتم ادامه داشت
بعد سونو متوجه شدم که طول سرویکسم کمه ۲۲ بود و هفته ۱۴ سرکلاژ شدم و چند هفته استراحت مطلق بودم و فقط برای دستشویی پامیشدم تا هفته ۲۵ استراحت نسبی داشتم کار خاصی نمیکردم فقط برای دستشویی غذا و داروخوردن بلند میشدم ولی با این حال فانلینگ شدم با وجود سرکلاژ و مجبور شدم پساری هم بذارم. دیگه کلااا استراحت مطلق شدم و هفته ۳۲ طول سرویکسم بخاطر یبوست کمتر شد آمپول بتا زدم یه هفته بعدش آب دور جنینم کم شد و بستری شدم هرروز دوبار nst و سونو میدادم و تو هفته های آخرم کلستاز بارداری گرفتم و آنزیم های کبدیم بالا رفت🫠
ولی با همه اینا ۳۷ هفته و ۱ روز زایمان کردم و پسرم سالم و سلامته❤️
حین زایمان برای همه باردارا دعا کردم چون خودم سختی و استرسشو کشیدم و میدونم یه باردار به چه چیزای وحشتناکی میتونع فکر کنه من خیلی استرس داشتم و همیشه گریه میکردم و کلی افکار منفی تو ذهنم بود ولی خداروشکر همه چی به خیر گذشت و اگه به گذشته برگردم سعی میکنم از بارداریم لذت ببرم تا اینکه با فکرای بیهوده و وسواس الکی واسه خودم زهرش کنم🤦‍♀️
امیدوارم همه مامانا بسلامتی و با دل خوش زایمان کنن🤲
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۱ ماهگی
مامان شیطون مامان شیطون ۴ ماهگی
خانما میخوام تجربه زایمانم رو بگم
قسمت اول:
خوب من سرکلاژی بودم
تو ۱۵ هفته با طول سرویکس ۲۶ سرکلاژ شدم ،۳۷ هفته و یک روز سرکلاژم رو باز کردم.
از ۱۵ هفته تا ۳۰ هفته روزی دو تا قرص دوفامد ۱۰ میخوردم ، موقع سرکلاژم نزدیک ۱۰ تا شیاف پروژسترون مصرف میکردم
با اینکه دکترم گفته بود ک تا آخر قرص هامو بخورم ولی چون شنیده بودم که پروژسترون روند زایمان رو کند میکنه خیلی استرس داشتم خودم ۳۰ هفته قرصامو قطع کردم
اینم بگم کلی استرس هم میگرفتم با هر دردم که نکنه بچه چیزیش بشه.
خلاصه از ۳۷ هفته هر روز من بیرون بودم ،از ساعت ۶ و ۷ بعدظهر میرفتم بازار دور میزدم.
روز در میون هم نیم ساعت یوگا بارداری انجام می‌دادم
از ۳۷ هفته تا ۳۸ هفته هر روز روزی دو لیوان شربت خاکشیر میخوردم
همشم منتظر بودم که ۳۷ هفته زایمان کنم
چون زایمان دخترم ۳۷ هفته و ۵ روز بود
دیگه گد
ذشت تا ۳۸ هفته و ۵ روز بودم
روز چهارشنبه رفتم معاینه که ببینم چه خبره چرا بچه نمیاد
همین که معاینه ام کرد گفت اووه دختر ۳ و ۴ سانت بازی😍
مامان فاطمه🥰❤️ مامان فاطمه🥰❤️ ۶ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ۱
سلام به همگی
من از اول بارداری چون دانشجوام دانشگاه میرفتم تا هفته ۳۸ و ۴ روز هم رفتم دانشگاه و فعالیت و اینا داشتم و خداروشکر اصلا استراحت مطلق هم نشدم
از هفته ۲۹، ۳۰ هم کلاسای ورزش رو شرکت میکردم
از هفته۳۶ هم دکترم گفت پیاده روی رو بیشتر کنم و کپسول گل مغربی رو از هفته ۳۷ یکی بخورم یکی هم شیاف بزارم که کپسول گل مغربی رو از ۳۸ هفته و سه روز شروع کردم
هفته ۳۷ معاینه که شدم ۱ سانت بودم هفته ۳۸ دو سانت شده بودم و هیچ دردی نداشتم فقط بعضی وقتا زیر دلم درد پریودی خیلی خیلی ضعیف میگرفت دکترم گفت از اون روز به بعد دوتا گپسول گل مغربی باهم بزارم هردوبار هم معاینه تحریکی کرد که دردش واقعا زیاد نبود
خلاصه گذشت تا رسید به روز پنجشنبه ۳ خرداد صبح که بیدار شدم ترشخ غلیظ زیادی رو نوار دیدم با عرض معذرت
بازم درد نداشتم ساعت ۱۱ صبح با مامانم رفتیم بازار و پیاده روی داشتیم از همون ۱۱ کمرم خیلی خفیف درد میگرفت و ول میکرد و هر ۵ دقیقه بود
حدودا ساعت ۲و نیم، ۳ ظهر بود که برگشتیم خونه باز درد خیلی خفیف داشتم که هر ۵ دقیقه بود به ماما همراهم اطلاع دادم و یه سری ورزش و دوش اب گرم و دود اسپند و اینا گفت انجام بدم تا زمانی که حدود ساعتای ۶ عصر بود که شدت دردام و طولشون یکم زیاد شد و شد هر سه دقیقه یه بار



بقیه تو کامنتا:
مامان هدیه💝 مامان هدیه💝 ۲ ماهگی
دخترک نازم
وقتی که فهمیدم تورو تو دلم دارم ۴ هفته و ۵ روز بودم
با خودم گفتم یعنی میشه برسم ۴۰ هفته؟؟؟
وقتی رفتم هفته های بالاتر فهمیدم هماتوم دارم تو ۹ هفته
دارو استفاده کردم و استراحت مطلق شدم و خداروشکر هماتوم برطرف شد
اومدم یه نفس راحت بکشم یهو تو سونو ان تی گفتن طول سرویکس ۳۲ و خیلی باید مراعات کنی یادمه دقیقا دم عید بود....خیلی دلدرد داشتم خیلی ناامید بودم
همچنان تا آنومالی صبر کردم دیدم طول سرویکسم یهو اومد ۲۷
خیلی خیلی استرس کشیدم مخصوصا وقتی دکتر‌نامه داد رفتم‌اراک پساری گذاشتم هیچوقت یادم نمیره درداشو تو ۱۹ هفته
با خودم گفتم یعنی میشه دخترمو نگه دارم تا حداقل ۳۴ هفته که ۸ ماهم تموم شه
کلی شیاف پروژسترون و آمپول استفاده کردم
آمپول ریه زدم
رسیدم ۳۷ هفته یه نفس راااحت کشیدم
پساریمو دراوردم و ورزش و پیاده روی رو شروع کردم
تا امشب دیگه رفتم ۴۰ هفته
از یه طرف خیلی خیلی خوشحالم .... خدا خواست که‌ یه دختر ناز داشته باشم
حالا استرس‌دارم که چرا نمیای😅
خیلی‌دلتنگم
دلم میخواد زودتر‌روی ماهتو ببینم
میخوام بغلت کنم بوت کنم بهت شیر بدم❤
توروخدا دعا کنید تا حداکثر ۳_۴ روز دیگه‌دردم بگیره
زایمانم گفتن طبیعیه
خداکنه یه زایمان طبیعی خوب سر وقتش داشته باشم
نمیخوام بالای ۴۰ هفته برم
خدایا کمکم کن❤