۱۸ پاسخ

اون پسرت که میگه مامان گریه نکن برات کافی نیست ؟

همون یه کلمه اول که از دهن پسرت درمیاد بسه برا ادامه زندگی. «مامان»! مامان بودن خودش انگیزه زندگیه. گور بابای هرکس و هر چیز دیگه.

مامان حسین جان
چرا داری فکر بد میکنی
تنها چیزی که درمان نداره دور از جون همه مرگه
تو الان یه معجزه تو شکمت داری
داری یه نی نی رو بزرگ میکنی
تو مادر قوی هستی که پسر به اون خوبی تربیت کردی که بهت میگه گریه نکن
آفرین به تربیت
من به عنوان یه مادر بهت افتخار میکنم آنقدر قوی هستی
بعدش تو چیکار داری شوهرت خروپف میکنه تو هم با پسرت کتب بخون و بازی کن و حرف بزن و فیلم بین سرتو گرم کن
بزار همسرت هم استراحت کنه بره فردا سرکار پول در بیاره بیاره برای تو
تو بری خرج کنی کیف کنی
تو هورمون هات قاطی و پاتیه
بهت حق میدم
اما به هورمون هات رو نده بزار روشون کم بشه 💪💪💪😍
به قوی بودن و خودت فکر کن 😍❤️💪

خدا خودکشی واسه چی مگه مشکلت چیه صلوات بفرست با خدا حرف بزن خدا کس بی کسانه حالا فکر میکنی ما کیو داریم به خودت امیدواری بده بچت جنسیتش چیه

پس پسرت چی من خیلی آدم استرسی هستم و تا چیزی میشه شروع میکنم به غصه خوردن مشکلات و سختی های رو پشت سر گذاشتم که پیرم کرد حتی به فکر خودکشی هم افتادم ولی همین که دخترمو میبینم غصه هام فراموشم میشه سفت میچسپم و بغلش میکنم سرمو میزارم رو قلبش صدای تپش قلبش آرومم میکنه الانم شما به فکر پسرت باش میدونی با گریه کردنت چقدر داره غصه میخوره اون بچه چی شما خانواده اشی و الان پشتوانه اش نیستی

فقط با خدا حرف بزن ازش بخواه از فاطمه زهرا بخوا دعا بزار تو گوشت کلییی آروم میشی

عزیزم همه همینن.
گاهی حق با شوهراست گاهی حق با ما.
زندگی بالا و پایین داره تنها راه و سخت ترین راه زنده موندن و زندگی کردن مقاوم و قوی بودنه.

فقط باید مقاوم باشی و قوی

عزیزم بهتره بری پیش یک روان‌شناس یا روان‌پزشک….. منم میخوام همین کارو بکنم چون حس می‌کنم کسی منو درک نمی‌کنه، هیچی منو خوشحال نمی‌کنه، از مسئولیت مادر شدن میترسم و …… .

تو الان یه بچه داری فقط به فکر اون باش که جز تو کسیو نداره و اکه نباشی تنهای تنهاس
فقط به فکر بچت باش جلوش گریه نکن گناه داره

عزیزم کاش بگین مشکلتون چیه خودتونو خالی کنین

عزیزم خدا بهت ارامش بده
ولی به اون طفل معصوم فکرکن تو تنها امیدشی مگه به غیراز تو کیو داره؟
میدونی چقدر تاثیر بد روی روح وروانش میزاری گناه داره اون الان باید خوشحال باشه به اینچیزا فکرنکنه حتی نه اینکه بیاد به تو دلداری بده نمیدونی اون الان داره چه استرسی میکشه چقدر داره غصه میخوره
هممون تو زندگیامون مشکلات داریم من نمیدونم توچه مشکلی داری جای تو نیستم ولی ازت خواهش میکنم قوی باش هم به خاطر خودت هم بچه‌هات

عزيزم تو زندگي همه مشكل و سختي و بالا پايين هست، دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور
مردا اصولا از ما خانوما بيخيالترن ،تو هم كارايي كه حالتو خوب ميكنه انجام بده موزيك گوش بده پياده روي با كوچولوت وقت بگذرون…
٢تا فرشته داري چي از اين قشنگتر واسه ايناهم كه شده بايد قوي بود

خودت پشتوانه خودت باش و بس

اشکالی نداره که حالت خوب نیست و اشکات میریزه این طبیعیه بخاطر هورمونات و تغییرات زندگیت احساس فشار کنی و فکر کنی دنیا به اخر رسیده... گریه ات که تموم شد اشکاتو پاک کن ، یه جا بشین یا دراز بکش و ۱۵ تا نفس عمیق بکش اروم که شدی یه چیز شیرین بخور... هیچ اشکالی نداره اگه حالت خوب نیس به خودت زمان بده اروم اروم همچی دوباره درست میشه

دعا می کنم خدا دلتو آروم کنه.
الان تو امید پسرتی ، اون بزرگ ترین نعمت زندگیته ، مشکلات رو هم بسپار ب خدا ، همه مشکل دارن ولی خدا حواسش هست ب هممون.

وضع خیلی ها همینه
زن ها روز ب روز افسرده تر مرد ها روز ب روز سر حال و شاداب تر
ی روز شوهرم بهم گفت
لاغر شدی چیه میری تو اتاق و گریه می‌کنی مث من باش بی غم
موندم چطور یکی می‌تونه این همه بیخیال و بی تفاوت باشه نسبت ب زنش

میگذره....یادت نره...میگذره.اینجوری دعا نکن کوچولوت را بگیر بغلت و بخواب

مشکلت چیه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان هیوا و هامین مامان هیوا و هامین ۶ ماهگی
بچه ها من دیگه واقعا دارم میترسم
اگه یادتون باشه من همیشه گفتم دخترم تا بخوابه دهن منو سرویس میکنه الان یه مدتیه هرشب مثلا ۱۱/۳۰ ببرمش تو تخت شروع میکنه تا یک ساعت بعدش ک بخوابه
گفتم شاید عادت کرده بدعادت شده
این دوشبه خونه مامانم شبا برمیگردیم تو ماشین میخوابه
ببین قبل ۱۲ بیدار میشه شروع میکنه گریه هق هق تا نیم ساعت
امشبم باز تو خواب یهو بیدارشد جیییغ داد گریه هق هق هرچی بغلش می کردم پسم میزد ولی میگفت مامان مامان
هرچی قربون صدقه رفتن نازش کردم انگار تو خواب بودا ولی بیدار بود
یه جوری هق میزد بابغض دوراز جونش گفتم الان قلبش وایمیسه
دیگه به هزار بدبختی یه ذره آب بهش دادم و بغلش کردم کلی دور خونه چرخوندم تا یکم آروم شد
خیلی ترسیدم ولی 😭😭😭بنظرم غیر طبیعیه دیگه این مدلی
اخرشم کلی لالایی خوندم تا خوابید
نمیدونم چی کار کنم دیگه، هزار جور فکر عجیب میزنه به سرم
نکنه دعایی چیزی گرفتن برای بچم
چرا سر یه ساعت خاص شروع میکنه چ خواب باشه چ بیدار 😭چرا هرچی میگم انگار نمیشنوه فقط هراسونه😭خودم یاد اون حالتاش میفتم گریم میگیره،😭😭